confide

/kənˈfaɪd//kənˈfaɪd/

معنی: اطمینان کردن، سپردن، اعتماد داشتن به، محرمانه گفتن
معانی دیگر: (معمولا با: in someone) مورد اعتماد قرار دادن، اعتماد کردن به، (راز یا امور خصوصی خود را با کسی) در میان گذاشتن، محرم کردن، (معمولا با: to) درد دل کردن با، (از روی اعتماد به دیگری) سپردن، محرمانه گفتن به

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: confides, confiding, confided
• : تعریف: to disclose secrets or confidences trustfully (usu. fol. by "in").
مشابه: open up, tell, trust

- My brother is the only person I can confide in.
[ترجمه گوگل] برادرم تنها کسی است که می توانم به او اعتماد کنم
[ترجمه ترگمان] برادرم تنها کسیه که میتونم بهش اعتماد کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to disclose (private matters) in good faith to another.
مترادف: disclose, divulge
مشابه: reveal, tell

- She confides most of her secrets to her best friend.
[ترجمه A&A] او اکثر را های را با بهترین دوستش در میان گذاشت.
|
[ترجمه مژده محمدظاهری] او بیشتر رازهایش را با بهترین دوستش در میان می گذارد
|
[ترجمه گوگل] او بیشتر اسرار خود را به بهترین دوستش می گوید
[ترجمه ترگمان] اون بیشتر رازهای خودش رو به بهترین دوست خودش نشون میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He confided that he was afraid of water and couldn't swim.
[ترجمه گوگل] او اعتراف کرد که از آب می ترسد و نمی تواند شنا کند
[ترجمه ترگمان] او گفت که از آب می ترسد و نمی تواند شنا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. there was no one there i could confide in
در آنجا کسی نبود که بتوانم به او اعتماد کنم.

2. I confide absolutely in his honesty.
[ترجمه گوگل]من کاملاً به صداقت او اعتماد دارم
[ترجمه ترگمان]من به صداقت او اعتماد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There is no one here I can confide in.
[ترجمه گوگل]اینجا کسی نیست که بتوانم به او اعتماد کنم
[ترجمه ترگمان]کسی اینجا نیست که من بتوانم به او اعتماد کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Jone felt she could only confide in her mother.
[ترجمه گوگل]جون احساس کرد که فقط می تواند به مادرش اعتماد کند
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که فقط می تواند به مادرش اعتماد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Because she is understanding, people around her confide in her.
[ترجمه گوگل]چون او فهمیده است، اطرافیانش به او اعتماد می کنند
[ترجمه ترگمان]چون او درک می کند، مردم اطراف او با او حرف می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She used to confide in him whenever she had a problem.
[ترجمه گوگل]هر وقت مشکلی داشت به او اعتماد می کرد
[ترجمه ترگمان]هر وقت مشکلی داشت، به او اعتماد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Why didn't you confide the secret to me?
[ترجمه گوگل]چرا راز را به من فاش نکردی؟
[ترجمه ترگمان]چرا این راز را به من نگفتی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Can I confide in you?
[ترجمه گوگل]آیا می توانم به شما اعتماد کنم؟
[ترجمه ترگمان]می توانم به شما اعتماد کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Can I confide my children to your care?
[ترجمه گوگل]آیا می توانم فرزندانم را در اختیار شما بگذارم؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانم بچه های خود را به شما اعتماد کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I've never felt able to confide in my sister.
[ترجمه گوگل]من هرگز احساس نکردم که بتوانم به خواهرم اعتماد کنم
[ترجمه ترگمان]تا حالا احساس نکرده بودم که به خواهرم اعتماد کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Do you have a friend that you can confide in?
[ترجمه گوگل]آیا دوستی دارید که بتوانید به او اعتماد کنید؟
[ترجمه ترگمان]دوستی داری که بتونی بهش اعتماد کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is important to have someone you can confide in.
[ترجمه گوگل]داشتن کسی که بتوانید به او اعتماد کنید بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]مهم است که کسی را داشته باشید که بتوانید به آن ها اعتماد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You don't imagine I could confide in my best friends, do you?
[ترجمه گوگل]شما تصور نمی کنید که بتوانم به بهترین دوستانم اعتماد کنم، درست است؟
[ترجمه ترگمان]تو که فکر نمی کنی من بتونم به بهترین دوستام اعتماد کنم، مگه نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He likes some one to confide in.
[ترجمه گوگل]او دوست دارد کسی به او اعتماد کند
[ترجمه ترگمان] اون از کسی خوشش میاد که بهش اعتماد کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اطمینان کردن (فعل)
accredit, confide

سپردن (فعل)
surrender, confide, deposit, award, entrust, consign, commit, intrust, depute, reposit

اعتماد داشتن به (فعل)
confide

محرمانه گفتن (فعل)
confide

انگلیسی به انگلیسی

• trust in; entrust, give to for safekeeping; trustfully tell a secret
if you confide a secret to someone, you tell it to them.
if you confide in someone, you tell them about a private problem or some other secret matter.

پیشنهاد کاربران

درددل کردن
Some example sentences with confide and its derivatives
1. She **confided** in her sister about her relationship troubles.
2. The CEO **confided** the company's expansion plans to the board members.
...
[مشاهده متن کامل]

3. His **confidence** in his abilities helped him succeed.
4. The patient **confided** in the therapist during their counseling session.
5. The spy had a loyal **confidant** who helped gather information.
6. She **confided** her fears to the priest during confession.
7. The team captain **confided** in the coach about the player's injury.
8. His **confidence** wavered when faced with a difficult decision.
9. The politician's **confidant** leaked sensitive information to the press.
10. The best friends **confided** in each other about their dreams and aspirations.
11. The detective had a trusted **confidant** who provided valuable leads.
12. She **confided** in her diary, pouring out her emotions.
13. His unwavering **confidence** inspired the team to victory.
14. The journalist's **confidant** revealed insider details about the scandal.
15. The patient hesitated before **confiding** in the psychiatrist.
16. The mentor encouraged the student to **confide in** them.
17. The actress **confided** in her makeup artist about her stage fright.
18. The secret agent's **confidence** never wavered, even under pressure.
19. The professor was a trusted **confidant** for many students.
20. The child **confided** in their imaginary friend when feeling lonely.
Copilot bing

( راز یا امور خصوصی خود را با کسی ) در میان گذاشتن - محرم کردن - محرمانه گفتن
🗣️ کِن فاٰیْد
DEFINITION:
to tell something secret or personal to someone who you trust not to tell anyone else:
...
[مشاهده متن کامل]

💠 On the witness stand, Stormy Daniels details alleged sex with Trump
. . . Porn star Stormy Daniels described her 2006 encounter with Donald Trump in unflattering terms at his criminal trial in New York on Tuesday, testifying she tried not to think about the sex while it took place and feared it would become public.
. . . For several hours, Daniels, 45, offered details on the witness stand about her encounter with the former U. S. president, 77, and the hush - money deal she reached to stay quiet about it ahead of the 2016 election, when he won the White House.
. . . Daniels said she confided in only a few people about the sex. She said she saw Trump at public events on several occasions in the years that followed but then fell out of touch with him after he did not put her on The Apprentice.
She testified she was determined to keep the incident private after being threatened in a parking lot in 2011 but changed her mind during Trump's 2016 presidential bid, when he faced multiple accusations of sexual misbehaviour.
. . . Daniels ultimately negotiated a $130, 000 payment with Trump's then - lawyer, Michael Cohen, and prosecutors allege Trump falsified business records to obscure the fact that he reimbursed Cohen for the payment.

۱. محرمانه گفتن. محرمانه در میان گذاشتن ۲. سپردن. واگذار کردن. محول کردن ۴. اعتماد کردن. اطمینان کردن
مثال:
When the Prophet confided to one of his wives a matter.
زمانی که پیامبر مطلبی را با یکی از همسرانش محرمانه در میان گذاشت.
...
[مشاهده متن کامل]

�وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا�

confide ( v ) ( kənˈfaɪd ) =to tell sb secrets and personal information that you don't want other people to know, e. g. She confided all her secrets to her best friend.
confide
به اطلاع عموم رساندن اطلاعات سابقا محرمانه
یواشکی گفتن
مخفیانه گفتن
to tell something secret or personal to someone who you trust not to tell anyone else
راز یا یک موضوع شخصی را با کسی که به او اطمینان دارید در میان گذاشتن، مطرح کردن، در دل کردن
He confided ( to her ) that his hair was not his own
...
[مشاهده متن کامل]

My husband doesn't know yet, but I'm going to leave him'', she confided"
As sisters, they have always confided in each other
She confided that most of her clients were actors

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/confide
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : confide
✅️ اسم ( noun ) : confidence / confidentiality / confidant
✅️ صفت ( adjective ) : confident / confidential / confiding
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : confidently / confidentially / confidingly
❗️دوستان با اینکه تمامی این کلمات از یک خانواده هستند اما در معنی خیلی تفاوت دارند مثلا confident به معنای مطمئن و دارای اعتماد به نفس هست اما confidential به معنای سرّی و محرمانه می باشد! لطفا معنای همه کلمات را سرچ کنید تا در استفاده اونها دچار اشتباه نشید 🤝

اعتماد کردن و گفتن حرف دل به دیگران
بسته به جایگاه در متن
می توان مطمئن کردن، اطمینان دادن، یا معتمد کردن
ترجمه کرد.
اگر مفید بود لطفاً لایک کنید ❤️
confide ( verb ) = مورد اعتماد قرار دادن، درد دل کردن ( با کسی در نتیجه اعتماد ) ، در میان گذاشتن، اعتماد داشتن، اطمینان خاطر حاصل کردن، محرمانه گفتن به
Definition = گفتن چیزی محرمانه یا شخصی برای شخصی که به او اعتماد دارید و اینکه به دیگری نگوید/
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - He confided his fears to his mother.
او ترس های خود را با مادرش در میان گذاشت.
2 - He confided in his brother.
او با برادرش درد دل کرد
3 - He confided ( to her ) that his hair was not his own.
او ( او را ) مورد اعتماد قرار داد که موهایش مال خودش نیست.
4 - As sisters, they have always confided in each other.
به عنوان خواهر ، آنها همیشه به یکدیگر اعتماد داشته اند ( با همدیگر درد دل می کردند ) .
5 - She confided that most of her clients were actors.
او اطمینان خاطر حاصل کرد که بیشتر مشتریانش بازیگر بوده اند.
6 - she confided to me that she had always wanted to be a movie star.
اومحرمانه به من گفت که او همیشه دوست داشته است ستاره سینما شود.

محرم اسرار
افشا کردن، آشکار کردن، بروز دادن، اعتراف کردن
( . Confused ( adj
Unable to think clearly
گیج شدن، گیج بودن
: Confide in
to share your feelings and secrets with someone because you trust them not to tell other people:
محرم اسرار کسی بودن !
راز دار کسی بودن!
( با کسی - محرم اسرار / راز دار ) از درد دل گفتن!
...
[مشاهده متن کامل]

( درد دل ) با کسی در میان گذاشتن !
You're the only one I can confide in
تو تنها محرم اسرار من هستی که می تونم دردُ دل هام رو باهاش در میان بگذارم!
You're the only one I can confide in

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس