condense

/kənˈdens//kənˈdens/

معنی: متراکم کردن، منقبض کردن، تغلیظ کردن، هم چگال کردن، مختصرومفیدکردن، چگالیدن
معانی دیگر: (هواشناسی) ژاله شدن، تقطیر شدن یا کردن، (نگارش و سخن) خلاصه کردن، کوته کردن، فشرده کردن، هم فشرده کردن یا شدن، هم فشردن، (آبگونه) غلیظ کردن، (شیمی) چگالیدن، چگال کردن، هم چگال شدن، با ترکیب ملکول ها آمیزه ی غلیظتری ساختن (معمولا با حذف ملکول آب)، منقب­ کردن، خلاصه کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: condenses, condensing, condensed
(1) تعریف: to make smaller, denser, or more compact; compress; concentrate.
مترادف: compact, compress, concentrate, contract, shrink
متضاد: amplify, attenuate
مشابه: constrict, crush, decrease, diminish, narrow, pack, reduce, shorten, shrivel

- They condensed the milk so that it could be stored for long periods.
[ترجمه گوگل] آنها شیر را غلیظ کردند تا بتوان آن را برای مدت طولانی نگهداری کرد
[ترجمه ترگمان] آن ها شیر را فشرده کردند تا بتوانند برای دوره های طولانی ذخیره شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make shorter or more concise; abridge.
مترادف: abridge, capsule, digest
متضاد: amplify, expand, lengthen
مشابه: abbreviate, crystallize, encapsulate, sum up, summarize, synopsize

- He condensed his report from ten pages to five.
[ترجمه iahmadrezam] او گزارشش را از ده صفحه به پنج صفحه خلاصه کرد.
|
[ترجمه گوگل] او گزارش خود را از ده صفحه به پنج صفحه خلاصه کرد
[ترجمه ترگمان] او گزارش خود را از ده صفحه به پنج صفحه می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The teacher suggested that I condense this paragraph.
[ترجمه گوگل] معلم پیشنهاد کرد که این پاراگراف را فشرده کنم
[ترجمه ترگمان] معلم پیشنهاد کرد که من این بند را خلاصه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to cause to change from a gaseous to a liquid or solid state, esp. by cooling.
متضاد: evaporate, vaporize
مشابه: liquefy, liquidize, precipitate, solidify

- Coldness of an object condenses water vapor into drops of water.
[ترجمه گوگل] سردی یک جسم بخار آب را متراکم می کند و به قطرات آب تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان] بخار یک جسم بخار آب را به قطرات آب تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: condensable (condensible) (adj.), condensability (condensibility) (n.)
(1) تعریف: to become smaller, denser, or more compact.
مترادف: contract, shrink
متضاد: expand
مشابه: bind, boil down, decrease, narrow, shorten, shrivel

- The traffic condenses as more cars merge into the lanes.
[ترجمه گوگل] با ادغام خودروهای بیشتری به خطوط، ترافیک متراکم می شود
[ترجمه ترگمان] ترافیک خودروها به عنوان ماشین های بیشتری در مسیرها ادغام می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to change from a gaseous state to a liquid or solid state.
متضاد: evaporate, vaporize
مشابه: deliquesce, liquefy, precipitate, solidify

- As the vapor condenses, water drops form.
[ترجمه هدایت] وقتی بخار فشرده شود، قطره آب تشکیل می شود
|
[ترجمه گوگل] با متراکم شدن بخار، قطرات آب تشکیل می شود
[ترجمه ترگمان] وقتی بخار آب شکل می گیرد، آب شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to condense a novel into a few pages
رمانی را درچند صفحه خلاصه کردن

2. steam can condense into water
هوا می تواند تقطیر و تبدیل به آب شود.

3. We have learnt how to condense serious messages into short, self-contained sentences.
[ترجمه گوگل]ما یاد گرفته‌ایم که چگونه پیام‌های جدی را به جملات کوتاه و مستقل تبدیل کنیم
[ترجمه ترگمان]ما یاد گرفته ایم که چگونه پیام های جدی را به جملات کوتاه و self - contained condense
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He managed to condense his. letter of application to one page.
[ترجمه گوگل]او توانست خود را متراکم کند نامه درخواست به یک صفحه
[ترجمه ترگمان]او توانست خط خود را متراکم کند نامه درخواست به یک صفحه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'd like to condense that statement still further.
[ترجمه هدایت] دوست داشتم اظهارات را بیشتر خلاصه کنم
|
[ترجمه گوگل]من می خواهم آن بیانیه را بیشتر فشرده کنم
[ترجمه ترگمان]دوست دارم این اظهارات را بیش از پیش خلاصه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The bubbles condense into droplets which attach to salt crystals and other particles in the atmosphere and eventually form clouds.
[ترجمه گوگل]حباب ها به صورت قطراتی متراکم می شوند که به کریستال های نمک و سایر ذرات موجود در جو می چسبند و در نهایت ابرها را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]حباب ها در قطرات فشرده می شوند که به کریستال های نمک و ذرات دیگر در اتمسفر می چسبند و در نهایت ابرها را شکل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Well, the chromosomes condense, which is when they first become visible under the microscope.
[ترجمه گوگل]خوب، کروموزوم ها متراکم می شوند، این زمانی است که برای اولین بار زیر میکروسکوپ قابل مشاهده می شوند
[ترجمه ترگمان]خوب، کروموزوم ها که معمولا در زیر میکروسکوپ دیده می شوند، معمولا متراکم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. How could he condense all he had lived through into a sixty-minute speech?
[ترجمه گوگل]چگونه می‌توانست تمام آنچه را که از سر گذرانده بود در یک سخنرانی شصت دقیقه‌ای خلاصه کند؟
[ترجمه ترگمان]چگونه می توانست تمام آنچه را که در یک سخنرانی شصت دقیقه صرف کرده بود به طور کامل به هم پیوند دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Even argon may condense on Uranus and Neptune to form a thin haze above the methane cloud layer.
[ترجمه گوگل]حتی آرگون ممکن است در اورانوس و نپتون متراکم شود و مه نازکی در بالای لایه ابر متان ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]حتی آرگون نیز ممکن است در اورانوس و نپتون یک مه رقیق را در بالای لایه ابری متان تشکیل دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The solution is to abbreviate, contract and condense.
[ترجمه گوگل]راه حل اختصار، انقباض و متراکم کردن است
[ترجمه ترگمان]راه حل، کوتاه کردن، منقبض شدن و خلاصه کردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The vapour might condense and fall on the slopes as a new sort of lubricant snow.
[ترجمه گوگل]بخار ممکن است متراکم شود و به عنوان نوع جدیدی از برف روان کننده روی شیب ها بیفتد
[ترجمه ترگمان]بخار ممکن است به شکل یک نوع جدیدی از برف منقبض شود و به دامنه های دره سقوط کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When my turn comes I condense my spiel and show my three-by-five card.
[ترجمه گوگل]وقتی نوبت من می رسد، اسپیلم را متراکم می کنم و کارت سه در پنج را نشان می دهم
[ترجمه ترگمان]وقتی نوبت من رسید، spiel را منقبض و نشان دهم - پنج کارت را نشان دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Goldstone - mode may condense in the color - flavor - locked ( CFL ) phase matter.
[ترجمه گوگل]حالت گلدستون ممکن است در ماده فاز قفل شده با طعم (CFL) متراکم شود
[ترجمه ترگمان]مد - حالت ممکن است در ماده فاز قفل - طعم (CFL)خلاصه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Water vapor from the bathroom might condense and create conditions of damp.
[ترجمه گوگل]بخار آب از حمام ممکن است متراکم شود و شرایط رطوبتی ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]بخار آب از حمام ممکن است متراکم شود و شرایط رطوبت را ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متراکم کردن (فعل)
assemble, accumulate, amass, condense, compress, collect, congest, jam

منقبض کردن (فعل)
shrink, contract, condense, compress, jam, constrict

تغلیظ کردن (فعل)
condense, concentrate

هم چگال کردن (فعل)
condense

مختصرومفید کردن (فعل)
condense

چگالیدن (فعل)
condense

تخصصی

[مهندسی گاز] غلیظ کردن، فشردن، تبدیل بمایع کردن
[نساجی] دستگاه کندانس - حرارت دادن پارچه چاپ پیگمنت شده جهت تثبیت رنگ
[ریاضیات] به هم فشردن، غلیظ کردن، همچگال، متراکم، منقبض کردن، متراکم کردن، فشرده کردن، هم چگال کردن، تغلیظ کردن، همچگالیدن

انگلیسی به انگلیسی

• make denser, compress; make shorter, abridge; concentrate; reduce from a gas to a liquid
if you condense a piece of writing or speech, you make it shorter, by removing the less important parts.
when a gas or vapour condenses or when you condense it, it changes into a liquid.

پیشنهاد کاربران

To make something more concise or compact.
چیزی را مختصرتر یا فشرده تر کردن.
مثال؛
For instance, in a writing workshop, a teacher might say, “You need to condense this paragraph to make it more impactful. ”
...
[مشاهده متن کامل]

In a discussion about studying, someone might advise, “Condense your notes into key points for easier review. ”
A person talking about travel might say, “I always condense my clothes to fit everything into a carry - on bag. ”

condense 3 ( v ) =to put sth such as a piece of writing into fewer words, e. g. The article was condensed into just two pages. condensation 2 ( n )
condense
condense 2 ( v ) =if a liquid condenses or you condense it, it becomes thicker because it has lost some of its water, e. g. Condense the soup by boiling it for several minutes.
condense
condense 1 ( v ) ( kənˈdɛns ) =to change from a gas into a liquid, e. g. Steam condenses into water when it cools. condensation 1 ( n ) ( kɑndənˈseɪʃn )
condense
عصاره
چکیده، خلاصه ( دربارۀ مظلب )
متراکم کردن
غلیظ کردن
در صنعت تبدیل بخار به آب را میگویند کاندنس.
Condensation تراکم ، میعان ( تبدیل بخار به مایع )
Condense متراکم کردن ، میعان شدن
عرق کردن شیشه، فلز و غیره در رطوبت و سرما
خلاصه کردن
گنجاندن

بپرس