concur

/kənˈkɜːr//kənˈkɜː/

معنی: موافقت کردن، هم رای بودن، دمساز شدن
معانی دیگر: همزمان بودن، دریک زمان روی دادن، هم رخداد بودن، مصادف بودن (از نظر زمانی) (coincide هم می گویند)، دست به دست هم دادن، باهم (و به طور هماهنگ) عمل کردن، همگام بودن، (با: with) موافق بودن با، هم صدا بودن با، هم عقیده بودن، تصدیق کردن، قبول داشتن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: concurs, concurring, concurred
مشتقات: concurringly (adv.)
(1) تعریف: to share the same opinion; agree.
مترادف: agree, assent to
متضاد: altercate, contend, disagree, dissent
مشابه: accede, accord, assent, correspond, hold, meet, see eye to eye

- We concur that this is not a simple matter, but we must act quickly nonetheless.
[ترجمه گوگل] ما موافقیم که این موضوع ساده ای نیست، اما با این وجود باید سریع عمل کنیم
[ترجمه ترگمان] ما بر این باوریم که این یک موضوع ساده نیست، اما با این حال باید سریع عمل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The specialist concurred with the primary care physician regarding the diagnosis.
[ترجمه گوگل] متخصص در مورد تشخیص با پزشک مراقبت های اولیه موافقت کرد
[ترجمه ترگمان] متخصص با پزشک مراقبت های اولیه در رابطه با این تشخیص موافق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I concur with your estimate of the damage.
[ترجمه گوگل] من با برآورد شما از خسارت موافقم
[ترجمه ترگمان] من با برآورد میزان خسارت شما موافقم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to act or work together; cooperate.
مترادف: combine, conjoin, cooperate, coordinate
مشابه: accord, band, collaborate, merge, pool, team up, unite

- They concurred in opposing higher taxes.
[ترجمه گوگل] آنها در مخالفت با مالیات های بیشتر موافق بودند
[ترجمه ترگمان] آن ها در مخالفت با مالیات های بالاتر موافق بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to happen at the same time; coincide.
مترادف: coincide
مشابه: coexist, synchronize

- The height of the storm concurred with a high tide.
[ترجمه گوگل] اوج طوفان با جزر و مد همراه بود
[ترجمه ترگمان] ارتفاع طوفان با جزر و مد بالا موافق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the residents all concur that electricity shortages are acute
ساکنان همه قبول دارند (تصدیق می کنند) که کمبود برق شدید است.

2. she thinks they are to blame and i concur
او فکر می کند که آنها مقصرند و من با او هم عقیده ام.

3. Local feeling does not necessarily concur with the press.
[ترجمه گوگل]احساس محلی لزوماً با مطبوعات همخوانی ندارد
[ترجمه ترگمان]احساس محلی لزوما با مطبوعات موافق نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I strongly concur with that idea.
[ترجمه شقایق] من با این ایده شدیدا موافقم
|
[ترجمه گوگل]من به شدت با این ایده موافقم
[ترجمه ترگمان]شدیدا موافقم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Butler and Stone concur that the war threw people's lives into a moral relief.
[ترجمه گوگل]باتلر و استون موافق هستند که جنگ زندگی مردم را در آرامش اخلاقی قرار داد
[ترجمه ترگمان]باتلر و استون پذیرفتند که جنگ زندگی مردم را به یک آسودگی اخلاقی تبدیل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Many conventional behaviourists readily concur with the idea.
[ترجمه گوگل]بسیاری از رفتارشناسان متعارف به راحتی با این ایده موافق هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از behaviourists متعارف با این ایده موافق هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. With all respect I am quite unable to concur in this reasoning.
[ترجمه گوگل]با تمام احترام، نمی توانم با این استدلال موافق باشم
[ترجمه ترگمان]با همه احترامی که دارم نمی توانم این استدلال را بپذیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Obviously I concur with the university.
[ترجمه گوگل]البته من با دانشگاه موافقم
[ترجمه ترگمان]واضح است که من با دانشگاه موافقم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They must concur in their judgment.
[ترجمه گوگل]آنها باید در قضاوت خود موافق باشند
[ترجمه ترگمان] اونا باید توی قضاوت اونها باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Only nine of the 12 jurors had to concur.
[ترجمه گوگل]فقط 9 نفر از 12 هیئت منصفه باید موافقت می کردند
[ترجمه ترگمان]تنها ۹ نفر از ۱۲ هیات منصفه باید بپذیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I therefore concur with both the judgments that have been delivered.
[ترجمه گوگل]بنابراین من با هر دو قضاوتی که ارائه شده موافقم
[ترجمه ترگمان]به خاطر همین، با هر دو داوری که تحویل داده شده موافقم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I entirely concur with his prediction that in the end we will have to withdraw from the Province.
[ترجمه گوگل]من کاملاً با پیش بینی او موافقم که در نهایت باید از استان خارج شویم
[ترجمه ترگمان]من کاملا با پیش بینی او موافق هستم که در پایان باید از ولایت کناره بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I concur with him in many points.
[ترجمه گوگل]من در بسیاری از نکات با او موافقم
[ترجمه ترگمان]من در بسیاری از نکات با او موافقم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Many people's feelings concur on the subject of freedom.
[ترجمه گوگل]احساسات بسیاری از مردم در مورد موضوع آزادی مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان]احساسات بسیاری در مورد موضوع آزادی هم نظر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موافقت کردن (فعل)
accede, acquiesce, consent, assent, agree, comply, approbate, accept, accord, go along, yea, conform, approve, come along, concur, homologate

هم رای بودن (فعل)
agree, concur

دمساز شدن (فعل)
sort, concur

تخصصی

[حقوق] موافق بودن، موافقت کردن

انگلیسی به انگلیسی

• agree; harmonize; coincide; collaborate
when you concur, you agree with an opinion or statement; a formal word.

پیشنهاد کاربران

موافقت کردن
concur ( v ) ( kənˈkər ) =to agree, e. g. Historians have concurred with each other in this view. concurrence ( n ) =agreement, e. g. The doctor may seek the concurrence of a relative
concur
It's the formal way of 'agreeing'.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : concur
✅️ اسم ( noun ) : concurrence / concurrency
✅️ صفت ( adjective ) : concurrent
✅️ قید ( adverb ) : concurrently
concur=موافق بودن هم رای بودن
______________________________
واژه های برگرفته از این واژه
concurrent=همزمان
concurrently=به صورت همزمان
concurrence=توافق
موافقت کردن ( با فعل consent مترادفه )
هم نظر بودن
هم عقیده بودن
قبول کردن، پذیرفتن
تداوم بخشیدن

بپرس