concrete

/kənˈkriːt//ˈkɒŋkriːt/

معنی: بتون، شفته، ساروج شنی، اسم ذات، واقعی، بهم چسبیده، بهم پیوستن، سفت کردن، باشفته اندودن یا ساختن، ساروج کردن
معانی دیگر: بتونی، بتونی کردن، بتون ریختن، با سیمان و شن ساختن (یا پوشاندن)، عینی، قابل لمس، پرماس پذیر، غیرمجرد، ملموس، غیرانتزاعی، بسودنی، متحیز (در مقابل مجرد یا انتزاعی: abstract)، (دستور زبان) ذات، جسیم، جامد، سفت و محکم، سنگال، جسم سفت و محکم، جماد، سفت و محکم شدن، جامد شدن یا کردن، پشلیدن، شن و ماسه، vt : سفت کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: existing as something solid or tangible; actual; real.
مترادف: actual, real, substantive
متضاد: abstract, imaginary, intangible
مشابه: factual, literal, solid, substantial, tangible, true, veritable

- Books are concrete objects.
[ترجمه طیبه] کتاب ها اشیا عینی هستند
|
[ترجمه ترانه] کتاب ها اهداف پیوسته هستند
|
[ترجمه گوگل] کتاب ها اشیای انضمامی هستند
[ترجمه ترگمان] کتاب ها اشیا بتنی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of or relating to a specific factual thing or experience; not imagined or hypothetical.
مترادف: bona fide, factual, literal, tangible, valid
مشابه: authentic, substantive

- Finally, the police believed that they had concrete proof of the suspect's guilt.
[ترجمه ترگمان] در نهایت، پلیس معتقد بود که آن ها مدرک محکمی از جرم مظنون دارند.
|
[ترجمه ریحانه حسن آبادی] درنهایت پلیس باور کرد که آنها مدرک واقعی و عینی ای را از جرمِ مظنون دارند
|
[ترجمه گوگل] در نهایت، پلیس معتقد بود که آنها مدرک محکمی دال بر گناهکار بودن مظنون دارند
[ترجمه ترگمان] در نهایت، پلیس بر این باور بود که آن ها شاهد عینی بودن این مظنون هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: naming a specific tangible thing or a class of such things.
مترادف: material, physical, substantial, tangible
مشابه: corporeal, existent, palpable, perceptible, phenomenal

- "Table," "tree," and "house" are all concrete nouns.
[ترجمه فاطمه فاطمه] میز ، درخت ، و خانه همگی اسامی ملموسن
|
[ترجمه گوگل] «میز»، «درخت» و «خانه» همگی اسم‌های عینی هستند
[ترجمه ترگمان] جدول، \"درخت،\" و \"خانه\" همه اسم های بتونی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: made by coalescence into one mass of separate pieces or particles.
مترادف: conglomerate
مشابه: agglomerated, amalgamated

(5) تعریف: of or relating to concrete.

- When the house is built, they'll pour a concrete driveway.
[ترجمه نیازعلی شمس] هنگامی که خانه ساخته شود، آنها راه ورودی را سیمان خواهند کرد.
|
[ترجمه گوگل] وقتی خانه ساخته می شود، یک راهروی بتنی می ریزند
[ترجمه ترگمان] وقتی خونه ساخته میشه، یه راه خروجی سیمانی می
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a hard, strong building material made by mixing sand, gravel, cement, and water.
مشابه: cement, grout, mortar, pavement, paving, stucco

- The basement floor is made of concrete.
[ترجمه گوگل] کف زیرزمین از بتن ساخته شده است
[ترجمه ترگمان] کف زیرزمین از بتن ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a mass made by the coalescence of pieces or particles.
مترادف: aggregate, conglomeration
مشابه: composite, concretion, conglomerate
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: concretes, concreting, concreted
(1) تعریف: to make into a solid mass.
مترادف: cake, solidify
مشابه: agglomerate, agglutinate, amalgamate, congeal, conglomerate, harden, indurate

(2) تعریف: to build, cover, or lay with concrete.
مترادف: pave
مشابه: cement, mortar, point, stucco
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: concretely (adv.), concreteness (n.)
• : تعریف: to coalesce into a solid mass; solidify.
مترادف: cake, set, solidify
مشابه: agglutinate, amalgamate, bond, cement, coagulate, congeal, fix, harden, indurate, take

جمله های نمونه

1. concrete and abstract noun
اسم ذات و اسم معنی

2. concrete evidence
شواهد عینی

3. concrete object
اشیای پرماس پذیر (قابل لمس)

4. concrete block
آجر سیمانی،بلوک بتونی

5. a concrete bridge
پل بتونی

6. a concrete pipe
لوله ی بتونی

7. ready-mix concrete
بتون آماده

8. the concrete pillars are reinforced with steel rods
ستون های بتونی با میله های پولادین تقویت شده اند.

9. harsh concrete
سیمان زبر،بتن زبر

10. to pour concrete
بتون ریختن

11. a slab of concrete
یک کالار بتنی

12. they had constructed concrete drains on both sides of the road
در دو سوی راه آب روهای سیمانی ساخته بودند.

13. we decided to concrete the road
تصمیم گرفتیم راه را با بتون بپوشانیم.

14. she confuses ideal and concrete things
او چیزهای تخیلی را با چیزهای ملموس قاطی می کند.

15. the plastic quality of concrete before it hardens
خاصیت دیس پذیری بتون قبل از سفت شدن

16. the bricks are tailed into the concrete wall
آجرها را از ته در دیوار بتونی کار گذاشته اند.

17. Physics deals with the forces acting on concrete objects.
[ترجمه گوگل]فیزیک با نیروهای وارد بر اجسام بتنی سر و کار دارد
[ترجمه ترگمان]فیزیک با نیروهایی که در اشیا بتونی عمل می کنند سر و کار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The bomb shelter has concrete walls that are three metres thick.
[ترجمه گوگل]پناهگاه بمب دارای دیوارهای بتنی به ضخامت سه متر است
[ترجمه ترگمان]این پناه گاه دارای دیوارهایی بتنی است که سه متر ضخامت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Wait for the concrete to go hard.
[ترجمه سولماز] صبر کن تا بتن بگیره
|
[ترجمه گوگل]صبر کنید تا بتن سخت شود
[ترجمه ترگمان]صبر کن تا بتون سخت پیش بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Could you give us a concrete case?
[ترجمه گوگل]ممکن است یک مورد مشخص به ما بدهید؟
[ترجمه ترگمان]میشه یه پرونده محکمی به ما بدید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Why did you concrete over that nice garden?
[ترجمه گوگل]چرا روی آن باغ زیبا بتن ریزی کردی؟
[ترجمه ترگمان]چرا این باغ قشنگ را به هم زدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. This is an urban tragedy that needs concrete action, not just concern.
[ترجمه گوگل]این یک تراژدی شهری است که نیاز به اقدام مشخص دارد، نه فقط نگرانی
[ترجمه ترگمان]این یک تراژدی شهری است که نیاز به عمل بتن دارد، نه فقط مربوط به آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The walls are constructed of concrete.
[ترجمه گوگل]دیوارها از بتن ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]دیوارها از بتن ساخته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بتون (اسم)
concrete

شفته (اسم)
concrete

ساروج شنی (اسم)
concrete

اسم ذات (اسم)
concrete

واقعی (صفت)
very, right, true, genuine, essential, actual, real, factual, concrete, virtual, veracious, down-to-earth, sterling, literal, lifelike, true-life, unfeigned, veritable

بهم چسبیده (صفت)
concrete, adherent, impacted

بهم پیوستن (فعل)
knot, graft, incorporate, unite, concrete, stick, link, admix, interlock, interconnect, bind, interlink, concatenate, pan, knit, seam, inosculate

سفت کردن (فعل)
compact, concrete, fasten, ram, tighten, harden, toughen, congeal, solidify, stiffen, thicken, make fast, make firm, make hard, make rigid, make tense, make tight, render tenacious, render tough

باشفته اندودن یا ساختن (فعل)
concrete

ساروج کردن (فعل)
concrete, mortar

تخصصی

[شیمی] بتون
[عمران و معماری] بتن - بتن ریزی
[مهندسی گاز] بتون
[زمین شناسی] بتن متشکل از یک جسم پرکننده (ذرات سنگی با کمترین تخلخل) و یک جسم چسبنده (آب و سیمان یا دوغاب سیمان) است.
[ریاضیات] خاص، معین، واقعی، ملموس، مجسم، مقید، محسوس، مشخص
[معدن] بتن (نگهداری)
[نفت] بتون

انگلیسی به انگلیسی

• stonelike building material (containing cement, gravel, water, etc.); something tangible (idea, object, etc.)
solidify; set or cover in concrete
tangible, real, substantial
concrete is a substance used for building made from cement, sand, small stones, and water.
something that is concrete is definite or real.

پیشنهاد کاربران

Concrete measures
اقدامات عملی
قطعی/انضمامی
critical theory aspires to produce knowledge by analysing the distinctive, concrete
and universal parameters
نظریه انتقادی آرزوی تولید دانش را با تحلیل پارامترهای متمایز، انضمامی و جهانی دارد.
ذات
به معنای بتن و ملموس و محسوس است، در واقع چیزی که همیشه احساس بشه و با لغت tangible به معنای ملموس، هم معنی است. به مثال زیر دقت بفرمایید؛
The solution to this problem can be tangibly demonstrated.
راه حل این مشکل می تواند بصورت محسوسی ( یا قابل لمسی ) نشان داده شود.
بتن، ملموس
مثال: The new sidewalk was made of concrete.
پیاده روی جدید از بتن ساخته شده بود.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
معادل این لغت در فلسفه، انضمامی می باشد که متضاد انتظاری است
بارز، بارزِ حسی
منظور از Concrete هر چیزی است که می توان آنرا با حسهای پنجگانه درک کنیم. ترجمه این کلمه به "عینی"، نارسا است زیرا مثلا صوت موسیقی Concrete است اما عینی نیست چون نمی توان آنرا با چشم دید. ترجمه این کلمه به "ملموس" نیز نارسا است زیرا مثلا بوی غذا Concrete است اما ملموس نیست چون نمی توان آنرا با پوست لمس کرد. برای این منظور، باید به دنبال کلمه ای باشیم که معرف هرگونه بروز حسی باشد و شامل همه حسهای پنجگانه بشود.
...
[مشاهده متن کامل]

این کلمه - که در برابر انتزاعی ( Abstract ) قرار دارد - ، در فلسفه به "انضمامی" ( قابل منضم شدن به چیزی ) ترجمه شده که چندان گویا نیست.

As an adj means factual
قطعی، مسلم، عینی، ملموس. . مثلا: no concrete evidence مدارک غیر قطعی علیه متهم، یا nothing concrete at the moment هنوز هیچ چیز مسلم نشده برای قاضی
عینی ( متضاد انتزاعی )
برای بیان بهتر این واژه یک مثال میزنم تا بهتر معنایش را درک کنید
Nouns can name things as concrete as sand and wood and as abstract as freedom and justice
اسم ها می توانند چیزهایی را عینی مانند شن و چوب و انتزاعی مانند آزادی و عدالت نام ببرند
...
[مشاهده متن کامل]

🔻حالا فرق عینی و انتزاعی چیه ؟
✅ یک کودک مفاهیم عینی مانند شن ، چوب ، درخت ، خرما و هر چیزی که بشه نشونش داد رو به راحتی درک می کنه چون اونها رو دیده اما مفاهیم انتزاعی مانند آزادی و عدالت رو نمیتونه بفهمه چون نشون دادنی نیست و باید اون ها رو تصور کنه

باطنی
اصلی، ریشه ای، واقعی
ملموس ، قابل فهم
علاوه بر معانی بسیار خوبی که دوستان ذکر کرده اند ، یکی از معانی این کلمه عبارت است از:
قطعی و معین
Concrete operation
در روانشناسی این واژه در تئوری رشد شناختی کودکان به کار می رود. به معنای عملیات ذهنی که در سن ۷تا۱۱سالگی رخ می دهد.
مشخص، عملی، کاربردی، کارا، کاری، مفید، موثر، اثربخش، کارآمد، سودمند، بدردبخور، مستند، مستدل، قابل اتکا، قابل تکیه، موثق، بارز و عینی، قابل عرضه، مشهود، تزلزل ناپذیر، محکم، متقن
Concrete ذات
Concrete Noun اسم ذات
ذات، عینی، ملموس محض
به عنوان صفت
۱ - درست شده از سیمان، سیمانی
۲ - بر اساس واقعیت ها و نه حدس و گمان
۳ - قابل لمس و دیدن
من یه جایی یه معنی متفاوت دیدم
Finally the good concrete the evil
در نهایت خوبی بر بدی چیره میشه
ترجمه ی این واژه بسیار سخت و چالش برانگیز است و به جمله ربط دارد؛ اما در فلسفه، نظریه، تئاتر، بازیگری و اجرا:
انضمامی ( در برابر انتزاعی ) :
واژه ی مذکور در فلسفه ی انتقادی، کاربرد زیادی دارد که به منظور درهم تنیدگیِ نظریه و عمل، اندیشه و زندگی واقعی و تفکر و زندگی در اینجا و اکنون است. تفکر انضمامی به اندیشه ای گفته می شود که ( ۱ ) انتقادی باشد، ( ۲ ) به زندگی روزمره و واقعی انسان های اکنون و اینجا توجه کند و ( ۳ ) در برابر تفکر انتزاعی قرار گیرد. برخی از متفکران به فلسفه ی هگل، تفکر انتزاعی می گویند؛ اما خود هگل اعتقاد داشت: آنچه عقلانی است، واقعی است و آنچه واقعی است، عقلانی؛ بنابراین، تفکر انضمامی به شدت سیاسی است و به منظور جداسازی تفکر واقعی و انتقادی نویسنده/گوینده از دیگر متفکران استفاده می شود؛ و همچنین نوعی کنایه در آن وجود دارد. متفکران انتقادی به طور کلی به طبقاتی بودن جامعه و اصل کار و مزد در زندگی روزمره ی و واقعی توجه می کنند. آنها ملاک را زندگی اقتصادی و طبقاتی افراد در یک جامعه ی واقعی می دانند و اعتقاد دارند که نظریه باید وابسته به زندگی روزمره و تاریخ اکنون باشد؛ نه چیزهای انتزاعی، فراطبیعی و امثالهم.
...
[مشاهده متن کامل]

غیرانتزاعی
عینی ( در برابر ذهنی و هپروتی )
وابسته به زمان و مکان واقعی
تفکری که پایش روی زمین است و وابسته به تاریخ اکنون
در ساختمان سازی:
بتُن
بتُنی
محکم و استوار
چسبیده به زمین
در جمله های دیگر:
قدرتمند
یکپارچه
چسبیده به زمین
واقعی
عینی

ذات سخت
عملی، کاربردی
concrete ( adj ) = tangible ( adj )
به معناهای: قابل لمس، ملموس، محسوس، مجسم/بارز، واقعی، عیان، عینی، موثق/مادی
سمت و سو یافته
در برابرِ �دربرگیرنده� ( �کُلّی� )
نمونه:
به دو شَوَند دربرگیرنده ( کُلّی ) و سمت و سو یافته ( کُنکِرِت / concrete ) . . .
برگرفته از یادداشتی در دستِ کار
مقررات
Concrete evidence = مدرک مُستَدَل
کاربردی
فرهنگ داریوش آشوری:
concrete intelligence: هوش کاربردی
Concrete : بتُن یا بتون
Cement : سیمان
Sand : شن / ماسه
Adjective :
بتنی ( ساخته شده از بتن )
قطعی و ویژه ( Definite and specific )
واضح و روشن ( clear and certain )
به عنوان مثال :
Concrete changes
A concrete evidence

عینی ، انضمامی، قابل لمس
پیوسته، همبسته، یکپارچه
بلوک بتنی
در مراحل رشدی - شناختی پیاژه به معنی عینی
[رایانه] غیرتجریدی - غیرانتزاعی
بتن ریزی
This is the first concrete step on the road to integration
بهم پیوستن
[روانشناسی] عینی
I found another meaning for this word
سر هم کردن
note to this text concerned to the part of speech of OBAMA
He ( Obama ) wants concrete the tale he likes

انضمامی

غیر انتزاعی، واقعی
( به عنوان فعل ) : قطعی کردن
هو
بتن.
naming a real thing or class of things . Mer
based on facts, not on ideas or guesses. Ox
غیر قابل تردید
محکم از نظر سند
مستند
متقن
واقعی
به عصاره های گیاهی استخراج شده بوسیله حلالهای آلی که در عطرسازی به کار میرود گفته میشود.
در صفت به معنای مشخص، عینی
و در اسم به معنای بتن
موثق
عینی و ملموس
در مقابل
abstract
ذهنی و ناملموس
مشخص
محل مخلوط کردن بتن ( شن وماسه ) سیمان ساخته شده برای استفاده
تراک میکسر
منسجم
کلامی
عینی، واقعی
ملاتِ شفته ، شفته ملات
قوی
ابژه ی خاص
مسلّم، محرز
عینی، ملموس، محسوس
انضمامی
در مراحل رشد شناختی پیاژه: عینی
ماهیت
عینی، ملموس
متقاعد کننده
Concrete thinking
در روانپزشکی و در نظریه فروید نوعی تفکر غیر انتزاعی ست. در کودکان، رویا، و بیماران شدید روانی دیده میشود. اولیه و غیر قابل جدل است.
تفکر عینی و سخت
جماد فکری
بتن
محسوس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٧٢)

بپرس