صفت ( adjective )
• (1) تعریف: existing as something solid or tangible; actual; real.
• مترادف: actual, real, substantive
• متضاد: abstract, imaginary, intangible
• مشابه: factual, literal, solid, substantial, tangible, true, veritable
• مترادف: actual, real, substantive
• متضاد: abstract, imaginary, intangible
• مشابه: factual, literal, solid, substantial, tangible, true, veritable
- Books are concrete objects.
[ترجمه طیبه] کتاب ها اشیا عینی هستند|
[ترجمه ترانه] کتاب ها اهداف پیوسته هستند|
[ترجمه گوگل] کتاب ها اشیای انضمامی هستند[ترجمه ترگمان] کتاب ها اشیا بتنی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of or relating to a specific factual thing or experience; not imagined or hypothetical.
• مترادف: bona fide, factual, literal, tangible, valid
• مشابه: authentic, substantive
• مترادف: bona fide, factual, literal, tangible, valid
• مشابه: authentic, substantive
- Finally, the police believed that they had concrete proof of the suspect's guilt.
[ترجمه ترگمان] در نهایت، پلیس معتقد بود که آن ها مدرک محکمی از جرم مظنون دارند.|
[ترجمه ریحانه حسن آبادی] درنهایت پلیس باور کرد که آنها مدرک واقعی و عینی ای را از جرمِ مظنون دارند|
[ترجمه گوگل] در نهایت، پلیس معتقد بود که آنها مدرک محکمی دال بر گناهکار بودن مظنون دارند[ترجمه ترگمان] در نهایت، پلیس بر این باور بود که آن ها شاهد عینی بودن این مظنون هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: naming a specific tangible thing or a class of such things.
• مترادف: material, physical, substantial, tangible
• مشابه: corporeal, existent, palpable, perceptible, phenomenal
• مترادف: material, physical, substantial, tangible
• مشابه: corporeal, existent, palpable, perceptible, phenomenal
- "Table," "tree," and "house" are all concrete nouns.
[ترجمه فاطمه فاطمه] میز ، درخت ، و خانه همگی اسامی ملموسن|
[ترجمه گوگل] «میز»، «درخت» و «خانه» همگی اسمهای عینی هستند[ترجمه ترگمان] جدول، \"درخت،\" و \"خانه\" همه اسم های بتونی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: made by coalescence into one mass of separate pieces or particles.
• مترادف: conglomerate
• مشابه: agglomerated, amalgamated
• مترادف: conglomerate
• مشابه: agglomerated, amalgamated
• (5) تعریف: of or relating to concrete.
- When the house is built, they'll pour a concrete driveway.
[ترجمه نیازعلی شمس] هنگامی که خانه ساخته شود، آنها راه ورودی را سیمان خواهند کرد.|
[ترجمه گوگل] وقتی خانه ساخته می شود، یک راهروی بتنی می ریزند[ترجمه ترگمان] وقتی خونه ساخته میشه، یه راه خروجی سیمانی می
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a hard, strong building material made by mixing sand, gravel, cement, and water.
• مشابه: cement, grout, mortar, pavement, paving, stucco
• مشابه: cement, grout, mortar, pavement, paving, stucco
- The basement floor is made of concrete.
[ترجمه گوگل] کف زیرزمین از بتن ساخته شده است
[ترجمه ترگمان] کف زیرزمین از بتن ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کف زیرزمین از بتن ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a mass made by the coalescence of pieces or particles.
• مترادف: aggregate, conglomeration
• مشابه: composite, concretion, conglomerate
• مترادف: aggregate, conglomeration
• مشابه: composite, concretion, conglomerate
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: concretes, concreting, concreted
حالات: concretes, concreting, concreted
• (1) تعریف: to make into a solid mass.
• مترادف: cake, solidify
• مشابه: agglomerate, agglutinate, amalgamate, congeal, conglomerate, harden, indurate
• مترادف: cake, solidify
• مشابه: agglomerate, agglutinate, amalgamate, congeal, conglomerate, harden, indurate
• (2) تعریف: to build, cover, or lay with concrete.
• مترادف: pave
• مشابه: cement, mortar, point, stucco
• مترادف: pave
• مشابه: cement, mortar, point, stucco
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: concretely (adv.), concreteness (n.)
مشتقات: concretely (adv.), concreteness (n.)
• : تعریف: to coalesce into a solid mass; solidify.
• مترادف: cake, set, solidify
• مشابه: agglutinate, amalgamate, bond, cement, coagulate, congeal, fix, harden, indurate, take
• مترادف: cake, set, solidify
• مشابه: agglutinate, amalgamate, bond, cement, coagulate, congeal, fix, harden, indurate, take