con

/ˈkɑːn//kɒn/

معنی: محکوم، فریبکاری، از بر کردن، دانستن، گول زدن
معانی دیگر: مخفف:، مخالف، متحد، مشترک، کنسول، ادامه دار، ادامه یافته، پیشوند: رجوع شود به: com- (پیش از v,s,q,n,j,g,d,c و گاهی f می آید) [confrere]، برضد، استدلال مخالف، رای مخالف، آدم مخالف، (با دقت) خواندن، مطالعه ی دقیق کردن، به خاطر سپردن، رجوع شود به: conn، (خودمانی) گوشبر، کلاهبردار، شیاد، (ابتدا جلب اعتماد و سپس) کلاهبرداری کردن، گوشبری کردن، شیادی کردن، خرکردن، دست انداختن، (خودمانی) مخفف: convict، مخفف کلمه عامیانه confidence، اعتماد

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: opposing; against. (Cf. pro
متضاد: for, pro
اسم ( noun )
• : تعریف: the opposing position or person.
متضاد: pro

- We argued the pros and cons.
[ترجمه گوگل] ما در مورد جوانب مثبت و منفی بحث کردیم
[ترجمه ترگمان] ما مزایا و معایب را بررسی کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cons, conning, conned
(1) تعریف: to memorize.
مشابه: learn, study

(2) تعریف: to study or examine with care.
مشابه: study
صفت ( adjective )
• : تعریف: (informal) pertaining to trickery or deception that involves an abuse of confidence.

- a con game
[ترجمه گوگل] یک بازی تقلبی
[ترجمه ترگمان] یه حقه بازی …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cons, conning, conned
• : تعریف: (informal) to cheat by trickery; swindle.
مشابه: bilk, cheat, clip, double-cross, swindle
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a confidence game; swindle.
مشابه: fraud, swindle

جمله های نمونه

1. This so-called bargain is just a con!
[ترجمه محسن] این به اصطلاح معامله فقط یک فریبکاری است.
|
[ترجمه گوگل]این به اصطلاح معامله فقط یک کلاهبرداری است!
[ترجمه ترگمان]این معامله که بهش می گن معامله اس - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The scheme was all a big con.
[ترجمه گوگل]این طرح همگی یک اشتباه بزرگ بود
[ترجمه ترگمان] نقشه ما یه کلاهبرداری بزرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They con spired to overthrow the Government.
[ترجمه گوگل]آنها برای سرنگونی دولت توطئه کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند دولت را سرنگون کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The so-called bargain was just a big con!
[ترجمه گوگل]به اصطلاح معامله فقط یک کلاهبرداری بزرگ بود!
[ترجمه ترگمان]این معامله، فقط یه کلاهبرداری بزرگ بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The con artist bamboozled her out of $600.
[ترجمه Peter Strahm] هنرمند حقه باز از او ۶۰۰ دلار کلاهبرداری کرد.
|
[ترجمه گوگل]کلاهبردار او را از 600 دلار خجالت زد
[ترجمه ترگمان]این هنرمند حقه باز او را از ۶۰۰ دلار اخراج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The resolution was carried nem con.
[ترجمه گوگل]قطعنامه انجام شد
[ترجمه ترگمان]این تصمیم به نحو احسن انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's a real con artist .
[ترجمه گوگل]او یک کلاهبردار واقعی است
[ترجمه ترگمان]او یک هنرمند واقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The whole thing was a big con,an elaborate put-down on a massive scale.
[ترجمه گوگل]کل ماجرا یک تقلب بزرگ بود، یک دست انداختن مفصل در مقیاس وسیع
[ترجمه ترگمان]همه چیز یک کلاهبرداری بزرگ بود، یک کلاهبرداری بزرگ در مقیاس بسیار بزرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You can't con me -- you're not really ill!
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید من را فریب دهید - شما واقعاً بیمار نیستید!
[ترجمه ترگمان]تو که نمی تونی منو گول بزنی - تو واقعا مریض نیستی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was bamboozled by con men.
[ترجمه گوگل]او توسط مردان کلاهبردار خجالت زده شد
[ترجمه ترگمان]او گول مردان را فریب داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's a con - you get half the food for twice the price!
[ترجمه گوگل]این یک اشتباه است - نصف غذا را با دو برابر قیمت دریافت می کنید!
[ترجمه ترگمان]این یه حقه است - تو نصف غذاها رو دو برابر می گیری!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You had no right to con me into thinking I could trust you.
[ترجمه گوگل]تو حق نداشتی مرا فریب بدهی که فکر کنم می توانم به تو اعتماد کنم
[ترجمه ترگمان]تو حق نداشتی من رو گول بزنی که من بتونم بهت اعتماد کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Dinner Chilli con carne with brown rice, fresh green salad, fat-free yoghurt.
[ترجمه گوگل]شام فلفل قرمز با برنج قهوه ای، سالاد سبز تازه، ماست بدون چربی
[ترجمه ترگمان]فلفل چیلی با برنج قهوه ای، سالاد سبز تازه، ماست بدون چربی سرو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But when he con fronts her, she is crying for fear of not seeing him again and must be comforted.
[ترجمه learner] Confronts her با او روبرو میشه
|
[ترجمه گوگل]اما وقتی با او روبرو می‌شود، از ترس ندیدن دوباره او گریه می‌کند و باید آرام شود
[ترجمه ترگمان]اما وقتی او را فریب می دهد، از ترس اینکه مبادا دوباره او را نبینم، گریه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This is a wicked of police corruption, media con tricks and celebrity scandals.
[ترجمه learner] Wicked : اینجا به معنی ماهرانه ، con trick : نیرنگ محرمانه
|
[ترجمه گوگل]این فساد پلیس، ترفندهای رسانه ای و رسوایی افراد مشهور است
[ترجمه ترگمان]این a از فساد پلیس، نیرنگ رسانه ها و رسوایی های مربوط به شهرت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محکوم (اسم)
con, convict, lag, chummy, jailbird, geezo, lagger, lockstepper

فریبکاری (اسم)
con, deception, skin game

از بر کردن (فعل)
con, memorize

دانستن (فعل)
learn, account, know, knew, have, con, aim, adjudge, ascribe, cognize

گول زدن (فعل)
renege, con, fool, cheat, gyp, hustle, dodge, rig, bamboozle, outwit, deceive, defraud, dupe, cajole, hoax, gouge, befool, beguile, entrap, gull, gum, hocus, rogue, gaff, swindle, thimblerig, chouse, jockey, finagle, fob, wheedle

تخصصی

[کامپیوتر] در DOSو OS/2 نام دستگاهی که به صفحه کلید و مونیتور دلالت داشته باشد

انگلیسی به انگلیسی

• deceit, swindle, fraud; convict, inmate
learn by heart, memorize; cheat, deceive
against (a proposition, opinion, etc.)
if someone cons you, they trick you into doing or believing something by saying things that are not true; an informal word. verb here but can also be used as a count noun. e.g. the whole thing was a big con.
con. is a written abbreviation for `constable'; used in britain as part of a policeman's title.

پیشنهاد کاربران

con ( deceive ) . Don’t try to con me
مترادف deceive
swindle, deception, fraud, scam ( slang ) , sting ( informal ) , trick
عیب
بر علیه، از بر کردن، دانستن، اعتماد، گول زدن، مخالف، پیشوند به معنی ( با، باهم ) ، هدایت کردن ( کشتی ) ، کامپیوتر: نام دستگاهی که به صفحه کلید و مونیتور دلالت داشته باشد، قانون فقه: رای مخالف
to swindle or defraud; persuade ( someone ) to do or believe something, typically by use of a deception.
کلاهبرداری یا شیادی کردن؛ متقاعد کردن ( کسی ) به انجام کاری یا باور کردن چیزی غالباً با استفاده از فریب و حیله.
...
[مشاهده متن کامل]

Example 1: 👇
I conned him into giving me your home number.
با حیله تونستم راضیش کنم شماره ی خونه تو به من بده.
Example 2: 👇
She was jailed for conning her aunt out of $500, 000
بخاطر پانصد هزار دلاری که از خاله ش کلاه برداری کرد به زندان افتاد.
Example 3: 👇
ROBBIE: Take the fucking money. I conned it out of some weird old guy.
* Fishing - a play by Michael Weller
رابی: پول لعنتی رو بگیر. من این پول رو با کلاه برداری از یه پیر مرد عجیب و غریب تیغ زدم.
* متن انتخابی: از نمایشنامه ی �ماهیگیری� اثر مایکل وِلِر

نکات منفی
از نظر ریشه شناسی به معنای "هم" هست.
مثال:
Contagious
Conclave
Concentrate
Concordant
Convoke
Congenial
Conflate
Conflict
Condolence
Confluence
Connect
Conform
Conclude
Convene
Consensus
Congregate
slang
short for convict: someone who is in prison because they have been found guilty of a crime
عامیانه/ مخفف محکوم، کسی که به دلیل ارتکاب جرم محکوم و در زندان است
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/con
For two days I have thought about the pros and cons, but I'm still on the fence.
به مدت دو روز در مورد مزایا و معایبش فکر کردم ولی هنوز تصمیم نگرفتم. ( مثلا بین دو انتخاب دو تاکیک موندی اما هنوز نمیدونی کدوم کیک رو انتخاب کنی این یعنی هنوز تصمیم نگرفتی کدوم کیک رو انتخاب کنی )
جشنواره، فستیوال، همایش
con ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: هدایت
تعریف: هدایت و فرماندهی شناور از طریق صدور دستورهای لازم به سکانی|||متـ . هدایت شناور
پیشوند: در معنی با هم جمع شدن و. . . .
Noun - countable - informal :
حُقه
کَلَک ( برای بدست آوردن پول یک نفر یا وادار کردن او به انجام کاری )
زندانی
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/con
com/con=پیشوندی در زبانهای اروپایی که بسامان با پیشوندهای ( اَن یا هَن/هم ) از یک بُن و ریشه می باشد. برای نمونه:
واژگان انگلیسی با ( con/com ) : ، combine، combination، compound /conjunction، conformation , . . .
...
[مشاهده متن کامل]

واژگان پارسی ( اوستایی، پارسی میانه و پارسی کنونی ) با ( هم/اَن یا هَن ) : همپوشانی، هم افزایی، انباشتن ( هَنباشتن ) ، انبازش ( هَنبازش ) ، اندودن، انگیختن و. . .
پیشوند ( com ) با ( هم ) و ( con ) با ( اَن یا هَن ) یکی می باشد.

بهانه و فریب برای انجام ندادن کاری
به خاطر سپردن
cons معایب
pros مزایا
Opposite of pro
Negetive sides of sth
جنبه منفی
کلاهبرداری
گول زدن ( verb )
گول زن. فریبکار. گلاهبردار ( noun )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس