[ترجمه محسن] این به اصطلاح معامله فقط یک فریبکاری است.
|
[ترجمه گوگل]این به اصطلاح معامله فقط یک کلاهبرداری است! [ترجمه ترگمان]این معامله که بهش می گن معامله اس - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The scheme was all a big con.
[ترجمه گوگل]این طرح همگی یک اشتباه بزرگ بود [ترجمه ترگمان] نقشه ما یه کلاهبرداری بزرگ بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. They con spired to overthrow the Government.
[ترجمه گوگل]آنها برای سرنگونی دولت توطئه کردند [ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند دولت را سرنگون کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The so-called bargain was just a big con!
[ترجمه گوگل]به اصطلاح معامله فقط یک کلاهبرداری بزرگ بود! [ترجمه ترگمان]این معامله، فقط یه کلاهبرداری بزرگ بوده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The con artist bamboozled her out of $600.
[ترجمه Peter Strahm] هنرمند حقه باز از او ۶۰۰ دلار کلاهبرداری کرد.
|
[ترجمه گوگل]کلاهبردار او را از 600 دلار خجالت زد [ترجمه ترگمان]این هنرمند حقه باز او را از ۶۰۰ دلار اخراج کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The resolution was carried nem con.
[ترجمه گوگل]قطعنامه انجام شد [ترجمه ترگمان]این تصمیم به نحو احسن انجام شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He's a real con artist .
[ترجمه گوگل]او یک کلاهبردار واقعی است [ترجمه ترگمان]او یک هنرمند واقعی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The whole thing was a big con,an elaborate put-down on a massive scale.
[ترجمه گوگل]کل ماجرا یک تقلب بزرگ بود، یک دست انداختن مفصل در مقیاس وسیع [ترجمه ترگمان]همه چیز یک کلاهبرداری بزرگ بود، یک کلاهبرداری بزرگ در مقیاس بسیار بزرگ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. You can't con me -- you're not really ill!
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید من را فریب دهید - شما واقعاً بیمار نیستید! [ترجمه ترگمان]تو که نمی تونی منو گول بزنی - تو واقعا مریض نیستی! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He was bamboozled by con men.
[ترجمه گوگل]او توسط مردان کلاهبردار خجالت زده شد [ترجمه ترگمان]او گول مردان را فریب داده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. It's a con - you get half the food for twice the price!
[ترجمه گوگل]این یک اشتباه است - نصف غذا را با دو برابر قیمت دریافت می کنید! [ترجمه ترگمان]این یه حقه است - تو نصف غذاها رو دو برابر می گیری! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. You had no right to con me into thinking I could trust you.
[ترجمه گوگل]تو حق نداشتی مرا فریب بدهی که فکر کنم می توانم به تو اعتماد کنم [ترجمه ترگمان]تو حق نداشتی من رو گول بزنی که من بتونم بهت اعتماد کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Dinner Chilli con carne with brown rice, fresh green salad, fat-free yoghurt.
[ترجمه گوگل]شام فلفل قرمز با برنج قهوه ای، سالاد سبز تازه، ماست بدون چربی [ترجمه ترگمان]فلفل چیلی با برنج قهوه ای، سالاد سبز تازه، ماست بدون چربی سرو می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. But when he con fronts her, she is crying for fear of not seeing him again and must be comforted.
[ترجمه گوگل]اما وقتی با او روبرو میشود، از ترس ندیدن دوباره او گریه میکند و باید آرام شود [ترجمه ترگمان]اما وقتی او را فریب می دهد، از ترس اینکه مبادا دوباره او را نبینم، گریه می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. This is a wicked of police corruption, media con tricks and celebrity scandals.
[ترجمه learner] Wicked : اینجا به معنی ماهرانه ، con trick : نیرنگ محرمانه
|
[ترجمه گوگل]این فساد پلیس، ترفندهای رسانه ای و رسوایی افراد مشهور است [ترجمه ترگمان]این a از فساد پلیس، نیرنگ رسانه ها و رسوایی های مربوط به شهرت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[کامپیوتر] در DOSو OS/2 نام دستگاهی که به صفحه کلید و مونیتور دلالت داشته باشد
انگلیسی به انگلیسی
• deceit, swindle, fraud; convict, inmate learn by heart, memorize; cheat, deceive against (a proposition, opinion, etc.) if someone cons you, they trick you into doing or believing something by saying things that are not true; an informal word. verb here but can also be used as a count noun. e.g. the whole thing was a big con. con. is a written abbreviation for `constable'; used in britain as part of a policeman's title.
پیشنهاد کاربران
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید: 📋 در زبان انگلیسی یک prefix داریم به اسم con 📌 این پیشوند، معادل "with" یا "together" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این پیشوند را در خود داشته باشند، به "with" یا "together" مربوط هستند. ... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال: 🔘 Connect: link ‘with’ another 🔘 Convene: come together ‘with’ others 🔘 Congregate: flock ‘with’ others 🔘 Consensus: feeling ‘with’ others 🔘 Concord: heart ‘with’ another 🔘 Conclude: ‘thoroughly’ close 🔘 Convince: ‘thoroughly’ win over 🔘 Consequence: effect which ‘thoroughly’ follows 🔘 Concede: ‘thoroughly’ yield 🔘 Concise: ‘thoroughly’ cut
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید: 📋 در زبان انگلیسی یک prefix داریم به اسم con 📌 این پیشوند، معادل "thoroughly" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این پیشوند را در خود داشته باشند، به "thoroughly" مربوط هستند. ... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال: 🔘 Convalescent: a person who thoroughly rests to regain health after illness or injury 🔘 Conflagration: a fire that thoroughly burns and destroys a large area 🔘 Inconspicuous: something thoroughly unnoticeable due to being small or ordinary 🔘 Consternation: thorough anxiety caused by unexpected events 🔘 Misconstrue: to thoroughly misunderstand something 🔘 Consummate: to possess thoroughly perfect skill 🔘 Connive: to thoroughly plan something secret and often wrong 🔘 Contentious: thoroughly argumentative and likely to fight 🔘 Condign: thoroughly deserved, whether punishment or reward 🔘 Convoluted: thoroughly complex and full of twists 🔘 Condescend: to thoroughly act superior to others 🔘 Conscript: to thoroughly force someone into military service 🔘 Contrite: thoroughly sorry for wrongdoing 🔘 Contagion: a disease that thoroughly spreads from person to person 🔘 Unconscionable: thoroughly shameful and unjust 🔘 Confound: to thoroughly confuse or surprise someone 🔘 Condone: to thoroughly accept or overlook bad behavior 🔘 Concede: to thoroughly admit or give in to something 🔘 Concise: thoroughly brief and to the point 🔘 Condemnation: thorough disapproval, often leading to punishment 🔘 Conducive: thoroughly helps or supports a result 🔘 Confidant: a person you thoroughly trust with your secrets 🔘 Conscientious: works thoroughly and with great care 🔘 Consign: to thoroughly entrust someone to another's care 🔘 Constrain: to thoroughly restrict or force someone’s actions 🔘 Contemplate: to thoroughly think about or observe something 🔘 Contemptible: thoroughly shameful and deserving of scorn 🔘 Contrived: thoroughly planned and unnatural 🔘 Disconsolate: thoroughly sad and unable to be comforted 🔘 Inconceivable: thoroughly unbelievable or unimaginable 🔘 Inconclusive: thoroughly uncertain or incomplete 🔘 Inconsequential: thoroughly unimportant 🔘 Inconsolable: thoroughly devastated and beyond comfort 🔘 Preconception: a thoroughly formed bias or assumption 🔘 Conversion: the act of thoroughly changing something 🔘 Concept: a thoroughly formed idea or thought 🔘 Conceit: thoroughly excessive self - pride 🔘 Conceal: to thoroughly hide something 🔘 Consolidate: to thoroughly combine and strengthen 🔘 Constant: thoroughly ongoing without stopping 🔘 Consider: to thoroughly think about something 🔘 Concern: thorough care or worry about someone or something 🔘 Confuse: to thoroughly make something unclear or hard to understand 🔘 Conceive: to thoroughly form or imagine an idea 🔘 Conclusion: the thorough end or final part of something 🔘 Convince: to thoroughly persuade someone to believe something 🔘 Confident: thoroughly sure of one’s ability or success 🔘 Conclude: to thoroughly decide by reasoning
con ( deceive ) . Don’t try to con me
مترادف deceive
swindle, deception, fraud, scam ( slang ) , sting ( informal ) , trick عیب بر علیه، از بر کردن، دانستن، اعتماد، گول زدن، مخالف، پیشوند به معنی ( با، باهم ) ، هدایت کردن ( کشتی ) ، کامپیوتر: نام دستگاهی که به صفحه کلید و مونیتور دلالت داشته باشد، قانون فقه: رای مخالف
to swindle or defraud; persuade ( someone ) to do or believe something, typically by use of a deception. کلاهبرداری یا شیادی کردن؛ متقاعد کردن ( کسی ) به انجام کاری یا باور کردن چیزی غالباً با استفاده از فریب و حیله. ... [مشاهده متن کامل]
Example 1: 👇 I conned him into giving me your home number. با حیله تونستم راضیش کنم شماره ی خونه تو به من بده. Example 2: 👇 She was jailed for conning her aunt out of $500, 000 بخاطر پانصد هزار دلاری که از خاله ش کلاه برداری کرد به زندان افتاد. Example 3: 👇 ROBBIE: Take the fucking money. I conned it out of some weird old guy. * Fishing - a play by Michael Weller رابی: پول لعنتی رو بگیر. من این پول رو با کلاه برداری از یه پیر مرد عجیب و غریب تیغ زدم. * متن انتخابی: از نمایشنامه ی �ماهیگیری� اثر مایکل وِلِر
نکات منفی
از نظر ریشه شناسی به معنای "هم" هست. مثال: Contagious Conclave Concentrate Concordant Convoke Congenial Conflate Conflict Condolence Confluence Connect Conform Conclude Convene Consensus Congregate
slang short for convict: someone who is in prison because they have been found guilty of a crime عامیانه/ مخفف محکوم، کسی که به دلیل ارتکاب جرم محکوم و در زندان است
For two days I have thought about the pros and cons, but I'm still on the fence. به مدت دو روز در مورد مزایا و معایبش فکر کردم ولی هنوز تصمیم نگرفتم. ( مثلا بین دو انتخاب دو تاکیک موندی اما هنوز نمیدونی کدوم کیک رو انتخاب کنی این یعنی هنوز تصمیم نگرفتی کدوم کیک رو انتخاب کنی )
جشنواره، فستیوال، همایش
con ( حملونقل دریایی ) واژه مصوب: هدایت تعریف: هدایت و فرماندهی شناور از طریق صدور دستورهای لازم به سکانی|||متـ . هدایت شناور
پیشوند: در معنی با هم جمع شدن و. . . .
Noun - countable - informal : حُقه کَلَک ( برای بدست آوردن پول یک نفر یا وادار کردن او به انجام کاری ) زندانی
com/con=پیشوندی در زبانهای اروپایی که بسامان با پیشوندهای ( اَن یا هَن/هم ) از یک بُن و ریشه می باشد. برای نمونه: واژگان انگلیسی با ( con/com ) : ، combine، combination، compound /conjunction، conformation , . . . ... [مشاهده متن کامل]
واژگان پارسی ( اوستایی، پارسی میانه و پارسی کنونی ) با ( هم/اَن یا هَن ) : همپوشانی، هم افزایی، انباشتن ( هَنباشتن ) ، انبازش ( هَنبازش ) ، اندودن، انگیختن و. . . پیشوند ( com ) با ( هم ) و ( con ) با ( اَن یا هَن ) یکی می باشد.