compulsory

/kəmˈpəlsəri//kəmˈpʌlsəri/

معنی: اجباری
معانی دیگر: بایسته، قهری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: compulsorily (adv.), compulsoriness (n.)
(1) تعریف: required or obligatory.
مترادف: binding, mandatory, obligatory, required
متضاد: discretionary, optional
مشابه: involuntary, necessary, needful, requisite

- Education is compulsory in this state up to the age of sixteen.
[ترجمه Vazhe Shenasi] دانش اموزی در این استان تا شانزده سالگی، واداری است.
|
[ترجمه گوگل] تحصیل در این ایالت تا سن شانزده سالگی اجباری است
[ترجمه ترگمان] تحصیل در این ایالت تا سن شانزده سالگی اجباری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Compulsory attendance for certain college activities was objectionable to some of the students.
[ترجمه گوگل] حضور اجباری برای برخی از فعالیت های کالج برای برخی از دانشجویان قابل اعتراض بود
[ترجمه ترگمان] حضور اجباری برای فعالیت های خاص دانشگاهی برای برخی از دانشجویان نامناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It is compulsory to have a building permit before beginning a construction project.
[ترجمه شان] پیش از آغاز یک پروژه ساختمانی، اجبارا باید مجوز ساخت را دریافت کرد.
|
[ترجمه گوگل] داشتن پروانه ساختمانی قبل از شروع پروژه ساختمانی الزامی است
[ترجمه ترگمان] اجباری است که پیش از شروع یک پروژه ساخت وساز مجوز ساختمانی داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: coercive or constraining.
مترادف: coercive, constraining
مشابه: controlling, forcible

جمله های نمونه

1. military service was compulsory both during peacetime and wartime
هم در زمان صلح و هم در زمان جنگ خدمت نظام اجباری بود.

2. in some countries, military service is compulsory
در برخی کشورها خدمت نظام اجباری است.

3. Attendance at these lectures is not compulsory.
[ترجمه گوگل]حضور در این سخنرانی ها اجباری نیست
[ترجمه ترگمان]حضور در این سخنرانی ها اجباری نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In East Germany learning Russian was compulsory.
[ترجمه گوگل]در آلمان شرقی یادگیری زبان روسی اجباری بود
[ترجمه ترگمان]در آلمان شرقی، یادگیری زبان روسی اجباری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Is military service compulsory in your country?
[ترجمه گوگل]آیا خدمت سربازی در کشور شما اجباری است؟
[ترجمه ترگمان]آیا خدمت سربازی در کشور شما اجباری است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He has just finished a stint of compulsory military service.
[ترجمه گوگل]او به تازگی یک دوره خدمت اجباری را به پایان رسانده است
[ترجمه ترگمان]او تازه کار اجباری سربازی را به پایان رسانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The ministry has said it hopes to avoid compulsory redundancies.
[ترجمه علیرضا] وزارتخانه ابراز امیدواری کرده که از اخراج نیروی کار ( مازاد ) جلوگیری کند.
|
[ترجمه گوگل]این وزارتخانه گفته است که امیدوار است از تعدیل نیرو اجباری جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]این وزارتخانه گفته است که امیدوار است از افزونگی اجباری اجتناب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They said that compulsory identity cards would infringe civil liberties.
[ترجمه گوگل]آنها گفتند که کارت شناسایی اجباری آزادی های مدنی را نقض می کند
[ترجمه ترگمان]آن ها گفتند که کارت های شناسایی اجباری آزادی های مدنی را نقض می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Military service is compulsory for every able-bodied male between 18 and 2
[ترجمه شان] خدمت نظامی ( سربازی ) برای هر فرد ذکور سالم ( توانای ) بین 18 الی 20 ساله ، اجباری است.
|
[ترجمه گوگل]خدمت سربازی برای هر مرد توانا بین 18 تا 2 سال اجباری است
[ترجمه ترگمان]خدمت نظامی برای هر مرد توانا بین ۱۸ تا ۲ اجباری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Russian is the one compulsory foreign language on the school curriculum.
[ترجمه گوگل]روسی تنها زبان خارجی اجباری در برنامه درسی مدرسه است
[ترجمه ترگمان]زبان روسی یک زبان خارجی اجباری در برنامه درسی مدارس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wearing seat belts in cars is compulsory by law.
[ترجمه گوگل]بستن کمربند ایمنی در خودروها طبق قانون اجباری است
[ترجمه ترگمان]استفاده از کمربند ایمنی در خودروها براساس قانون اجباری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Is English a compulsory subject?
[ترجمه گوگل]آیا زبان انگلیسی یک درس اجباری است؟
[ترجمه ترگمان]آیا انگلیسی یک موضوع اجباری است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Workers won their fight to stop compulsory redundancies.
[ترجمه جلال یوسفی] کارگران مبارزه خود برای پایان دادن به تعدیل نیروی اضافی را پیروز شدند
|
[ترجمه گوگل]کارگران در مبارزه خود برای توقف اخراج اجباری پیروز شدند
[ترجمه ترگمان]کارگران برای متوقف کردن افزونگی اجباری مبارزه خود را به دست آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. English is compulsory for all students, but art and music are optional.
[ترجمه گوگل]زبان انگلیسی برای همه دانش آموزان اجباری است، اما هنر و موسیقی اختیاری است
[ترجمه ترگمان]انگلیسی برای همه دانشجویان اجباری است، اما هنر و موسیقی اختیاری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اجباری (صفت)
binding, compulsory, compulsive, mandatory, coercive, forcible, de rigueur, obliging

تخصصی

[حقوق] اجباری، الزامی، قهری، اضطراری

انگلیسی به انگلیسی

• required, compelled
if something is compulsory, you must do it.

پیشنهاد کاربران

واداشتن
وادار کردن
واداری compulsory [اجباری، زوری، محبوری]
اجبار
( اجبار به پشتوانه قانون )
متضادامر داوطلبانه voluntary
اجبار
compulsory
متضاد: optional
Attendance at all classes is compulsory
✔ حضور در تمامی کلاس ها اجباری ( الزامی ) است .
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : compel
اسم ( noun ) : compulsion
صفت ( adjective ) : compulsive / compulsory / compelling
قید ( adverb ) : compulsively / compulsorily / compellingly
اجباری
الزامی
قهری
اجباری
Compulsory military service for both genders
خدمت سربازیِ اجباری برای هر دو جنس
اجباری
Syn= Obligatory
اجباری، الزامی
Mandatory الزامی.
Compulsory course
درس اجباری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس