comprehensibility

/ˌkɑːmpriˌhensəˈbɪləti//ˌkɒmprɪˌhensəˈbɪlɪti/

معنی: قابلیت درک
معانی دیگر: قابلیت درک

جمله های نمونه

1. Improved comprehensibility of product labels and safety data sheets should translate into improved employee safety.
[ترجمه گوگل]درک بهتر برچسب‌های محصول و برگه‌های اطلاعات ایمنی باید به بهبود ایمنی کارکنان تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]بهبود بازدهی برچسب های کالا و صفحات اطلاعات ایمنی باید به بهبود ایمنی کارکنان تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Language comprehensibility is the base for all the studies.
[ترجمه گوگل]درک زبان پایه همه مطالعات است
[ترجمه ترگمان]زبان comprehensibility پایه تمام مطالعات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The eternal mystery of the world is its comprehensibility.
[ترجمه گوگل]راز ابدی جهان قابل درک بودن آن است
[ترجمه ترگمان]معمای ابدی جهان comprehensibility است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. So its important to strengthen the comprehensibility and treatment of critical digestive system desease.
[ترجمه گوگل]بنابراین تقویت درک و درمان بیماری های مهم دستگاه گوارش مهم است
[ترجمه ترگمان]بنابراین مهم است که the و درمان سیستم گوارشی بحرانی را تقویت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The need for greater comprehensibility of hi-tech products is seen in the currently popular use of a transparent housing that at least allows the user to see what's inside a mechanized product.
[ترجمه گوگل]نیاز به درک بیشتر محصولات پیشرفته در استفاده رایج فعلی از یک محفظه شفاف دیده می‌شود که حداقل به کاربر اجازه می‌دهد ببیند داخل یک محصول مکانیزه چه چیزی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]نیاز به استفاده بیشتر از محصولات با تکنولوژی بالا در استفاده رایج از یک خانه شفاف دیده می شود که حداقل به کاربر اجازه می دهد تا آنچه را که در داخل یک محصول مکانیزه است ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. While these elements have been ranked in order of comprehensibility, they are clearly interrelated to one another.
[ترجمه گوگل]در حالی که این عناصر به ترتیب قابل درک بودن رتبه بندی شده اند، اما به وضوح با یکدیگر مرتبط هستند
[ترجمه ترگمان]در حالی که این عناصر به ترتیب of رتبه بندی شده اند، به وضوح با هم مرتبط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The intermediate language has a good readability, generality and comprehensibility.
[ترجمه گوگل]زبان میانی از خوانایی، عمومیت و درک خوبی برخوردار است
[ترجمه ترگمان]زبان میانی دارای خوانایی خوب، کلیت و comprehensibility است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is sane that a man knows the limitation of his comprehensibility, beyond which he is not able to understand.
[ترجمه گوگل]عاقل است که انسان محدودیت درک خود را بداند که فراتر از آن قادر به درک نیست
[ترجمه ترگمان]منطقی است که یک مرد محدودیت های of را بداند، فراتر از آن که قادر به درک آن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Simple library changes like adding an uncaught exception handler greatly increase the comprehensibility of source code.
[ترجمه گوگل]تغییرات ساده کتابخانه مانند اضافه کردن یک کنترل کننده استثنای غیرقابل کشف، درک کد منبع را تا حد زیادی افزایش می دهد
[ترجمه ترگمان]تغییرات کتابخانه ساده مانند اضافه کردن یک مربی استثنا uncaught به شدت the کد منبع را افزایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is found that under natural conditions, language input is characteristic of spontaneity and comprehensibility and it does not follow the natural developmental order.
[ترجمه گوگل]مشخص شد که در شرایط طبیعی، ورودی زبانی ویژگی خودانگیختگی و قابل درک بودن است و از نظم رشد طبیعی پیروی نمی کند
[ترجمه ترگمان]مشاهده شده است که تحت شرایط طبیعی، ورودی زبان، مشخصه of و comprehensibility است و از ترتیب رشد طبیعی پیروی نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. However, the application of Neural Networks has been bound by its inherent defect, which is lack of comprehensibility.
[ترجمه گوگل]با این حال، کاربرد شبکه های عصبی با نقص ذاتی آن، که عدم درک آن است، محدود شده است
[ترجمه ترگمان]با این حال، کاربرد شبکه های عصبی با نقص ذاتی آن محدود شده است که فقدان comprehensibility است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In particular, feature selection removes irrelevant features, increases efficiency of learning tasks, improves learning performance, and enhances comprehensibility of learned results.
[ترجمه گوگل]به طور خاص، انتخاب ویژگی ویژگی‌های نامربوط را حذف می‌کند، کارایی وظایف یادگیری را افزایش می‌دهد، عملکرد یادگیری را بهبود می‌بخشد و قابلیت درک نتایج آموخته‌شده را افزایش می‌دهد
[ترجمه ترگمان]به طور خاص، انتخاب ویژگی ویژگی های نامربوط را حذف کرده، کارایی وظایف یادگیری را افزایش می دهد، عملکرد یادگیری را بهبود می بخشد و کارایی نتایج بدست آمده را افزایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Prompt, decomposition and narrowing are found to be more effective modifications at leading students to enhance comprehensibility and make more oral production.
[ترجمه گوگل]مشخص شده است که سریع، تجزیه و باریک کردن، اصلاحات مؤثرتری در هدایت دانش‌آموزان به منظور افزایش درک و تولید شفاهی بیشتر است
[ترجمه ترگمان]کسب تکلیف، تجزیه و محدود کردن محدود به تغییرات موثر در هدایت دانشجویان برای افزایش comprehensibility و ایجاد تولید شفاهی بیشتر یافت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This definition focuses on the formal qualities of an expression, its degree of comprehensibility and the subject's communicative intent.
[ترجمه گوگل]این تعریف بر کیفیت های صوری یک عبارت، میزان قابل فهم بودن آن و قصد ارتباطی موضوع تمرکز دارد
[ترجمه ترگمان]این تعریف بر ویژگی های صوری بیان، میزان its و قصد ارتباطی آن تمرکز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابلیت درک (اسم)
comprehensibility

انگلیسی به انگلیسی

• understandability, intelligibility, coherence

پیشنهاد کاربران

قابلیت ادراک
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : comprehend
✅️ اسم ( noun ) : comprehension / comprehensiveness / comprehensibility / comprehensive
✅️ صفت ( adjective ) : comprehensive / comprehensible
✅️ قید ( adverb ) : comprehensively / comprehensibly
قابل فهم بودن

بپرس