• (1)تعریف: the act of complicating. • مترادف: complicating, entangling • مشابه: entanglement, involution, wrinkle
• (2)تعریف: a complicated or complex state or condition. • مترادف: complexity, entanglement, intricacy, involution, involvement, perplexity, tangle • مشابه: difficulty, dilemma, jumble, jungle, labyrinth, maze, predicament, problem, quandary
• (3)تعریف: an element or factor, often unexpected, that adds complexity to a thing or situation. • مترادف: hitch, snag • مشابه: catch, complexity, difficulty, hindrance, impediment, obstacle, obstruction, problem, stumbling block
جمله های نمونه
1. the presence of both suitors at the party was a major complication
حضور هر دو خواستگار در مهمانی مشکل بزرگی بود.
2. The age difference was a complication to the rela-tionship.
[ترجمه علی جادری] اختلاف سن در رابطه , مشکل بزرگی بود .
|
[ترجمه گوگل]تفاوت سنی عارضه ای برای رابطه بود [ترجمه ترگمان]تفاوت سنی یک مشکل در رابطه با موضوع بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Another complication was the excess of imports over exports.
[ترجمه گوگل]عارضه دیگر، مازاد واردات بر صادرات بود [ترجمه ترگمان]یک مشکل دیگر، افزایش واردات نسبت به صادرات بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I have enough complication in my life without having to look after your sick pets!
[ترجمه علی جادری] من به اندازه کافی در زندگی خودم مشکل دارم که بخواهم از حیوانات خانگی مریض نگهداری کنم .
|
[ترجمه گوگل]من به اندازه کافی در زندگی خود عارضه دارم بدون اینکه مجبور باشم از حیوانات خانگی بیمار شما مراقبت کنم! [ترجمه ترگمان]من به اندازه کافی دچار مشکل شده بودم که مجبور نباشم به حیوونای sick نگاه کنم! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. A further complication was Fred's refusal to travel by air.
[ترجمه علی جادری] مشکل بعدی این بود که فِرِد از سفر هوایی امتناع می کرد .
|
[ترجمه گوگل]عارضه دیگر، امتناع فرد از سفر هوایی بود [ترجمه ترگمان]فرد امتناع بیشتری کرد و جواب رد داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The bad weather added a further complication to our journey.
[ترجمه گوگل]هوای بد پیچیدگی بیشتری به سفر ما اضافه کرد [ترجمه ترگمان]آب و هوای بد یک مشکل دیگر را به سفر ما اضافه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Blindness is a common complication of diabetes.
[ترجمه گوگل]نابینایی یکی از عوارض شایع دیابت است [ترجمه ترگمان]نابینایی یکی از پیچیدگی رایج دیابت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. A further complication in the interpretation of regolith thickness is climatic change.
[ترجمه گوگل]عارضه دیگری در تفسیر ضخامت سنگ سنگی تغییرات آب و هوایی است [ترجمه ترگمان]یک پیچیدگی بیشتر در تفسیر ضخامت regolith، تغییر آب و هوایی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The potential complication impairment of growth in Crohn's disease is unique to pediatric patients.
[ترجمه گوگل]اختلال بالقوه عارضه رشد در بیماری کرون برای بیماران اطفال منحصر به فرد است [ترجمه ترگمان]نقص پتانسیل رشد در بیماری Crohn، منحصر به بیماران خردسال است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The only differences lie in the detail and complication in the two cases.
[ترجمه گوگل]تنها تفاوت در جزئیات و پیچیدگی این دو مورد است [ترجمه ترگمان]تنها تفاوت در جزئیات و پیچیدگی در این دو مورد وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. It should be stressed that this complication is rare, and only a minority of cases go on to develop long-term problems.
[ترجمه گوگل]لازم به تاکید است که این عارضه نادر است و تنها در تعداد کمی از موارد مشکلات طولانی مدت ایجاد می شود [ترجمه ترگمان]باید تاکید کرد که این پیچیدگی نادر است و تنها یک اقلیت از موارد به دنبال توسعه مشکلات دراز مدت هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. In chronic renal failure, hypercalcemia is a common complication in dialysis patients.
[ترجمه گوگل]در نارسایی مزمن کلیه، هیپرکلسمی یک عارضه شایع در بیماران دیالیزی است [ترجمه ترگمان]در نارسایی مزمن کلیه، hypercalcemia یک مشکل رایج در بیماران دیالیز است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. All of the patients in the late complication group has an insitu gall bladder.
[ترجمه گوگل]همه بیماران در گروه عوارض دیررس کیسه صفرا دارند [ترجمه ترگمان]همه بیماران در گروه complication اخیر مثانه insitu دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Should this particular complication occur after creation of a successful shunt, it can be improved as described for patient
[ترجمه گوگل]اگر این عارضه خاص پس از ایجاد یک شانت موفقیت آمیز رخ دهد، می توان آن را همانطور که برای بیمار توضیح داده شد، بهبود بخشید [ترجمه ترگمان]اگر این پیچیدگی خاص پس از ایجاد یک شنت موفق رخ دهد، آن را می توان آن طور که برای بیمار توضیح داده شد، اصلاح کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
( اسم ) 1. هم تافتگی: وضعیتی که در آن دو یا چند حالت در کسی وجود داشته باشد، خواه مرتبط باشند یا نباشند. 2. عارضه: وضعیتی که در آن فردی دچار حالت دوم می شود که روند درمان حالت اول را تغییر می دهد.