اسم ( noun )
• (1) تعریف: acquiescence or conformity.
• مترادف: accordance, acquiescence, assent, conformity, deference
• متضاد: defiance, nonconformity
• مشابه: acceptance, accommodation, agreement, capitulation, complaisance, conformation, obedience, observance, submission
• مترادف: accordance, acquiescence, assent, conformity, deference
• متضاد: defiance, nonconformity
• مشابه: acceptance, accommodation, agreement, capitulation, complaisance, conformation, obedience, observance, submission
- I acted in compliance with your request.
[ترجمه وحیده] من مطابق با خواسته شما عمل کردم.|
[ترجمه رابرت] من طبق خواسته شما عمل کردم.|
[ترجمه گوگل] من طبق درخواست شما عمل کردم[ترجمه ترگمان] من مطابق درخواست شما عمل کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Smoke alarms must be installed in compliance with the building code to prevent fires.
[ترجمه Yashar] برای جلوگیری از آتش سوزی باید آلارم دود مطابق دستورالعمل ایمنی در ساختمان ها نصب شده باشد.|
[ترجمه جواد حاتمی] برای جلوگیری از آتش سوزی، آلارم های دود بایدمطابق با کد ساختمان نصب شوند.|
[ترجمه گوگل] برای جلوگیری از آتش سوزی، هشدارهای دود باید با رعایت قوانین ساختمانی نصب شوند[ترجمه ترگمان] آژیر خطر دود باید در انطباق با کد ساختمان برای جلوگیری از آتش سوزی نصب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Strict compliance with the new regulation is expected of all clinic employees.
[ترجمه فراز] پیروی اکید از مقررارت جدید، از تمام کارکنان کلینیک انتظار می رود.|
[ترجمه Amir Alvandy] اطاعت بی چون وچرا از مقررات جدید توسط همه کارکنان انتظار می رود.|
[ترجمه گوگل] از همه کارکنان کلینیک انتظار می رود که مقررات جدید را رعایت کنند[ترجمه ترگمان] مطابق با مقررات جدید، انتظار می رود که همه کارکنان کلینیک از مقررات جدید پیروی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an inclination or tendency to yield to others.
• مترادف: amenability, obeisance, servility, submissiveness
• متضاد: defiance, intractability
• مشابه: accommodation, assent, complaisance, deference, obedience, passivity, tractability
• مترادف: amenability, obeisance, servility, submissiveness
• متضاد: defiance, intractability
• مشابه: accommodation, assent, complaisance, deference, obedience, passivity, tractability
- He had been defiant in his younger days, but compliance characterized him in his later years.
[ترجمه گوگل] او در دوران جوانی خود سرکشی می کرد، اما در سال های آخر عمر او را به تبعیت از خود نشان می داد
[ترجمه ترگمان] او در روزه ای جوانی اش نسبت به او ابراز مخالفت کرده بود، اما در سال های بعد، اجابت و فرمانبرداری او را مشخص کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در روزه ای جوانی اش نسبت به او ابراز مخالفت کرده بود، اما در سال های بعد، اجابت و فرمانبرداری او را مشخص کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her compliance was what allowed him to control and take advantage of her.
[ترجمه Amir Alvandy] اطاعت ( تمکین ) وی ( خانم ) به او ( مرد ) اجازه کنترل و بهره برداری از ایشان ( خانم ) را داد|
[ترجمه گوگل] تبعیت او چیزی بود که به او اجازه می داد او را کنترل کند و از او سوء استفاده کند[ترجمه ترگمان] اطاعت او چیزی بود که به او اجازه می داد کنترل کند و از او سواستفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید