compliance

/kəmˈplaɪəns//kəmˈplaɪəns/

معنی: موافقت، قبول، اجابت، بر اوردن
معانی دیگر: پذیرش، اطاعت، رضایت (compliancy هم می گویند)، پیروی (از قانون و غیره)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: acquiescence or conformity.
مترادف: accordance, acquiescence, assent, conformity, deference
متضاد: defiance, nonconformity
مشابه: acceptance, accommodation, agreement, capitulation, complaisance, conformation, obedience, observance, submission

- I acted in compliance with your request.
[ترجمه وحیده] من مطابق با خواسته شما عمل کردم.
|
[ترجمه رابرت] من طبق خواسته شما عمل کردم.
|
[ترجمه گوگل] من طبق درخواست شما عمل کردم
[ترجمه ترگمان] من مطابق درخواست شما عمل کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Smoke alarms must be installed in compliance with the building code to prevent fires.
[ترجمه Yashar] برای جلوگیری از آتش سوزی باید آلارم دود مطابق دستورالعمل ایمنی در ساختمان ها نصب شده باشد.
|
[ترجمه جواد حاتمی] برای جلوگیری از آتش سوزی، آلارم های دود بایدمطابق با کد ساختمان نصب شوند.
|
[ترجمه گوگل] برای جلوگیری از آتش سوزی، هشدارهای دود باید با رعایت قوانین ساختمانی نصب شوند
[ترجمه ترگمان] آژیر خطر دود باید در انطباق با کد ساختمان برای جلوگیری از آتش سوزی نصب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Strict compliance with the new regulation is expected of all clinic employees.
[ترجمه فراز] پیروی اکید از مقررارت جدید، از تمام کارکنان کلینیک انتظار می رود.
|
[ترجمه Amir Alvandy] اطاعت بی چون وچرا از مقررات جدید توسط همه کارکنان انتظار می رود.
|
[ترجمه گوگل] از همه کارکنان کلینیک انتظار می رود که مقررات جدید را رعایت کنند
[ترجمه ترگمان] مطابق با مقررات جدید، انتظار می رود که همه کارکنان کلینیک از مقررات جدید پیروی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an inclination or tendency to yield to others.
مترادف: amenability, obeisance, servility, submissiveness
متضاد: defiance, intractability
مشابه: accommodation, assent, complaisance, deference, obedience, passivity, tractability

- He had been defiant in his younger days, but compliance characterized him in his later years.
[ترجمه گوگل] او در دوران جوانی خود سرکشی می کرد، اما در سال های آخر عمر او را به تبعیت از خود نشان می داد
[ترجمه ترگمان] او در روزه ای جوانی اش نسبت به او ابراز مخالفت کرده بود، اما در سال های بعد، اجابت و فرمانبرداری او را مشخص کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her compliance was what allowed him to control and take advantage of her.
[ترجمه Amir Alvandy] اطاعت ( تمکین ) وی ( خانم ) به او ( مرد ) اجازه کنترل و بهره برداری از ایشان ( خانم ) را داد
|
[ترجمه گوگل] تبعیت او چیزی بود که به او اجازه می داد او را کنترل کند و از او سوء استفاده کند
[ترجمه ترگمان] اطاعت او چیزی بود که به او اجازه می داد کنترل کند و از او سواستفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. her compliance with the terms of the contract
توافق او با شرایط قرار داد

2. in compliance with
به پیروی از

3. Better a frank denial than unwillig compliance.
[ترجمه مهدی] انکار صریح از توافق با بی میلی بهتر است
|
[ترجمه گوگل]انکار صریح بهتر از تبعیت ناخواسته است
[ترجمه ترگمان]بهتر است انکار کنی که قبول می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Compliance with the law is expected.
[ترجمه علی] پیروی از قانون مورد انتظار است.
|
[ترجمه Amir Alvandy] انتظار می رود که مطابق قانون باشد
|
[ترجمه گوگل]انطباق با قانون مورد انتظار است
[ترجمه ترگمان]انطباق با این قانون انتظار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Your compliance with his request pleased your father.
[ترجمه naoom] موافقت شما با درخواست پدرتان، او را خشنود ساخت.
|
[ترجمه Amir Alvandy] پذیرش درخواست پدرتاان موجب خوشنودی ایشان شد
|
[ترجمه گوگل]اطاعت شما از درخواست او باعث خوشحالی پدرتان شد
[ترجمه ترگمان] درخواست شما با درخواست اون، پدرت رو راضی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Compliance is expected of all members.
[ترجمه Amir Alvandy] از همه اعضا انتظار رعایت ( مقررات یا اصول ) می رود.
|
[ترجمه گوگل]انطباق از همه اعضا انتظار می رود
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که همه اعضا این کار را انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Patients should have a history of good compliance with treatment.
[ترجمه گوگل]بیماران باید سابقه انطباق خوب با درمان را داشته باشند
[ترجمه ترگمان]بیماران باید سابقه سازگاری خوب با درمان داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The government may take steps to enforce compliance with the new measures.
[ترجمه علی] دولت می تواند گام هایی بردارد تا پیروی از اقدامات جدید را اعمال کند.
|
[ترجمه گوگل]دولت ممکن است اقداماتی را برای اجرای انطباق با اقدامات جدید انجام دهد
[ترجمه ترگمان]دولت ممکن است گام هایی را بردارد تا انطباق با اقدامات جدید را اجرا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Compliance with the law is expected in the state.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود در ایالت رعایت قانون رعایت شود
[ترجمه ترگمان]انطباق با این قانون در کشور انتظار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. American forces will remain to verify compliance with the treaty.
[ترجمه گوگل]نیروهای آمریکایی برای راستی آزمایی پایبندی به معاهده باقی خواهند ماند
[ترجمه ترگمان]نیروهای آمریکایی باقی خواهند ماند تا انطباق با این معاهده را تایید کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's his compliance that amazes me.
[ترجمه گوگل]این تبعیت اوست که مرا شگفت زده می کند
[ترجمه ترگمان]این تنها compliance که منو شگفت زده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was terrified into compliance.
[ترجمه گوگل]او از رعایت هراسان بود
[ترجمه ترگمان]او از قبول اطاعت وحشت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The company says it is in full compliance with US labor laws.
[ترجمه گوگل]این شرکت می گوید که مطابق با قوانین کار ایالات متحده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت می گوید که این شرکت مطابق با قوانین کار ایالات متحده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Safety measures were carried out in compliance with paragraph 6 of the building regulations.
[ترجمه گوگل]اقدامات ایمنی با رعایت بند 6 مقررات ساختمانی انجام شد
[ترجمه ترگمان]اقدامات ایمنی در انطباق با بند ۶ مقررات ساختمان انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Matters like compliance costs, assessments and appeal hearings are also dealt with here.
[ترجمه گوگل]مواردی مانند هزینه های انطباق، ارزیابی ها و جلسات استیناف نیز در اینجا بررسی می شود
[ترجمه ترگمان]مسائل مانند هزینه های مطاوعت، ارزیابی ها و جلسات دادرسی نیز در اینجا مورد بررسی قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موافقت (اسم)
consent, assent, accord, accordance, agreement, covenant, contract, treaty, pact, concurrence, compliance, concord, compact, approbation, entente, congruence, assentation, concordance, congruency, congruity

قبول (اسم)
admission, reception, imprimatur, agreement, compliance, acknowledgment, adoption, ratification, intromission

اجابت (اسم)
compliance

بر اوردن (اسم)
compliance

تخصصی

[شیمی] مطلوبیت
[عمران و معماری] سستی - تطابق
[برق و الکترونیک] تن دهی معادل آکوستیکی و مکانیکی ظرفیت . عکس آن سفتی ( stiffness) است .
[روانپزشکی] سازش یا اطاعت نسبت به خواست های آشکار یا تلویحی دیگران. در روان پزشکی بالینی این اصطلاح به حالت تسلیم در ابعاد نوروتیک اطلاق می شود. غالباً بصورتی جزئی از سیستم دفاعی شخصیتی وسواسی – جبری دیده می شود.
[آمار] تمکین

انگلیسی به انگلیسی

• submission, obedience, acquiescence; conformance
compliance is doing what you have been asked to do; a formal word.

پیشنهاد کاربران

پذیرش تغییر شکل, انعطاف پذیری
the property of a material of undergoing elastic deformation or ( of a gas ) change in volume when subjected to an applied force. It is equal to the reciprocal of stiffness
منابع• https://www.oed.com/dictionary/compliance_n?tab=factsheet#8837339
نظارت
Compliance guideline
دستورالعمل نظارت
تطبیق پذیری
1. اطاعت 2. پیروی 3. قبول. پذیرش. موافقت. رضایت. تسلیم
مثال:
they can compel compliance
آنها می توانند تسلیم {شدن} را تحمیل کنند
مقررات پذیری
اطاعت
پیروی
تسلیم ( پذیرش )
Compliance اجابت - انطباق - تقبل
بدنبال درخواست دیگری
Conformity انطباق - هم رنگ جماعت شدن
خودت میخوای
Obedience انطباق - فرمانبرداری
با اجبار مافوق
the act of doing everything that someone tells or wants you to do
عمل انجام هر کاری که کسی به شما می گوید یا می خواهد انجام دهید
اطاعت، فرمانبری
It's his compliance that amazes me.
They give orders and they expect absolute compliance.
...
[مشاهده متن کامل]

The parents use positive reinforcement to gain their child's compliancy.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/compliance
انقیاد
در مورد ریه به معنی قدرت تطابق، انعطاف پذیری و قدرت ارتجاعی می باشد.
در روانشناسی و روانپزشکی یعنی بیمار پذیرش درمان دارد.
non compliance: عدم پذیرش درمان
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : comply
✅️ اسم ( noun ) : compliance / compliancy
✅️ صفت ( adjective ) : compliant
✅️ قید ( adverb ) : compliantly
قانون مداری
اجرایِ، انجام
کلمه مترادف فارسی انطباق= برابری
در صورت پذیرش کلمه برابری اضافه شود
رعایت مقررات
همکاری
تحمل
انجام
بله قربان گویی
حجم پذیری ( ریه ها )
compliance پایبندی، توافق
President Joe Biden and his top aides say they are committed to reviving the deal through mutual compliance�
compliance : تبعیت. تمکین
compliant : تابع، تمکین گر
واحد تطبیق ( بانکداری )
به معنی بررسی تطبیق با رویه ها و مقررات است.
حرف شنوی، اطاعت و پیروی
( در مباحث حقوقی ) پیروی از قانون؛ رعایت قانون؛ پایبندی به قانون
compliance ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: پذیرندگی1
تعریف: تن دادن به خواستِ دیگری، بی‏آنکه فرد الزاماً عقاید یا مواضع شخصی خود را تغییر دهد
انطباق

پیروی ( از قانون، توافقنامه و غیره ) ،
پایبندی،
تبعیت
Macron had pushed for a $15bn credit line for Iran in September 2019 to bring Iran back to full compliance with the JCPOA
@ALJAZEERA. com
رعایت اصول
سازگارى
همراهی
مطلوبیت
[ضریب] تسلیم پذیری
رضایت
[پزشکی] پیروی از دستور پزشک
شُل شُدگی، نرمی، سُستی، وادادگی، تبعیت، ظرفیت
The measure of how easily the lungs expand under pressure
پایبندی
تبعیت
compliance with
مطابقت با ( شرایط و . . . )
توافقی

تطبیق
موافقت
وفاداری
( نظارت بر ) حسن اجرای قرارداد
نظارت بر رعایت
ظرفیت
انطباق
انبساط ( پزشکی )
[مکانیک شکست] سُستی
تحمل
[ماتریس]نرمی
پایبندی و تبعیت، تمکین ( از کسی یا چیزی مثلا قانون یا درخواستی )
خاصیت ارتحاعی ریه
متابعت، وادادگی ( مهندسی پلیمر، مهندسی مکانیک )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٠)

بپرس