complacent

/kəmˈpleɪsənt//kəmˈpleɪsənt/

معنی: از خود راضی، عشرت طلب، تن اسا، خود خوشنود
معانی دیگر: (تداعی منفی) از خود راضی، خود رضامند، خود خشنود، خودپسند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: complacently (adv.)
(1) تعریف: contented with oneself or one's situation to a degree that prevents self-criticism, further progress, or appropriate response to signals of danger or risk.
مترادف: indifferent, self-complacent, self-satisfied, smug, unconcerned
مشابه: conceited, egoistic, priggish, proud, vain

- He could have risen even higher in the government, but he had become complacent in recent years.
[ترجمه داوود شفیعی] او می توانست در دولت به جایگاه بالاتری رسیده باشد، اما در سالهای اخیر به جایگاهی که داشت رضایت داده بود.
|
[ترجمه گوگل] او می توانست در دولت حتی بالاتر هم برود، اما در سال های اخیر از خود راضی شده بود
[ترجمه ترگمان] او می توانست در دولت بالاتر برود، اما در سال های اخیر خشنود شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The people were warned of the dangers, but they were complacent and did nothing to prepare themselves.
[ترجمه جلیل خلیلی] به مردم در مورد خطرها، آگاهی داده شده بود، اما آنها بی خیال بودند و اقدامی در جهت آماده سازیِ خود نکردند.
|
[ترجمه جلیل خلیلی جهرمی] به مردم در مورد خطرها آگاهی داده شده بود، اما آن ها بی پروا بودند و اقدامی برای آماده سازی خود نکردند.
|
[ترجمه گوگل] به مردم در مورد خطرات هشدار داده شد، اما آنها از خود راضی بودند و هیچ کاری برای آماده کردن خود انجام ندادند
[ترجمه ترگمان] مردم درباره خطرات هشدار داده بودند، اما آن ها ازخودراضی بودند و برای آماده کردن خود کاری انجام نمی دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: happy to please; complaisant.

- Her complacent husband was happy to bring her up a cup of tea each morning.
[ترجمه گوگل] شوهر از خود راضی او هر روز صبح برای او یک فنجان چای می آورد
[ترجمه ترگمان] شوهر ازخودراضی او خوشحال بود که هر روز صبح یک فنجان چای برایش بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. success has made him complacent
موفقیت او را غره کرده است.

2. Senator Troy denounced the complacent attitude of the polluters of our air.
[ترجمه گوگل]سناتور تروی رفتار از خود راضی آلاینده های هوای ما را محکوم کرد
[ترجمه ترگمان]سناتور (تروا)نگرش ازخودراضی of را تقبیح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. How can you be complacent about such a menace?
[ترجمه گوگل]چگونه می توان از چنین تهدیدی راضی بود؟
[ترجمه ترگمان]چطور می تونی از چنین تهدیدی راضی باشی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was surprised that Martin was so complacent about his brief part in the play.
[ترجمه گوگل]من تعجب کردم که مارتین از نقش کوتاه خود در نمایشنامه بسیار از خود راضی بود
[ترجمه ترگمان]تعجب کردم که مارتین از این نقش کوتاه او در بازی راضی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There's a danger of becoming complacent if you win a few games.
[ترجمه ناهید] اگر کمی از بازی هارا برنده شوید خطر مغرور شدن وجوددارد
|
[ترجمه گوگل]اگر در چند بازی پیروز شوید، خطر از خود راضی شدن وجود دارد
[ترجمه ترگمان]اگه یه چند تا بازی در بیاری خطری برای خودش وجود نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We must not become complacent over any success.
[ترجمه گوگل]ما نباید از هیچ موفقیتی از خود راضی باشیم
[ترجمه ترگمان]ما نباید از هر گونه موفقیتی خشنود باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The winner's complacent smile annoyed some people.
[ترجمه گوگل]لبخند از خود راضی برنده عده ای را آزار داد
[ترجمه ترگمان]لبخند رضایت آمیز برنده بعضی از مردم را ناراحت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Teachers are far from complacent about this problem.
[ترجمه گوگل]معلمان در مورد این مشکل به دور از رضایت هستند
[ترجمه ترگمان]معلمان از این مشکل راضی نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The danger lies in becoming too complacent.
[ترجمه گوگل]خطر در این است که بیش از حد راضی شویم
[ترجمه ترگمان]خطر در این است که بیش از حد ازخودراضی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We must not be complacent about our achievements; there is still a lot to be done.
[ترجمه Mahira] ما نباید به دستاورد هایمان مغرور شویم ؛ هنوز کار های زیادی برای انجام دادن وجود دارد.
|
[ترجمه گوگل]ما نباید نسبت به دستاوردهای خود راضی باشیم هنوز کارهای زیادی برای انجام وجود دارد
[ترجمه ترگمان]ما نباید از achievements خشنود باشیم؛ هنوز کاره ای زیادی باید انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Our team lost because some players became complacent.
[ترجمه گوگل]تیم ما شکست خورد چون برخی بازیکنان راضی شدند
[ترجمه ترگمان]تیم ما به این دلیل شکست خورد که برخی بازیکنان خشنود شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We cannot afford to be complacent about our health.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم از سلامتی خود راضی باشیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم در مورد سلامتی مان خشنود باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We must not become complacent about progress.
[ترجمه گوگل]ما نباید از پیشرفت راضی باشیم
[ترجمه ترگمان]ما نباید در مورد پیشرفت خشنود باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We simply cannot afford to be complacent about the future of our car industry.
[ترجمه گوگل]ما به سادگی نمی توانیم از آینده صنعت خودرو خود راضی باشیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم در مورد آینده صنعت اتومبیل خشنود باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She was complacent about her achievements.
[ترجمه گوگل]او نسبت به دستاوردهای خود راضی بود
[ترجمه ترگمان]او از achievements خشنود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. While most of us feel fairly complacent about the nutrients we're getting from our diets, the facts tell a very different story.
[ترجمه گوگل]در حالی که بسیاری از ما نسبت به مواد مغذی که از رژیم غذایی خود دریافت می کنیم نسبتاً احساس رضایت می کنیم، واقعیت ها داستان بسیار متفاوتی را بیان می کنند
[ترجمه ترگمان]در حالی که اکثر ما در مورد مواد غذایی که از رژیم غذایی خود دریافت می کنیم احساس خشنودی می کنیم، حقایق داستان بسیار متفاوتی می گویند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We can't afford to become complacent about any of our products.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم از هیچ یک از محصولات خود راضی باشیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم در مورد هر کدام از محصولات مان خشنود باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از خود راضی (صفت)
presumptuous, smug, assuming, bumptious, cocky, overbearing, complacent, presuming, self-complacent, self-satisfied, self-pleased

عشرت طلب (صفت)
complacent

تن اسا (صفت)
complacent, self-affected

خود خوشنود (صفت)
complacent

انگلیسی به انگلیسی

• content, serene; self-satisfied, smug
if you are complacent about a situation, you do not feel that you need to worry or do anything; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

حس امنیت کاذب یا خودرضایتی بدون انتقاد که اغلب منجر به غفلت یا عدم پیشرفت می شود.
معمولاً برای توصیف کسی استفاده می شود که بیش از حد خودراضی یا بی تفاوت نسبت به مشکلات احتمالی است.
مترادف؛ Self - satisfied، Unconcerned
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
The company's complacent attitude towards safety eventually led to a major accident.
Despite their successes, the team avoided becoming complacent and always aimed for improvement.
Her complacent smile suggested she didn't realize the gravity of the situation.

مثال:
But even then, I cautioned against becoming complacent with these statistics because we are so far behind.
اما با این وجود من اخطار کردم به این آمار �راضی و مغرور� نشوید چون ما خیلی عقب هستیم.
فرمانبردار
از خود راضی
The word "complacent" is an adjective that describes a person who is self - satisfied or content with their current situation, often without realizing or acknowledging any potential risks or problems.
...
[مشاهده متن کامل]
It implies a lack of motivation or urgency to improve or change. In other words, a complacent individual may be unaware of potential dangers or challenges and may not take necessary actions to address them.

خودپسندی، خودبزرگ بینی
راضی بودن به یه شرایطی
🦢🌙
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : complacency
صفت ( adjective ) : complacent
قید ( adverb ) : complacently
بی تفاوت
�خونسرد� هم معنی می ده.
قانع
کسی که به چیزی که داره کاملا راضیه و هیچ تلاشی نمیکنه بیشتر به دست بدست بیاره ( یعنی در واقع براش مهم نیست )
بی خیال، بی پروا
Pleased with himself/herself.
Self satisfied
از اوضاع راضی بودن
راضی به وضع موجود
به نقل از هزاره:
1. [رفتار] خودبینانه، خودخواهانه، مغرورانه، خودپسندانه؛ [شخص] ازخودراضی، خودبین، خودخواه، خودبین، غرّه
2. بامحبت، مهربان، حاضربه خدمت، گشاده رو
3. خرسند، خشنود، راضی، قانع؛ خوش خیال، خاطرآسوده
مغرور, ازخودراضی, خودشیفته, خودپسند
از خود راضی، آسوده خاطر - [صفت]
ممکن است به کسانی اطلاق شود که:
1 - از عملکرد خود راضی اند و خیالشان از بابت وقوع مشکل راحت است.
2 - در وجدان خود از عملکردشان راضی بوده و تمایلی ندارند که از کار خود انتقاد کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

هر وقت این صفت به کسی نسبت داده شد، این را نیز به ذهن بیاورید که شاید "طرف خیالش از خودش راحت است!" ( تداعی منفی ) .
کسی که complacent باشد احتمال وقوع کاستی در کارش بالا می رود و دوری از این ویژگی موجب محکم کاری بوده و صفتی مثبت خواهد بود.

ازخود راضی ، خودپسند ، مغرور
نشان دادن رضایت صریح و بی پرده یا غیر انتقادی و انتقاد ناپذیر از خود و یا دستاوردهای خود.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس