صفت ( adjective )
مشتقات: complacently (adv.)
مشتقات: complacently (adv.)
• (1) تعریف: contented with oneself or one's situation to a degree that prevents self-criticism, further progress, or appropriate response to signals of danger or risk.
• مترادف: indifferent, self-complacent, self-satisfied, smug, unconcerned
• مشابه: conceited, egoistic, priggish, proud, vain
• مترادف: indifferent, self-complacent, self-satisfied, smug, unconcerned
• مشابه: conceited, egoistic, priggish, proud, vain
- He could have risen even higher in the government, but he had become complacent in recent years.
[ترجمه داوود شفیعی] او می توانست در دولت به جایگاه بالاتری رسیده باشد، اما در سالهای اخیر به جایگاهی که داشت رضایت داده بود.|
[ترجمه گوگل] او می توانست در دولت حتی بالاتر هم برود، اما در سال های اخیر از خود راضی شده بود[ترجمه ترگمان] او می توانست در دولت بالاتر برود، اما در سال های اخیر خشنود شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The people were warned of the dangers, but they were complacent and did nothing to prepare themselves.
[ترجمه جلیل خلیلی] به مردم در مورد خطرها، آگاهی داده شده بود، اما آنها بی خیال بودند و اقدامی در جهت آماده سازیِ خود نکردند.|
[ترجمه جلیل خلیلی جهرمی] به مردم در مورد خطرها آگاهی داده شده بود، اما آن ها بی پروا بودند و اقدامی برای آماده سازی خود نکردند.|
[ترجمه گوگل] به مردم در مورد خطرات هشدار داده شد، اما آنها از خود راضی بودند و هیچ کاری برای آماده کردن خود انجام ندادند[ترجمه ترگمان] مردم درباره خطرات هشدار داده بودند، اما آن ها ازخودراضی بودند و برای آماده کردن خود کاری انجام نمی دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: happy to please; complaisant.
- Her complacent husband was happy to bring her up a cup of tea each morning.
[ترجمه گوگل] شوهر از خود راضی او هر روز صبح برای او یک فنجان چای می آورد
[ترجمه ترگمان] شوهر ازخودراضی او خوشحال بود که هر روز صبح یک فنجان چای برایش بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شوهر ازخودراضی او خوشحال بود که هر روز صبح یک فنجان چای برایش بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید