competition

/ˌkɑːmpəˈtɪʃn̩//ˌkɒmpəˈtɪʃn̩/

معنی: هم اوری، رقابت، مسابقه، سبقت جویی، هم چشمی، تفاضل
معانی دیگر: مقابله، ناورد، شرکت در مسابقه، رقیب، حریف

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the process or act of competing.
مترادف: contention, rivalry
مشابه: challenge, clash, conflict, one-upmanship, opposition, race, strife, struggle, war

- Athletics is particularly appealing for those who enjoy competition.
[ترجمه پارسا تقوی] ورزش به ویژه برای کسانی لذت بخش است که در رقابت ها شرکت می کنند .
|
[ترجمه اکبر محمودنژاد] مسابقه و رقابت به ویژه برای کسانی جذاب است که
|
[ترجمه گوگل] دو و میدانی به ویژه برای کسانی که از رقابت لذت می برند جذاب است
[ترجمه ترگمان] ورزش به ویژه برای کسانی جذاب است که از رقابت لذت می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Competition for jobs in the film industry can be fierce.
[ترجمه گوگل] رقابت برای مشاغل در صنعت فیلم می تواند شدید باشد
[ترجمه ترگمان] رقابت برای کار در صنعت فیلم می تواند سخت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their daughter and our son are in competition for first place.
[ترجمه Mahshid] دختر و پسر های ما داخل این رقابت مقام اول را دارند.
|
[ترجمه شقایق] دختر آنها و پسر ما با هم در حال رقابت برای جایگاه اول هستند
|
[ترجمه ناهید] دختر آنها و پسرما در حال رقابت برای جایگاه اول هستند
|
[ترجمه BTS] دختر آنها و پسر ما در حال رقابت برای مقام اول هستند
|
[ترجمه سینا] دختر آنها و پسر ما برای رتبه اول در رقابت هستند
|
[ترجمه نگار] دختر آنها و پسر ما در حال رقابت برای کسب جایگاه اول هستند
|
[ترجمه سبحان] پسر ما و دختر آنها برای رتبه ی اول در رقابت هستند
|
[ترجمه Eric] دختر آنها و پسر ما در حال رقابت برای کسب جایگاه اول هستند.
|
[ترجمه محمد مهدی میرحسینی] دختر آن ها و پسر ما در رقابت برای جایگاه اول هستند
|
[ترجمه گوگل] دختر آنها و پسر ما برای رتبه اول در رقابت هستند
[ترجمه ترگمان] دخترشان و پسرمان برای اولین بار در رقابت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a specific instance of competing, such as a contest or game.
مترادف: bout, contest, game, match, meet, sport
مشابه: battle, event, fight, one-on-one, race, rivalry, run, tournament, tourney

- The diving competition will be held tomorrow.
[ترجمه Parsa] مسابقه غواصی فردا برگزار خواهد شد
|
[ترجمه Btd] فردا رقابت غواصی برگزار خواهد شد.
|
[ترجمه پرنیان افزوده] مسابقه غواصی فردا برگزار می شود.
|
[ترجمه تانیا] مسابقات شیرجه پس فردا انجام خواهد شد
|
[ترجمه گوگل] مسابقه شیرجه فردا برگزار می شود
[ترجمه ترگمان] رقابت غواصی فردا برگزار خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the person or persons against whom one competes (prec. by the).
مترادف: adversary, antagonist, competitor, contestant, opponent, opposition, rival
مشابه: challenger, foe

- How is the competition preparing for the race?
[ترجمه گوگل] مسابقات چگونه برای مسابقه آماده می شود؟
[ترجمه ترگمان] رقابت برای رقابت چگونه است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the striving of business firms against one another to secure trade.
مشابه: free enterprise, laissez faire

- Competition should bring prices down for consumers.
[ترجمه گوگل] رقابت باید قیمت ها را برای مصرف کنندگان کاهش دهد
[ترجمه ترگمان] رقابت باید قیمت ها را برای مصرف کنندگان کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. business competition
رقابت بازرگانی

2. cutthroat competition
رقابت بی امان

3. foreign competition killed local industries
رقابت خارجی صنایع محلی را نابود کرد.

4. foreign competition ruined our factory
رقابت برون مرزی کارخانه ما را ورشکسته کرد.

5. free competition in the economic arena
رقابت آزاد در صحنه ی اقتصادی

6. free competition is the essence of capitalism
رقابت آزاد جوهر کاپیتالیسم است.

7. healthy competition in a free economy
(مجازی) رقابت سالم در یک اقتصاد آزاد

8. keen competition
رقابت شدید

9. korean competition undid our company
رقابت کره ای ها شرکت ما را نابود کرد.

10. stiff competition
رقابت شدید

11. superpower competition
رقابت ابر قدرت ها

12. a wrestling competition
مسابقه ی کشتی

13. he entered the competition
او در مسابقه شرکت کرد.

14. a billboard advertising a fishing competition
تابلویی که مسابقه ی ماهیگیری را اعلان می کرد

15. the male mammal was structured for competition
پستاندار نر برای رقابت ساخته شده بود.

16. they are gradually feeling the pinch of economic competition
کم کم دارند فشار رقابت اقتصادی را احساس می کنند.

17. the net of all these articles is that free competition is good for the country's economy
نکته ی اصلی کلیه ی این مقالات این است که رقابت آزاد برای اقتصاد کشور خوب است.

18. our factory was exposed to the full brunt of foreign competition
رقابت (کارخانه های) خارجی کارخانه ی ما را شدیدا تحت فشار گذاشته بود.

19. The Dukes were the eventual winners of the competition.
[ترجمه گوگل]دوک ها برندگان نهایی این رقابت بودند
[ترجمه ترگمان]دوک ها از برندگان احتمالی رقابت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. We beat their heads off at an English competition.
[ترجمه گوگل]ما سر آنها را در یک مسابقه انگلیسی شکست دادیم
[ترجمه ترگمان]ما سر آن ها را با یک رقابت انگلیسی شکست دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The competition has been thrown open to the public.
[ترجمه Sarina] این رقابت برای همه آزاد شده است
|
[ترجمه گوگل]این مسابقه برای عموم آزاد است
[ترجمه ترگمان]این رقابت برای عموم باز شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Competition from established businesses can be formidable.
[ترجمه گوگل]رقابت از سوی کسب و کارهای تثبیت شده می تواند بسیار زیاد باشد
[ترجمه ترگمان]رقابت با کسب و کاره ای ثابت می تواند ترسناک باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. We are in competition with four other companies for the contract.
[ترجمه گوگل]برای عقد قرارداد با چهار شرکت دیگر در رقابت هستیم
[ترجمه ترگمان]ما با چهار شرکت دیگر برای این قرارداد رقابت می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. He came first in the poetry competition.
[ترجمه امیررضا فرهید] او اولین بار به رقابت شعر آمد.
|
[ترجمه زهرا] او برای برای اولین بار در رقابت شعر شرکت کرد
|
[ترجمه گوگل]در مسابقه شعر اول شد
[ترجمه ترگمان]او ابتدا در رقابت شعر به دنیا آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. British athletes had mixed fortunes in yesterday's competition.
[ترجمه ایلیا رئیسی] ورزشکاران بریتانیایی در رقابت های اخیر شانس خود را از دست دادند و باختند.
|
[ترجمه گوگل]ورزشکاران بریتانیایی در مسابقات دیروز شانس های مختلفی داشتند
[ترجمه ترگمان]ورزش کاران انگلیسی در رقابت روز گذشته شانس خود را از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. With competition from cheap imports, the British coal industry is facing a serious crisis.
[ترجمه گوگل]با رقابت واردات ارزان، صنعت زغال سنگ بریتانیا با بحران جدی مواجه شده است
[ترجمه ترگمان]صنعت زغال سنگ بریتانیا با رقابت بر سر واردات ارزان با یک بحران جدی مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The competition attracted over 500 contestants representing 8 different countries.
[ترجمه گوگل]این رقابت بیش از 500 شرکت کننده از 8 کشور مختلف را جذب کرد
[ترجمه ترگمان]این رقابت بیش از ۵۰۰ ورزش کار به نمایندگی از ۸ کشور مختلف را به خود جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. There is now intense competition between schools to attract students.
[ترجمه گوگل]اکنون رقابت شدیدی بین مدارس برای جذب دانش آموزان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر رقابت شدیدی میان مدارس برای جذب دانش آموزان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Enter our competition and you could walk away with £000.
[ترجمه گوگل]در رقابت ما شرکت کنید و می توانید با 000 پوند کنار بروید
[ترجمه ترگمان]رقیب خود را وارد کنید و می توانید با هزار پوند فاصله بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هم اوری (اسم)
antagonism, competition, reproduction, rivalry, supplementation

رقابت (اسم)
contest, competition, rivalry, contestation, racing

مسابقه (اسم)
match, game, contest, race, competition, emulation, tourney, racing, tournament

سبقت جویی (اسم)
competition

هم چشمی (اسم)
rival, competition, rivalry, emulation

تفاضل (اسم)
priority, competition, difference, residuum

تخصصی

[حسابداری] رقبت
[فوتبال] رقابت –مسابقه
[نساجی] رقابت
[ریاضیات] مقایسه، مسابقه ی ورودی، رقابت، سبقت جویی
[خاک شناسی] رقابت

انگلیسی به انگلیسی

• rivalry, act of competing against another; contest
competition is a situation in which two or more people or groups are trying to get something which not everyone can have.
competition is also a situation involving two or more companies in which each company tries to get people to buy their products.
a competition is an event in which people take part in order to find out who is best at a particular activity.

پیشنهاد کاربران

1. رقابت ، 2. مسابقه. 3. مبارزه 4. رقبا
مثال:
Stephanie won the competition
استفان مسابقه را برد.
I'm not interested in competition
من علاقه ای به رقابت و مبارزه ندارم.
we must stay ahead of the competition
ما باید از رقبا جلوتر بمانیم.
شایستگی
رقابت
مثال: There is a fierce competition among the students for the top prize.
رقابت شدیدی بین دانش آموزان برای برنده شدن در جایزه اول وجود دارد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
رقابت - مسابقه
Put up a competition
رقابت کردن
competition ( n ) ( kɑmpəˈtɪʃn ) e. g. We are in competition with four other companies for the contract. competitor ( n ) ( kəmˈpɛt̮ət̮ər )
competition
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : compete
اسم ( noun ) : competition / competitiveness / competence / competency / competitor
صفت ( adjective ) : competitive / competent
قید ( adverb ) : competitively / competently
هنگامی که به عنوان اسم اشاره به رقیب دارد می توانید تحت عنوان �رقبا� بنویسید.
اشاره به مفهومی کلی از هر کس که در زمینه به خصوصی به رقابت می پردازد.
Challenge
synonym race
مترادف مسابقه
competition ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: رقابت
تعریف: تلاش افراد یک یا چند گونه برای تصرف منابع زیستی ناکافی مشترک
هَماوَرد = هَم آورد ( به چِم مبارزه )
we not a team this is a competition

. "Competition is a synonym for "race
Competition is a synonym for race
🏃 مسابقه 🏃
survival competition = تنازع بقا= نبردِ ماندن= زیست آورد
رقابت ، مسابقه
there's a lot of competition between computer companies
بین شرکت های کامپیوتری رقابت زیادی وجود دارد
ریاضی 92 ، انسانی 92 ، زبان 88 ، هنر 87 و . . . 🚀
com‧pe‧ti‧tion
/ˌkɒmpəˈtɪʃən $ ˌkɑːm - /
1 ) اسم غیر قابل شمارش هست.
. a situation in which people or organizations try to be more successful than other people or organizations
وضعیتی که افراد یا سازمان ها سعی می کنند از سایر افراد یا سازمان ها موفق تر باشند.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
. Competition for the job was intense
. Sometimes there’s a lot of competition between children for their mother’s attention
. This price reduction is due to competition among suppliers
. competition in the automobile industry
. There is fierce competition between the three leading soap manufacturers
2 ) singular, uncountable مفرد، غیرقابل شمارش
. the people or groups that are competing against you, especially in business or in a sport
افراد یا گروه هایی که در برابر شما رقابت می کنند، به خصوص در تجارت یا ورزش.
مثال:
. Going to trade fairs is an ideal opportunity to size up the competition
. Jones is certain to win the race; there’s just no competition
. The team overcame fierce competition for their place in the finals
3 ) countable قابل شمارش
. an organized event in which people or teams compete against each other
یک رویداد سازمان یافته که در آن افراد یا تیم ها مقابل یکدیگر به رقابت می پردازند.
مثال:
. a photography competition
. a competition to find a designer for the new building
. With France out of the competition, England have a great chance to win
کاربرد آن در نقش فعل یا صفت یا در عبارت
VERBS
face competition
( from somebody )
مثال:
. Website designers face increasing competition
beat off/fight off competition
مثال:
. She beat off competition from dozens of other candidates to get the job
ADJECTIVES
strong/serious competition
مثال:
. The company is facing strong competition in the market
stiff//tough/fierce/intense/keen competition
( =strong competition )
مثال:
. There is stiff competition for places at the best universities
cut - throat competition
( =very strong competition )
مثال:
. The cutthroat competition in the airline industry kept prices low for many years
increasing/growing competition
مثال:
. the growing competition between banks
fair competition
مثال
. Fair competition offers the best guarantee of good services and low prices
unfair competition
مثال:
. This will protect the industry from unfair competition from abroad
open competition
( =a situation that offers anyone a chance to be successful )
مثال:
. We welcome open competition in the software market
PHRASES
in the face of competition
( =in a situation where you are competing to be successful )
مثال:
. They won the contract in the face of tough competition

هماورد
همکاری رقابتی
competition is a game to find out who is the best
Competition is a synonym for race.
رقابت - هم چشمی - مسابقه
رقابت چالش
مسابقه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس