اسم ( noun )
• (1) تعریف: the process or act of competing.
• مترادف: contention, rivalry
• مشابه: challenge, clash, conflict, one-upmanship, opposition, race, strife, struggle, war
• مترادف: contention, rivalry
• مشابه: challenge, clash, conflict, one-upmanship, opposition, race, strife, struggle, war
- Athletics is particularly appealing for those who enjoy competition.
[ترجمه پارسا تقوی] ورزش به ویژه برای کسانی لذت بخش است که در رقابت ها شرکت می کنند .|
[ترجمه اکبر محمودنژاد] مسابقه و رقابت به ویژه برای کسانی جذاب است که|
[ترجمه گوگل] دو و میدانی به ویژه برای کسانی که از رقابت لذت می برند جذاب است[ترجمه ترگمان] ورزش به ویژه برای کسانی جذاب است که از رقابت لذت می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Competition for jobs in the film industry can be fierce.
[ترجمه گوگل] رقابت برای مشاغل در صنعت فیلم می تواند شدید باشد
[ترجمه ترگمان] رقابت برای کار در صنعت فیلم می تواند سخت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رقابت برای کار در صنعت فیلم می تواند سخت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their daughter and our son are in competition for first place.
[ترجمه Mahshid] دختر و پسر های ما داخل این رقابت مقام اول را دارند.|
[ترجمه شقایق] دختر آنها و پسر ما با هم در حال رقابت برای جایگاه اول هستند|
[ترجمه ناهید] دختر آنها و پسرما در حال رقابت برای جایگاه اول هستند|
[ترجمه BTS] دختر آنها و پسر ما در حال رقابت برای مقام اول هستند|
[ترجمه سینا] دختر آنها و پسر ما برای رتبه اول در رقابت هستند|
[ترجمه نگار] دختر آنها و پسر ما در حال رقابت برای کسب جایگاه اول هستند|
[ترجمه سبحان] پسر ما و دختر آنها برای رتبه ی اول در رقابت هستند|
[ترجمه Eric] دختر آنها و پسر ما در حال رقابت برای کسب جایگاه اول هستند.|
[ترجمه محمد مهدی میرحسینی] دختر آن ها و پسر ما در رقابت برای جایگاه اول هستند|
[ترجمه گوگل] دختر آنها و پسر ما برای رتبه اول در رقابت هستند[ترجمه ترگمان] دخترشان و پسرمان برای اولین بار در رقابت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a specific instance of competing, such as a contest or game.
• مترادف: bout, contest, game, match, meet, sport
• مشابه: battle, event, fight, one-on-one, race, rivalry, run, tournament, tourney
• مترادف: bout, contest, game, match, meet, sport
• مشابه: battle, event, fight, one-on-one, race, rivalry, run, tournament, tourney
- The diving competition will be held tomorrow.
[ترجمه Parsa] مسابقه غواصی فردا برگزار خواهد شد|
[ترجمه Btd] فردا رقابت غواصی برگزار خواهد شد.|
[ترجمه پرنیان افزوده] مسابقه غواصی فردا برگزار می شود.|
[ترجمه تانیا] مسابقات شیرجه پس فردا انجام خواهد شد|
[ترجمه گوگل] مسابقه شیرجه فردا برگزار می شود[ترجمه ترگمان] رقابت غواصی فردا برگزار خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the person or persons against whom one competes (prec. by the).
• مترادف: adversary, antagonist, competitor, contestant, opponent, opposition, rival
• مشابه: challenger, foe
• مترادف: adversary, antagonist, competitor, contestant, opponent, opposition, rival
• مشابه: challenger, foe
- How is the competition preparing for the race?
[ترجمه گوگل] مسابقات چگونه برای مسابقه آماده می شود؟
[ترجمه ترگمان] رقابت برای رقابت چگونه است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رقابت برای رقابت چگونه است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the striving of business firms against one another to secure trade.
• مشابه: free enterprise, laissez faire
• مشابه: free enterprise, laissez faire
- Competition should bring prices down for consumers.
[ترجمه گوگل] رقابت باید قیمت ها را برای مصرف کنندگان کاهش دهد
[ترجمه ترگمان] رقابت باید قیمت ها را برای مصرف کنندگان کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رقابت باید قیمت ها را برای مصرف کنندگان کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید