compel

/kəmˈpel//kəmˈpel/

معنی: مجبور کردن، وادار کردن
معانی دیگر: ناچار کردن، ناگزیر کردن، به زور انجام دادن (یا به دست آوردن)، تحمیل کردن، ملزم کردن، ایجاب کردن، برانگیختن، جلب کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: compels, compelling, compelled
(1) تعریف: to force or drive to some action or attitude; pressure.
مترادف: coerce, constrain, force, impel, pressure, push, urge
مشابه: bend, conscript, drive, hustle, make, pin down, press, press, shove, strong-arm

- The customer's violent behavior compelled the store manager to call the police.
[ترجمه گوگل] رفتار خشونت آمیز مشتری، مدیر فروشگاه را مجبور کرد تا با پلیس تماس بگیرد
[ترجمه ترگمان] رفتار خشن مشتری مدیر فروشگاه را مجبور کرد که به پلیس زنگ بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A terrible sense of guilt compelled him to confess.
[ترجمه گوگل] احساس گناه وحشتناکی او را مجبور به اعتراف کرد
[ترجمه ترگمان] احساس گناه شدیدی او را وادار به اعتراف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make necessary; exact.
مترادف: exact, necessitate, require
مشابه: cause, demand, insist, make

- The food shortage compelled strict rationing.
[ترجمه گوگل] کمبود مواد غذایی جیره‌بندی سخت‌گیرانه را مجبور کرد
[ترجمه ترگمان] کمبود مواد غذایی، سهمیه بندی شدید را اجباری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: compellable (adj.), compellably (adv.), compeller (n.)
• : تعریف: to affect or influence forcefully.
مترادف: boss, press
مشابه: drive, hustle, push, shove

جمله های نمونه

1. It is not possible to compel a person to love his fellow man.
[ترجمه گوگل]نمی توان انسان را مجبور به دوست داشتن همنوع خود کرد
[ترجمه ترگمان]امکان ندارد آدمی را که دوست داشته باشد، دوست بدارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Heavy floods compelled us to stop.
[ترجمه soheil haji] سیلاب های شدیدما را مجبور به توقف کرد
|
[ترجمه گوگل]سیل شدید ما را مجبور به توقف کرد
[ترجمه ترگمان]سیل های سنگین ما را وادار به توقف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mr. Gorlin is a teacher who does not have to compel me to behave.
[ترجمه گوگل]آقای گورلین معلمی است که مجبور نیست مرا مجبور به رفتار کند
[ترجمه ترگمان]آقای \"Gorlin\" یه معلم - ه که مجبور نیست من رو مجبور کنه که مودب باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The law will compel employers to provide health insurance.
[ترجمه AHMADREZA] قانون کارمندان را مجبور به تهیه بیمه درمانی می کند.
|
[ترجمه گوگل]قانون کارفرمایان را مجبور به ارائه بیمه درمانی می کند
[ترجمه ترگمان]این قانون کارفرمایان را وادار به تامین بیمه سلامت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We cannot compel you to, but we think you should.
[ترجمه AHMADREZA] ما نمی تونیم تو رو مجبور کنیم اما فکر می کنیم که باید اون کار رو انجام بدی.
|
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم شما را مجبور کنیم، اما فکر می کنیم که باید
[ترجمه ترگمان]ما نمی تونیم تو رو مجبور کنیم که، اما ما فکر می کنیم تو باید این کار رو بکنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His courage and skill compel our admiration.
[ترجمه learner] شجاعت و مهارت او ما را وادار به تحسین می کند
|
[ترجمه گوگل]شجاعت و مهارت او تحسین ما را وادار می کند
[ترجمه ترگمان]شجاعت و skill او را تحسین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Do you think you can compel obedience from me?
[ترجمه گوگل]آیا فکر می کنی می توانی از من اطاعت کنی؟
[ترجمه ترگمان]فکر می کنی بتونی از من اطاعت کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The court may exercise its jurisdiction to compel the husband to make a settlement upon his wife.
[ترجمه گوگل]دادگاه می تواند از صلاحیت خود برای مجبور کردن شوهر به سازش زن خود استفاده کند
[ترجمه ترگمان]دادگاه ممکن است اختیارات خود را برای وادار کردن شوهر به سازش با همسرش انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She could, if she wanted, compel him, through a court of law, to support the child after it was born.
[ترجمه گوگل]او می‌توانست، اگر بخواهد، از طریق دادگاه حقوقی، او را مجبور به حمایت از کودک پس از تولدش کند
[ترجمه ترگمان]او می توانست، اگر می خواست، او را وادار کند که از طریق یک دادگاه قانون، پس از تولد کودک، از کودک حمایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The law can compel fathers to make regular payments for their children.
[ترجمه گوگل]قانون می تواند پدران را مجبور کند که به طور منظم برای فرزندان خود پرداخت کنند
[ترجمه ترگمان]این قانون پدران را وادار به پرداخت دست مزد منظم برای فرزندان خود می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You cannot compel good work from unwilling students.
[ترجمه یلدا] شما نمی توانید دانش آموزان بی میل را مجبور به کار خوب کنید
|
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید کار خوب را از دانش آموزان ناخواسته مجبور کنید
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید کار خوبی را از روی دانش آموزان بخواهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You can compel obedience, but not affection.
[ترجمه learner] تو میتونی کسی را وادار به اطاعت کنی ولی نمی تونی به محبت وادار کنی
|
[ترجمه گوگل]شما می توانید اطاعت را مجبور کنید، اما نه محبت
[ترجمه ترگمان]، تو میتونی اطاعت کنی ولی علاقه ای نداری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. COMPEL The President was forced into resigning.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور مجبور به استعفا شد
[ترجمه ترگمان]COMPEL رئیس جمهور مجبور به استعفا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Can they compel obedience from us?
[ترجمه گوگل]آیا آنها می توانند از ما به اطاعت وادار کنند؟
[ترجمه ترگمان]آیا آن ها می توانند از ما اطاعت کنند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Perpend, and do not compel me to use violence.
[ترجمه گوگل]اجبار کنید و مرا مجبور به استفاده از خشونت نکنید
[ترجمه ترگمان]Perpend، و مرا وادار نکنید که از خشونت استفاده کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There are also powers to compel the attendance of witnesses by obtaining a witness order.
[ترجمه گوگل]همچنین اختیاراتی برای الزام حضور شهود با اخذ دستور شاهد وجود دارد
[ترجمه ترگمان]همچنین نیروهایی وجود دارند که با کسب دستور شهادت شاهد حضور شهود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The attorney general has the right to compel witnesses to appear in court.
[ترجمه گوگل]دادستان کل حق دارد شهود را مجبور به حضور در دادگاه کند
[ترجمه ترگمان]دادستان کل حق دارد شاهد را وادار کند که در دادگاه حاضر شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. These discouraging factors combine to compel a search for cheaper and environmentally safer energy sources.
[ترجمه گوگل]این عوامل دلسرد کننده با هم ترکیب می شوند تا جستجو برای منابع انرژی ارزان تر و ایمن تر از نظر زیست محیطی را وادار کنند
[ترجمه ترگمان]این عوامل دلسرد کننده با هم ترکیب می شوند تا به دنبال منابع انرژی امن تر و ایمن تر بگردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجبور کردن (فعل)
enforce, force, bludgeon, compel, oblige, necessitate

وادار کردن (فعل)
enforce, have, move, influence, compel, oblige, persuade, induce, impel, endue, instigate

تخصصی

[حقوق] مجبور کردن، وادار کردن، ملزم کردن

انگلیسی به انگلیسی

• force, coerce, influence
if something compels you to act or behave in a particular way, it forces you to do it.

پیشنهاد کاربران

ملزم کردن
The law will compel people to wear seatbelts.
این لغت مترادف با Oblige به معنای وادار کردن و اجبار است. دوستان اکیدا توصیه می کنم به همراه هر لغت یک الی دو مترادف بلد باشید و سعی شود در متن این یادگیری صورت گیرد. در مقاطع بالاتر و آزمون های زبان، ارزش این کار رو درک خواهید کرد. امیدوارم همیشه بدرخشید در همه عرصه های زندگی
compel ( v ) ( kəmˈpɛl ) =to force sb to do sth, e. g. The law can compel fathers to make regular payments for their children. compelling ( adj ) , compellingly ( adv )
compel
مجبور کردن، وادار کردن
حقوق:
Law does not compel the impossible:قانون امر به محال نمیکند.
Compel:ملزم کردن، امر کردن.
اشتیاق داشتن، رضایتبخش بودن.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : compel
اسم ( noun ) : compulsion
صفت ( adjective ) : compulsive / compulsory / compelling
قید ( adverb ) : compulsively / compulsorily / compellingly
وادار کردن
ملزم کردن
ترغیب کردن
�The law compels employers to provide health insurance.
● وادار کردن
● برانگیختن ( یک احساس یا عکس العمل شدید )
الزام کردن
compel ( verb ) = وادار کردن، واداشتن، مجبور کردن، ملزم کردن، ناچار کردن، ناگزیر کردن، ناچار کردن، ایجاب کردن/تحمیل کردن، با زور و قلدری چیزی را بدست آوردن/جلب کردن، برانگیختن
مترادف است با کلمه های : oblige ( verb ) و require ( verb )
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - Heavy floods compelled us to stop.
سیل شدید ما را مجبور به توقف کرد.
2 - It is not possible to compel a person to love his fellow man.
نمی توان فردی را مجبور به دوست داشتن همنوع خود کرد.
3 - Yanni's beautiful music compelled everyone's admiration.
موسیقی زیبای یانی تحسین همگان را برانگیخت.
4 - This novel sport that compels everyone's attention.
این ورزش نوین که توجه همه را به خود جلب می کند.

The committee can call witnesses and compel them to answer questions
اون کمیته می تونه باعث بشه که شهود اونچه که میدونن راجع به وضعیت رو بگن و اونا رو وادار کنند به سوالات پاسخ بدن
امری را بر کسی واجب دانستن،
بر آن داشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس