اسم ( noun )
حالات: commodities
حالات: commodities
• (1) تعریف: something with a practical use or value.
• مترادف: asset, goods
• مشابه: product, thing, wares
• مترادف: asset, goods
• مشابه: product, thing, wares
- Fertile land and drinkable water have always been precious commodities.
[ترجمه گوگل] زمین حاصلخیز و آب آشامیدنی همیشه کالاهای گرانبهایی بوده اند
[ترجمه ترگمان] مناطق حاصلخیز و آب قابل آشامیدن همیشه کالاهای ارزشمند بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مناطق حاصلخیز و آب قابل آشامیدن همیشه کالاهای ارزشمند بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Slaves were considered to be commodities and were not counted as part of the population.
[ترجمه گوگل] بردگان به عنوان کالا در نظر گرفته می شدند و جزء جمعیت محسوب نمی شدند
[ترجمه ترگمان] این بردگان کالا محسوب می شدند و به عنوان بخشی از جمعیت شمرده نشده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این بردگان کالا محسوب می شدند و به عنوان بخشی از جمعیت شمرده نشده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a product, as opposed to a service, that can be bought and sold, esp. an agricultural or mining product.
• مترادف: goods, ware
• مشابه: buy, merchandise, produce, product
• مترادف: goods, ware
• مشابه: buy, merchandise, produce, product
- Sugar produced from sugar cane became a valuable commodity during the time of European colonization.
[ترجمه حسین درستی] شکر تولید شده از نیشکر در زمان استعمار اروپاییان به عنوان کالای ارزشمند تبدیل شد|
[ترجمه گوگل] شکر تولید شده از نیشکر در زمان استعمار اروپا به یک کالای با ارزش تبدیل شد[ترجمه ترگمان] شکر تولید شده از نیشکر در زمان استعمار اروپایی ها به یک کالای با ارزش تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید