commissioner

/kəˈmɪʃənər//kəˈmɪʃənə/

معنی: مامور عالی رتبه دولت، عضو هیئت
معانی دیگر: رئیس، سرپرست، عضو کمیسیون، مامور، صاحب منصب، فرماندار (به ویژه کسی که برای اداره ی ناحیه بخصوصی گسیل شده باشد)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the head of a government department.

- the commissioner of public works
[ترجمه گوگل] سفارش دهنده کارهای عمومی
[ترجمه ترگمان] کمیسر آثار عمومی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one who serves on a commission.

(3) تعریف: the head of an organization that oversees a particular sport.

- the football commissioner
[ترجمه گوگل] کمیسر فوتبال
[ترجمه ترگمان] کلانتر فوتبال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a police commissioner
رئیس شهربانی

2. The commissioner has issued a warrant for her arrest.
[ترجمه گوگل]کمیسر دستور بازداشت او را صادر کرده است
[ترجمه ترگمان]کمیسر حکم بازداشت او را صادر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He lauded the work of the UN High Commissioner for Refugees.
[ترجمه گوگل]او کار کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان را ستود
[ترجمه ترگمان]او از کار کمیسر عالی پناهندگان سازمان ملل برای پناهندگان قدردانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The London police force is headed by a commissioner.
[ترجمه گوگل]نیروی پلیس لندن توسط یک کمیسر اداره می شود
[ترجمه ترگمان]نیروی پلیس لندن توسط کمیسر رهبری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The commissioner presented his credentials to the State Department.
[ترجمه چکامه] فرماندار اعتبارنامه خود را به وزارت امور خارجه تقدیم کرد
|
[ترجمه گوگل]کمیسر استوارنامه خود را به وزارت امور خارجه تقدیم کرد
[ترجمه ترگمان]کلانتر اعتبارنامه خود را به وزارت امور خارجه تقدیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was appointed United Nation High Commissioner for refugees.
[ترجمه گوگل]او به عنوان کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان منصوب شد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان کمیسر عالی سازمان ملل برای پناهندگان منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He accepted last year to become the UN Commissioner in Namibia.
[ترجمه گوگل]او سال گذشته پذیرفت که کمیسر سازمان ملل در نامیبیا شود
[ترجمه ترگمان]او سال گذشته را پذیرفت تا به کمیسر سازمان ملل در نامیبیا تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Commissioner Foster is responsible for literature and arts.
[ترجمه گوگل]کمیسر فاستر مسئول ادبیات و هنر است
[ترجمه ترگمان]کمیسر فاستر مسئول ادبیات و هنر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Commissioner has absolutely unrestricted access to all the files.
[ترجمه گوگل]کمیسیونر کاملاً نامحدود به همه پرونده ها دسترسی دارد
[ترجمه ترگمان]کمیساریا دسترسی نامحدود به همه پرونده ها دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Commissioner Rhodes was unavailable for comment.
[ترجمه گوگل]کمیسر رودز برای اظهار نظر در دسترس نبود
[ترجمه ترگمان]کمیسر Rhodes برای اظهار نظر در دسترس نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This is a message from your Commissioner of Highways and Highway Travel.
[ترجمه گوگل]این پیامی است از سوی کمیسر بزرگراه و بزرگراه شما
[ترجمه ترگمان]این پیامی از طرف کمیسر بزرگراه ها و بزرگراه سفر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Nolan Bushnell, founder of Atari, will serve as commissioner of the new league.
[ترجمه گوگل]نولان بوشنل، بنیانگذار آتاری، به عنوان کمیسر لیگ جدید خدمت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] نولان Bushnell \"، موسس شرکت\" Atari \"به عنوان رئیس انجمن جدید خدمت میکنه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In January 1864 he was appointed commissioner for the settlement of boundary disputes between the states of Baroda and Jamnagar.
[ترجمه گوگل]در ژانویه 1864 او به عنوان کمیسر برای حل و فصل اختلافات مرزی بین ایالت های بارودا و جامناگر منصوب شد
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۸۶۴ او به عنوان کمیسر حل اختلافات مرزی بین ایالات of و Jamnagar منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The assistant commissioner reported troubles with the farmers, but much more with the labourers.
[ترجمه گوگل]دستیار کمیسر مشکلات با کشاورزان را گزارش کرد، اما با کارگران بسیار بیشتر
[ترجمه ترگمان]دستیار کمیسر مشکلات با کشاورزان را گزارش داد، اما بیشتر با کارگران کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Banks and other opponents warn that the commissioner might have to severely ration some medical services to stay within the budget.
[ترجمه گوگل]بانک‌ها و سایر مخالفان هشدار می‌دهند که کمیسر ممکن است مجبور شود برخی از خدمات پزشکی را به شدت جیره‌بندی کند تا در بودجه باقی بماند
[ترجمه ترگمان]بانک ها و دیگر مخالفان هشدار می دهند که کمیسر ممکن است مجبور باشد به شدت برخی از خدمات پزشکی را برای ماندن در بودجه مورد سهمیه بندی قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مامور عالی رتبه دولت (اسم)
commissioner

عضو هیئت (اسم)
commissioner

انگلیسی به انگلیسی

• official representative; head of a department; member of a commission; elected government official
a commissioner is an important official in an organization.

پیشنهاد کاربران

گمارده ( کسی که برای یک مسئولتی انتخاب یا گمارده شده است ومعمولا در جایگاه های بالا ) ، مانند رییس پلیس، کمسیونر اتحادیه اروپا
مامور ( بلند پایه ) اتحادیه اروپا
نماینده
رئیس
Later we'll talk live with the former New York police commissioner
بعداً یه گفتگو بصورت زنده با رئیس پلیس نیویورک خواهیم داشت
کُمیسر

بپرس