come up with


پیشنهاد کردن، یافتن، ارائه دادن

جمله های نمونه

1. We must come up with a solution that our shareholders will find acceptable.
[ترجمه امیر] ما باید راه حلی پیشنهاد کنیم که سهامداران ما آنرا قابل قبول بدانند
|
[ترجمه Sadra] ما بایست راه حلی ارائه کنیم که سهامداران ما آن را قبول کنند.
|
[ترجمه مهدی] ما بایستی به راه حلی برسیم که سهامداران ما آن را قابل قبول بدانند
|
[ترجمه پانیا] ما باید ایده ای بدهیم که سهامداران ما آن را قبول کنند
|
[ترجمه گوگل]ما باید راه حلی ارائه دهیم که سهامداران ما آن را قابل قبول بدانند
[ترجمه ترگمان]ما باید یک راه حل پیدا کنیم که سهامداران ما قابل قبول خواهند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I had to run to come up with her.
[ترجمه Mary] مجبور بودم که بدوم تا به اون برسم.
|
[ترجمه گوگل]مجبور شدم بدوم تا با او بیایم
[ترجمه ترگمان]باید عجله می کردم که باه اش برم بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Never expect him to come up with a brilliant idea.
[ترجمه Sam] هرگز از او. . . . . . . . باشد
|
[ترجمه Mary] هیچوقت از وی انتظار نداشته باشید که یک ایده عالی مطرح کند.
|
[ترجمه زینب سرآمد] هرگز از او انتظار نداشته باشید که یک ایده عالی ارائه کند.
|
[ترجمه گوگل]هرگز از او انتظار نداشته باشید که ایده درخشانی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت انتظار نداشته باش که اون با یه ایده عالی پیش بیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. No one has come up with a definitive answer as to why this should be so.
[ترجمه رها] هیچ کس جواب قطعی که چرا این باید اینچنین باشد ارایه نداده است.
|
[ترجمه گوگل]هیچ کس به پاسخ قطعی در مورد اینکه چرا باید چنین باشد، نرسیده است
[ترجمه ترگمان]هیچ کس جواب قطعی نمی دهد که چرا باید چنین باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We're having a meeting to try to come up with ideas for fund-raising.
[ترجمه رها] ما در حال برگزاری جلسه ای برای مطرح کردن ایده هایی برای جمع آوری سرمایه هستیم.
|
[ترجمه گوگل]ما در حال برگزاری یک جلسه برای ارائه ایده هایی برای جمع آوری سرمایه هستیم
[ترجمه ترگمان]ما در حال برگزاری یک جلسه برای ایجاد ایده هایی برای جمع آوری سرمایه هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. See if you can rework your schedule and come up with practical ways to reduce the number of hours you're on call.
[ترجمه رها] ببینید آیا شما میتوانید مجدد زمان بندی کنید و راههای عملی برای کاهش تعداد ساعاتی که شما در دسترس هستید ارائه کنید.
|
[ترجمه گوگل]ببینید آیا می‌توانید برنامه‌تان را دوباره کار کنید و راه‌های عملی برای کاهش تعداد ساعات تماستان بیابید
[ترجمه ترگمان]ببینید آیا می توانید برنامه خود را اصلاح کنید و با روش های عملی برای کاهش تعداد ساعاتی که در تماس هستید، بیایید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Several of the members have come up with suggestions of their own.
[ترجمه گوگل]تعدادی از اعضا پیشنهادات خود را ارائه کرده اند
[ترجمه ترگمان]تنی چند از اعضا با پیشنهادهای خود به اینجا آمده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I realise that he hasn't come up with any new ideas, but by the same token we haven't needed any.
[ترجمه گوگل]می‌دانم که او هیچ ایده جدیدی ارائه نکرده است، اما به همین ترتیب ما به هیچ ایده‌ای نیاز نداشتیم
[ترجمه ترگمان]متوجه می شوم که او با هیچ ایده جدیدی نیامده است، اما با همان نشانه که ما به هیچ چیز احتیاج نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. More often than not, a student will come up with the right answer.
[ترجمه گوگل]اغلب اوقات، یک دانش آموز به پاسخ درست می رسد
[ترجمه ترگمان]در اغلب موارد، یک دانشجو با پاسخ درست به اینجا خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We shall have to work hard to come up with the other firm.
[ترجمه گوگل]ما باید سخت کار کنیم تا به شرکت دیگر برسیم
[ترجمه ترگمان]باید سخت کار کنیم تا با یه شرکت دیگه کار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Engineers are still trying to come up with a commercially viable replacement for internal - combustion engines.
[ترجمه گوگل]مهندسان هنوز در تلاشند تا یک جایگزین تجاری مناسب برای موتورهای احتراق داخلی بیابند
[ترجمه ترگمان]مهندسان هنوز در تلاشند تا یک جایگزین تجاری مناسب برای موتورهای احتراق داخلی ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He couldn't come up with an answer.
[ترجمه Mery] او نمی توانست به جواب درست برسد.
|
[ترجمه Monireh] او نتوانست به جوابی برسد یا جوابی ارائه کند.
|
[ترجمه گوگل]او نتوانست جوابی بدهد
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست جواب بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Is that the best excuse you can come up with?
[ترجمه مهدی] این بهترین بهونه ای که به ذهنت رسید؟
|
[ترجمه گوگل]آیا این بهترین بهانه ای است که می توانید بیاورید؟
[ترجمه ترگمان]این بهترین بهونه آیه که میتونی باه اش بیای بالا؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He couldn't come up with an appropriate answer just at the time.
[ترجمه گوگل]او در آن زمان نتوانست پاسخ مناسبی بدهد
[ترجمه ترگمان]درست در همان لحظه نمی توانست جواب مناسبی بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. No one has yet come up with a successful peace formula.
[ترجمه گوگل]هیچ کس هنوز به یک فرمول صلح موفق نرسیده است
[ترجمه ترگمان]هنوز هیچ کس با فرمول صلح موفق نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• think of, be struck with, invent (an idea)

پیشنهاد کاربران

این سومین کامنت من در این پست است چون learner ها سه اصطلاح پر مصرف شبیه به هم را خیلی می پرسند. خوب تفکیک میکنم و مینویسم هر سه تایشان را همینجا با مقایسه با هم یاد بگیرید :
۱ - to come up with یعنی ارائه دادن و جور کردن
...
[مشاهده متن کامل]

۲ - tp catch up with یعنی به حد و اندازه ای رسیدن ، عقب افتادگی را جبران کردن
۳ - to keep up with یعنی به پر کسی پریدن ، به حد و اندازه ی شخص دیگری که بالاتر است رسیدن.
ایم یکی از همه بیشتر استفاده میشود.
I can't keep up with my friend. She is very rich
من نمی توانم به پر دوستم بپرم ، او خیلی دارا است.
باز به قسمت هر کدام در آبادی مراجعه کنید و جملات نمونه را بخوانید تا ابن سه اصطلاح شبیه به هم جا بیافتد.

فکر چیزی را کردن ، به ایده ای رسیدن
ارائه دادن
رسیدن به ( راه حل )
دست یافتن به ( راه حل )
یکی از دوستان که کامنت قبلی من را خوانده بود ، گفت که نظرم اشتباه است .
هم ارز انگلیسی برای ( به پر کسی پریدن ) و به پای کسی رسیدن ، این است :
To catch up with
و تذکر داد که come up with , فقط برای دادن یک ایده ، پیشنهاد یا تئوری بکار می رود.
...
[مشاهده متن کامل]

به ایم ترتیب کامنت قبلی من ، مورد دومش اشتباه بوده است که به این وسیله ، اصلاح میکنم.

ترجمه های دوستان برای این اصطلاح بسیار پر مصرف که تقریبا در هر مکالمه ی انگایسی ، به گوشمان می خورد، درست بود. تمام آنها را خوب بخوانید. اما این اصطلاح بسیار پر کاربرد است و هر learner کیج می شود.
دو تا برگردان را برایتان مینویسم ، ۹۰ درصد به این دو تا فکر کنید ، مفهوم اول :
...
[مشاهده متن کامل]

ترجمه ی علی خیلی عالی است .
To produce an idea
I come up with an idea
من یک ایده ارائه میدهم. مطرح میکنم
مفهوم دوم : معادل در زبان مقدس پارسی ، ( به پر کسی پریدن ) است.
We can't come up with our nieghbor , they are very rich
ما نمی توانیم به پر همسایه مان بپریم. ( همتای او نیستیم ، مطابق او نیستیم ) آنها خیلی ثروتمند هستند.

1 - ( راه حل، ایده یا بهانه ) پیدا کردن، یافتن، خلق کردن
When someone contributes a novel approach, they’ve come up with an answer.
She came up with a new idea for increasing sales.
- او ایده ی جدیدی برای افزایش فروش پیدا کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - If you manage to find or produce something needed ( like money for a debt ) , you’ve come up with it.

مثال؛
She came up with a brilliant idea for the project.
A person might say, “I need to come up with a plan to improve productivity. ”
In a brainstorming session, someone might contribute by saying, “I came up with a unique concept that we can explore. ”
در مکالمات غیررسمی - به معنی: جور کردن پول
We wanted to buy the house but we couldn’t come up with the cash.
؟How am I supposed to come up with $10, 000
come up with یعنی همراه شدن با، هم سفر شدن با ( فکر، طرح، نقشه و غیره ) ارائه کردن و یا دادن ( پول ) درآوردن، به دست آوردن، پیدا کردن و یا گیر آوردن
مواجه شدن، برخوردن
Come up with دست یافتن به چیزی کنکور ۱۳۹۴. . :///=
دریافتن مثال You will come up with answer شما جواب را در خواهی یافت یا شما به جواب خواهی رسید
مطرح کردن
مثلا :
. . . I came up with two question
دوتا سوال مطرح کردم
COME UP WITH = produce an idea
Julie came up with a great idea.
He came up with an answer to the question very quickly.
Can you come up with a better solution?
COME UP WITH = produce an idea
find or produce an idea, an answer, etc
come up with a creative solution to this problem.
ارائه دادن، تدبیر کردن
بر طبق لانگمن
1 . . . to think of an idea, answer etc
Is that the best excuse you can come up with?
We’ve been asked to come up with some new ideas.
2 . . . informal] to produce an amount of money
...
[مشاهده متن کامل]

We wanted to buy the house but we couldn’t come up with the cash.
How am I supposed to come up with $10, 000?

از خودش درآورد از خودم ساختم i came up with this story
Invent
Devise
( ایده، نظر ) به ذهن خطور کردن، ارائه دادن
به ذهن خطور کردن
به فکر و ذهن افتادن
دنبال چیزی بودن و جور کردن آن، مثل پول
● ارائه دادن، بیان کردن
● پول جور کردن ( دست و پا کردن )
پیشنهاد دادن، قانون گذاشتن
ارائه دادن/تهیه کردن =
( دست و پا کردن )
رسیدن به ( یک ایده یا راه حل )
# He came up with a brilliant idea
# We must come up with a solution
# He couldn't come up with an answer
# She's come up with some amazing scheme to double her income
تدبیر کردن، چاره اندیشی، پیدا کردن راه حل
✔️ ( ایده/ راه حلی ) ارائه دادن - پیشنهاد دادن
I spend five days searching for the perfect word to
describe the husband, and that's when I came up with appucious
پول چیزی رو جور کردن
همونطور که توی مثال ها هم دیده میشه، توی فضای جلسات و جمع ها زیاد بکار میره
یه نفر یک ایده یا پیشنهاد رو که به ذهنش رسیده رو اعلام میکنه
البته توی حالت انفرادی هم استفاده میشه
He's come up with a new way to use up cold chicken
...
[مشاهده متن کامل]

Gavin came up with the idea of dividing the rooms in half
We'll think about a present for her and see what we can come up with

جور در آمدن با. . .
منطبق کردن با


To offer
To propose
To suggest
To recommend
To introduce
To present
To put on the table

اراِئه کرده . دادن
فکر و ایده چیزی رو داشتن ( برای اختراع کردن )
پیش آمدن ( مشکل یا مسئله )
فکری یا ایوده ای به ذهن رسیدن
یافتن ، رسیدن به ( فکر، راحل ، . . . )
Come up whith ( v ) :think of solution, excuse, exc
Ex:Nobody could come up with a satisfactory explanation for the accident
هیچ کس نمی توانست توضیح قابل قبولی در مورد تصادف بدهد.
چیزی به فکر ( تان - شان - و. . . . ) رسید
1 - خطور یک ایده به ذهن
2 - به تفاهم رسیدن
یافتن ، پیداکردن
پیشنهاد کردن
Come up with sth:
به فکر چیزی افتادن
Collins:👇👇👇
If you come up with a plan or idea, you think of it or suggest it.
Eg: how'd you come up with this?
چطور شد به این فکر افتادین؟
آماده کردن چیزی ( برای ارائه )
به ذهن خطور کردن
بوجود آوردن
ایده ، راه حل دادن
To think about something or some one
to suggest or think of an idea or plan
ارائه کردن ، پیشنهاد دادن
Let us come up with a range of investments that we think you might be interested in . . . .
اجازه بده ما یه لیستی از سرمایه گزاری هایی که ممکنه علاقه داشته باشی تهیه ( ارائه ) کنیم . . . .
ارائه ایده، پیدا کردن راه حل
کشف کردن
رسیدن ( فکری، منطقی ) به چیزی ( ایده، پیشنهاد، انتخاب، . . . ) ، دست یافتن ( فکری، منطقی )
تهیه کردن، مطرح کردن، ارائه دادن
Start thinking about idea
come up with sth:
to suggest or think of an idea or plan:
She's come up with some amazing scheme to double her income.
He's come up with a new way to use up cold chicken.
Gavin came up with the idea of dividing the rooms in half.
...
[مشاهده متن کامل]

We'll think about a present for her and see what we can come up with.

مطرح کردن
think of a plane or idea and suggest it.
ارائه دادن، رفتن با. . .
نزدیک شدن به
To think of an idea
to think about
suggest /offer
پیدا کردن /گیر اوردن
فکر کردن راجب چیزی
1 - به نتیجه ای رسیدن
2 - تامین کردن ( پول )
( ایده/ راه حلی ) ارائه دادن، تدبیر کردن
ارائه / پیشنهاد دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٦)

بپرس