به صورت اتفاقی فهمیدن
مرررسی ممنونم
مواجه شدن
come across 2 =to appear, e. g. Most people in this country come across as being shy and reserved, but it's just the way people behave here. come across 1 =to find ( meet ) by chance, e. g. I came across these old photos recently. Did you come across anyone you knew at the conference. اتفاقی به چیزی برخوردن
( آدم ) یه جوری احساسی منتقل کردن مثلا طرف بنظر آدم خوبی میاد
فراهم کردن
رابطه جنسی با کسی داشتن
to find something by chanceپیدا کردن چیزی بصورت اتفاقی یا شانسی
He came across some of his old love letters in his wife's deskOne day I was flipping through a large volume of the Journal of American Medical Association when I came across an article describing near - death experiences
... [مشاهده متن کامل] به نظر رسیدن
if someone comes across in a particular way, they seem to have particular qualities SYN come over as He comes across as a very intelligent sensitive man. She sometimes comes across as being rather arrogant.
... [مشاهده متن کامل]
I don’t think I came across very well ( =seemed to have good qualities ) in the
ملاقات کردن کسی یا پیدا کردن چیزی برای بار اول مثل دیدن لغات جدید انگلیسی
1 ) اتفاقی ملاقات کردن، اتفاقی چیزی یا کسی را یافتن، تصادفی چیزی را کشف کردن.
2 ) واضح وقابل فهم
3 ) باب طبع کسی سخن گفتن وکاری را انجام دادن.
سه معنی داره
۱ ) اتفاقی به چیزی برخوردن
۲ ) به نظر رسیدن
۳ ) واضح بودن منظور
۱ ) ملاقات کردن
۲ ) مواجه شدن
به نظر رسیدن مثلا اون نفر در مهمونی به نظر می رسید یک انسان خیلی پولداری هست.
مواجه شدن
You might come across by any of these terms. So you'd better learn them
ممکنه با هر کدوم ازین اصطلاحات روبرو بشی پس بهتره که یادشون بگیری
به نظر آمدن ؛ مواجه شدن
# He comes across as a shy person
# She comes across really well on television
# He came across an old diary in her desk
# I've never come across anyone quite like her before
come across ( verb ) = اتفاقی ملاقات کردن، اتفاقی پیدا کردن، اتفاقی مواجه شدن، به نظر رسیدن، واضح بودن یا قابل فهم بودن ( حرف یا منظور )
to come across somebody/something = کسی/چیزی را اتفاقی پیدا کردن ( دیدن )
... [مشاهده متن کامل]
to come across with something = اتفاقی چیزی پیدا کردن
to come across as something = به گونه ای به نظر رسیدن
مترادف ها : come across ( verb ) = encounter ( verb ) , face ( verb ) >>>>> به معناهای رو به رو شدن یا مواجه شدن
Examples:
1 - He came across some of his old love letters in his wife's drawer.
او برخی از نامه های عاشقانه قدیمی اش را اتفاقی در کشوی همسرش پیدا کرد.
2 - I hoped she'd come across with some more information.
امیدوارم او ( اتفاقی ) اطلاعات بیشتری پیدا کند.
3 - He came across as shy.
او به نظر آدم خجالتی می رسید. ( به نظر می رسید آدمی خجالتی است )
4 - He spoke for a long time but his meaning didn't really come across.
او مدت زیادی صحبت کرد اما منظورش واقعاً واضح نبود.
1 - ( ناگهانی و بطور اتفاقی ) به موردی یا شخصی یا وضعیتی بر خوردن یا روبرو شدن یا مواجه شدن
• I came across an old diary in her deskبا دفتر خاطرات قدیمی روی میز کار او روبرو شدم
• I’ve never come across anyone quite like her before
... [مشاهده متن کامل]
من قبلاً هرگز به شخصی کاملاً شبیه او برخورد نکرده ام
• We’ve come across a few problems that need resolving
ما با چند مشکل مواجه شده ایم که باید برطرف شوند
2 - ( عامیانه - سخن و نوشته ) ( به وضوح و روشنی و درستی ) مطرح یا بیان یا ابراز یا اظهار کردن
• Your point really came across at the meeting
نکته شما در جلسه ( واقعاً ) به خوبی/به درستی مطرح شد
3 - come across as
( جوری ) به نظر آمدن، به نظر رسیدن
• She sometimes comes across as being rather arrogant
او گاهی اوقات نسبتاً مغرور بنظر می رسد
• I don’t think I came across very well ( =seemed to have good qualities ) in the interview
فکر نمی کنم در مصاحبه خیلی خوب به نظر آمده باشم
I happened to come across this book I think you would like
Informal :
To hand over or provide what is wanted
چیزی که کسی میخواد را بهش بدی !
چشم به چیزی افتادن
to meet or find somebody/something by chance.
چیزی را شانسی پیدا کردن
رو در رو شدن
آشنا شدن
باعرض سلام و خسته نباشید سرعت تلفظ در لهجه آمریکایی بسیار بالاست و در بسیاری از موارد تشخیص کلمات در بار اول ممکن نیست و آدم باید چند بار گوش بده تا متوجه بشه البته قبلا اینطوری نبود تازگیا اینجوری شده
به نظر آمدن
He comes across as a very intelligent sensitive man
او به نظر مردی حساس و باهوش می آید.
مواجه شدن، روبه روشدن
مواجه شدن - برخورد کردن - سروکار پیدا کردن
ایجاد ( ساخت ) یک تصور خاص
مواجه شدن شانسی و اتفاقی با چیزی و کسی
I've come across a few good job opportunities
من اتفاقی و شانسی با تعدادی فرصت شغلی خوب مواجه شدم
به وضوح و روشنی بیان یا ابراز یا اظهار کردن، طوری که دیگران به خوبی متوجه شوند ( از طریق صحبت کردن، موسیقی، سینما و . . . )
What comes across in his later poetry is a great sense of sadness
His sense of enthusiasm comes across very clearly
این اصطلاح دارای ۲ معنی میباشد یکی به معنای اتفاقی برخورد کردن و چیزی را پیدا کردن و مترادف با run across است
معنی دوم به معنای قضاوت کردن و درنظر گرفتن به عنوان چیزی یا شخصی میباشد
به نظررسیدن از طریق روش خاص
The politician came across as a complete fool during the TV interview.
شانسی چیزی را پیدا کردن
I was cleaning up and came across some old photos of you.
پیدا کردن چیری یا ملاقات با کسی از روی شانس
مخصوصا اگر همراه با as بیاید معنی '' به بیان دقیق تر'' یا '' برداشت بهتر''میدهد. مثلا:
I thought he came across as rather pushy and a bit conceited.
من فکر میکنم به بیان دقیق تر بیشتر سمج و یک مقدار مغرور بود.
مواجه شدن - رودرو شدن
مواجه شدن و رو در رو شدن
مترادف : encounter
به معنای تصور ایجاد کردن، به نظر رسیدن هم می باشد!
consider how your words are coming across to the listener, when you're speaking
وقتی دارید صحبت می کنید ، در نظر داشته باشید که جملات تان در شنونده چه تصوری ایجاد می کنند/ جملات تان برای شنونده چگونه به نظر می رسند.
به موردی یا شخصی بر خوردن. با کسی یا وضعیتی روبرو شدن ( ناگهانی )
مواجه شدن، برخوردن، دیدن
come across یک phrasal verb هستش به معنی پیدا کردن ! برای مثال :
when your kitten comes across your paper cranes and makes one drop.
یعنی : وقتی که یه بچه گربهپرنده ها ی کاغذیتون رو ( پیدا ) میکنه و باعث میشه یکی ازونا بیفته !
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤١)