combine

/ˈkɑːmbaɪn//kəmˈbaɪn/

معنی: کمباین، ماشین درو وخرمنکوبی، امیختن ترکیب شدن، باهم پیوستن، مخلوط کردن، ترکیب کردن، متحد شدن
معانی دیگر: ترکیب کردن یا شدن، همبست کردن یا شدن، همبستن، آمیختن، توام کردن، (شیمی) ترکیب شدن، همامیز شدن، ائتلاف کردن، همبسته شدن، با هم در آمیختن، تلفیق کردن، یک کاسه کردن، ادغام کردن یا شدن، (کشاورزی) ماشین کمباین (دستگاهی که غله را درو و بوجاری می کند)، (تراکتور) دروگر و بوجار، (تواما) درو و بوجاری کردن، ملحق شدن، امیختن ش، ترکیب شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: combines, combining, combined
• : تعریف: to bring or join together, as into a whole.
مترادف: amalgamate, blend, compound, consolidate, join, merge, mix, unite
متضاد: dissociate, dissolve, isolate, separate
مشابه: admix, ally, band, bond, coalesce, conglomerate, conjoin, connect, coordinate, group, incorporate, jumble, lump, mingle, scramble, unify, weld

- When you make bread, you first combine the flour and the salt.
[ترجمه نیایش] وقتی شما نان درست میکنید، اول آرد و نمک را ترکیب میکنید.
|
[ترجمه گوگل] وقتی نان درست می کنید، ابتدا آرد و نمک را با هم ترکیب می کنید
[ترجمه ترگمان] زمانی که نان درست می کنید، ابتدا آرد و نمک را با هم ترکیب می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We're combining a number of music students from each school to form an all-city concert band.
[ترجمه گوگل] ما در حال ترکیب تعدادی از هنرجویان موسیقی از هر مدرسه هستیم تا یک گروه کنسرت سراسر شهر را تشکیل دهیم
[ترجمه ترگمان] ما تعدادی از دانش آموزان موسیقی را از هر مدرسه برای تشکیل یک گروه موسیقی کاملا شهری ترکیب می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to unite.
مترادف: amalgamate, merge, unite
متضاد: disband, dissolve, divide, separate
مشابه: aggregate, associate, blend, coalesce, connect, consolidate, join, league, marry, mingle, wed

- These two small colleges are combining into one school next fall.
[ترجمه گوگل] این دو کالج کوچک در پاییز آینده در یک مدرسه ترکیب می شوند
[ترجمه ترگمان] این دو کالج کوچک در یک مدرسه دیگر در حال ترکیب شدن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When blue and yellow combine, they make green.
[ترجمه Media] وقتی ابی و زرد با هم ادغام می شوند ، سبز را می سازند
|
[ترجمه گوگل] وقتی آبی و زرد با هم ترکیب می شوند سبز می شوند
[ترجمه ترگمان] وقتی با هم ترکیب می شوند، سبز و زرد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to join forces in a common undertaking.
مترادف: ally, associate, merge, unite
متضاد: divide
مشابه: band, coalesce, concur, conjoin, consolidate, incorporate, join, league, team

- The two armies combined to defeat their common enemy.
[ترجمه گوگل] این دو ارتش با هم ترکیب شدند تا دشمن مشترک خود را شکست دهند
[ترجمه ترگمان] دو ارتش با هم متحد شدند تا دشمن مشترک خود را شکست دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in chemistry, to form a compound.
مترادف: compound
متضاد: dissociate
مشابه: mix

- Hydrogen combines with oxygen to form the water molecule.
[ترجمه گوگل] هیدروژن با اکسیژن ترکیب می شود و مولکول آب را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان] هیدروژن با اکسیژن ترکیب می شود تا مولکول آب را تشکیل دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: combinable (adj.), combined (adj.)
(1) تعریف: a machine used for harvesting that cuts and cleans the grain.
مترادف: harvester

(2) تعریف: a group of people or organizations united by their interest in a commercial or political enterprise.
مترادف: alliance, coalition, consolidation, corporation
مشابه: club, company, confederacy, consortium, federation, league, organization, partnership, party, syndicate, team, union

جمله های نمونه

1. atoms combine to form molecules
به هم پیوستن اتم ها ملکول ها را تشکیل می دهد.

2. carbon can combine directly with hydrogen
کربن می تواند مستقیما با هیدروژن ترکیب شود.

3. we must combine liberty with order
باید آزادی را با نظم توام کنیم.

4. we must combine the various methods to optimum advantage
بایستی این روش های گوناگون را به منظور حداکثر بهره گیری با هم تلفیق کنیم.

5. Hydrogen and oxygen combine to form water.
[ترجمه sadaf] هیدروژن و اکسیژن با هم ترکیب می شوند تا آب را تشکیل دهند
|
[ترجمه گوگل]هیدروژن و اکسیژن با هم ترکیب می شوند و آب را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]هیدروژن و اکسیژن ترکیب می شوند تا آب تشکیل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. None of us has much money so let's combine what we've got.
[ترجمه ملیکا محب علی] هیچ کدام از ما پول کافی نداریم پس بیاید انچه داریم را باهم ترکیب کنیم
|
[ترجمه گوگل]هیچ کدام از ما پول زیادی نداریم، پس بیایید آنچه را که داریم با هم ترکیب کنیم
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از ما آنقدر پول نداریم که آنچه را که داریم با هم ترکیب کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We shall combine the three departments.
[ترجمه گوگل]ما سه بخش را با هم ترکیب خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]ما سه بخش را با هم ترکیب خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is highly important that we combine revolutionary sweep with practicalness.
[ترجمه گوگل]بسیار مهم است که ما حرکت انقلابی را با عملی بودن ترکیب کنیم
[ترجمه ترگمان]بسیار مهم است که حرکت انقلابی را با practicalness ترکیب کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is highly important for us to combine revolutionary sweep with practicalness.
[ترجمه گوگل]برای ما بسیار مهم است که حرکت انقلابی را با عملی بودن ترکیب کنیم
[ترجمه ترگمان]برای ما بسیار مهم است که sweep انقلابی را با practicalness ترکیب کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The combine had cut a swathe around the edge of the field.
[ترجمه گوگل]کمباین دور لبه میدان را بریده بود
[ترجمه ترگمان]ترکیب یک نوار باریک در اطراف لبه زمین ایجاد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Combine the remaining ingredients and put them into a dish.
[ترجمه گوگل]بقیه مواد را با هم ترکیب کرده و در ظرفی بریزید
[ترجمه ترگمان]ترکیبات باقیمانده را ترکیب کنید و آن ها را در یک ظرف قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Two atoms of hydrogen combine with one atom of oxygen to form a molecule of water.
[ترجمه گوگل]دو اتم هیدروژن با یک اتم اکسیژن ترکیب می شوند و یک مولکول آب تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]دو اتم هیدروژن با یک اتم اکسیژن ترکیب می شوند تا یک مولکول آب تشکیل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hydrogen and oxygen combine/Hydrogen combines with oxygen to form water.
[ترجمه گوگل]هیدروژن و اکسیژن با هم ترکیب می شوند/هیدروژن با اکسیژن ترکیب می شود و آب را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]هیدروژن و اکسیژن ترکیب می شوند و هیدروژن با اکسیژن ترکیب می شود تا آب تشکیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When two or more elements combine and form a compound, a chemical change takes place.
[ترجمه گوگل]هنگامی که دو یا چند عنصر با هم ترکیب می شوند و یک ترکیب را تشکیل می دهند، یک تغییر شیمیایی رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]وقتی دو یا چند عنصر ترکیب می شوند و ترکیب می شوند، یک تغییر شیمیایی رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمباین (اسم)
combine

ماشین درو وخرمنکوبی (اسم)
combine

امیختن ترکیب شدن (فعل)
combine

بهم پیوستن (فعل)
add, combine

مخلوط کردن (فعل)
combine, temper, admix, mingle, mix, knead, shuffle, blend, jumble, compound, hash, merge, commix, immingle, fuse, fuze, stir together, syncretize

ترکیب کردن (فعل)
incorporate, unite, combine, compound, agglutinate, synthesize, merge, make up, piece, concoct, confect, constitute

متحد شدن (فعل)
combine, band, federalize

تخصصی

[کامپیوتر] ترکیب کردن- فرمانی از یک برنامه ی ترسیم که دو مسیر را در یک مسیر ادغام می کند تا همه چیز به صورت یک شیء در آید. این فرمان شبیه به گروه بندی اشیاست، اما با یک تفاوت مهم در اینکه یک دسته از اشیاء می تواند به عنوان یک شیء وحد تلقی شود، اما عناصر منفرد، میژگیهای جداگانه خود را حفظ ی کنند. شیء ترکیب شده، یک شیء واحد است ؛ این شیء فقط یک طرح ( شما ) دارد، و ممکن است روزنه هایی داشته باشد که شا از درون آنها نگاه کنید . نگاه کنید به mask .
[مهندسی گاز] ترکیب کردن
[نساجی] ترکیب شدن - ترکیب کردن شیمیایی - ترکیب کردن
[ریاضیات] بکار بردن، قرار دادن، ترکیب کردن، استفاده کردن، آمیختن

انگلیسی به انگلیسی

• harvesting machine; combination (especially of political or business interests)
unite, join; come together; become one
if you combine two or more things or if they combine, they exist or join together.
a combine is a group of people or organizations that are working together.
if someone or something combines two or more qualities or features, they have them at the same time.
if someone combines two or more activities, they do them at the same time.

پیشنهاد کاربران

ترکیب کردن
مثال: She combined flour, sugar, and butter to make the cake.
او آرد، شکر و کره را ترکیب کرد تا کیک بپزد.
دست به دست دادن
ترکیب، تلفیق
She likes to combine different flavors in her cooking.
او دوست دارد طعم های مختلف را در پخت و پز خود ترکیب کند.
دوستان دقت داشته باشید که در حالت فعلی، استرس روی هجای دوم قرار می گیرد. و در حالت اسمی، استرس روی هجای اول است.
دوستان به تلفظ این واژه توجه کنین:
/ˈkɑːmbaɪn/
یعنی به صورت /کامباین/ تلفظ میشه نه /کُمباین/.
Combined effect:اثر تلفیقی
در کنار چیزی بودن
تجمیع کردن
Combine: do together
اگر به صورت اسم به کار برده شود، به معنی �اتحادیه� هم هست.
تلفیق شدن
آمیخته شدن
آمیزش شدن
شکل قید آن چی است
merge
ادغام کردن
توام کردن
مثلا توام کردن ورزش و رژیم سالم
عجین شدن
1 ترکیب کردن / ترکیب شدن
2 یکی کردن / یکی شدن
* things combine to from ترکیب شدن و تشکیل دادن . . .
نزدیک ترین معادل هایی که من پیدا کردم ایناس البته ممکنه معادل زیبا تری هم وجود داشته باشه
ترکیب کردن
ترکیب شدن
ترکیب شدن ، متحد شدن 🏋🏻‍♀️
Hydrogen and oxygen combine to form water
هیدروژن و اکسیژن ترکیب می شوند تا آب را شکل بدهند
هنر 94 ، انسانی 93 ، ریاضی 84
ترکیب کردن
یکی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس