collision

/kəˈlɪʒn̩//kəˈlɪʒn̩/

معنی: برخورد، تلافی، تصادم
معانی دیگر: به هم خوردن، تصادف (دو چیز)، به هم کوبی، همکوب، همکوبی، (شخصیت و اندیشه و غیره) برخورد، تضاد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an act or instance of coming together with violent force; crash.
مترادف: bump, crash, impact, shock, wreck
مشابه: accident, buffet, foul, hit, jar, smash, smash-up

- Her car insurance will pay for the damage that resulted from the collision.
[ترجمه حدیث(:] بیمه خودروی او، هزینه ی خسارت ناشی از برخورد را پرداخت خواهد کرد.
|
[ترجمه گوگل] بیمه اتومبیل او خسارت ناشی از تصادف را پرداخت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] بیمه اتومبیل او هزینه خسارات ناشی از برخورد را پرداخت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a conflict, as of ideas or opinions.
مترادف: clash, conflict, disagreement
مشابه: argument, battle, contention, discord, dispute, dissension, fight, friction, quarrel, variance

جمله های نمونه

1. a collision course
مسیر تصادم

2. a collision of ideas
تضاد اندیشه ها

3. the collision was so severe that the backseat passengers of the car were catapulted against the dashboard
تصادم به قدری شدید بود که سرنشینان صندلی عقب اتومبیل به طرف داشبرد پرت شدند.

4. a head-on collision
تصادف شاخ به شاخ

5. the mid-air collision of two airplanes
به هم خوردن دو هواپیما در آسمان

6. the midair collision of two missiles
برخورد دو موشک در هوا

7. head on collision
تصادف (یا تصادم) شاخ به شاخ (از جلو یا از سر)

8. a distortion of the car chassis resulting from collision
کج و کوله شدگی (واپیچش) شاسی اتومبیل در اثر تصادم

9. the side of the boat was staved in by the collision
پهلوی قایق در اثر تصادم فرو شکسته شده بود.

10. The collision between reality and faith to our young black and blue.
[ترجمه گوگل]برخورد واقعیت و ایمان به جوان سیاه و آبی ما
[ترجمه ترگمان]برخورد بین واقعیت و ایمان به رنگ سیاه و آبی ما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I had a near collision with a lorry.
[ترجمه امین جهانگرد] نزدیک بود با یک کامیون تصادف کنم
|
[ترجمه گوگل]تقریباً با یک کامیون تصادف کردم
[ترجمه ترگمان]من با یک ماشین باری تصادف کرده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The collision reduced the car to a useless wreck.
[ترجمه گوگل]این برخورد خودرو را به یک خرابی بی فایده تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]برخورد اتومبیل باعث کاهش تصادف اتومبیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There has been a collision on the southbound stretch of the motorway.
[ترجمه گوگل]تصادف در مسیر جنوب بزرگراه رخ داده است
[ترجمه ترگمان]یک برخورد در قسمت جنوبی بزرگراه رخ داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The school bus was involved in a collision with a truck.
[ترجمه گوگل]اتوبوس مدرسه با کامیون برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]اتوبوس مدرسه در برخورد با یک کامیون دخالت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In his work we see the collision of two different traditions.
[ترجمه گوگل]در آثار او شاهد برخورد دو سنت متفاوت هستیم
[ترجمه ترگمان]در کار او برخورد دو سنت متفاوت را مشاهده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Both pilots took evasive action and a collision was avoided.
[ترجمه گوگل]هر دو خلبان اقدام گریزان کردند و از برخورد جلوگیری شد
[ترجمه ترگمان]هر دو خلبان اقدام طفره آمیز انجام دادند و از برخورد اجتناب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برخورد (اسم)
smash, strike, reception, conflict, affection, meeting, collision, encounter, clash, incidence, confluence, conflux, greeting, tilt, osculation, contact, contiguity

تلافی (اسم)
incident, collision, amends, compensation, restitution, retaliation, revenge, reprisal, retort, retribution, repayment, revanche

تصادم (اسم)
smash, collision, clash, shock, crash, concussion, smash-up, traumatism

تخصصی

[عمران و معماری] برخورد - تصادف - تصادم - ضربه
[کامپیوتر] برخورد - شریطی که در آن دو کامپیوتر تلاش می کنند تا در زمانی واحد، بر روی یک قطعه از شبکه ی اترنت اطلاعات ارسال کنند . هر یک از آنها پس از مدتی ( لزوماً این مدت یکسان نیست ) تلاش خود را مجدداً آغاز می کنند . بعضی از برخوردها بر روی شبکه های شلوغ امری عادی است، اما برخوردهای مداوم، حاکی از شلوغی بیش از حد شبکه است . نگاه کنید به Ethernet. - جمع آوری .
[برق و الکترونیک] برخورد، تصادم
[زمین شناسی] بهم خوردگی ،بهم خوردن
[ریاضیات] برخورد، تصادم
[آب و خاک] برخورد

انگلیسی به انگلیسی

• crash, colliding of two or more objects
a collision occurs when a moving object hits something.
a collision of cultures or ideas occurs when two very different cultures or people meet and conflict.

پیشنهاد کاربران

حالت فعلی این کلمه:collide
تصادفِ شاخ به شاخ
- تقابل
- تصادف
مثال:
It seemed he could suddenly feel the collision of the dust motes with his skin.
Clive Barker THE HELLBOUND HEART ( 2001 )
There had even been, the nurses told Anastasia's mother, a terrible collision involving a bedpan.
...
[مشاهده متن کامل]

Lowry, Lois ANASTASIA KRUPNIK ( 3 - IN - 1 ) ( 2001 )
In response, the return altered heading again, reestablishing a collision course.
Terman, Douglas CORMORANT ( 2001 )
The impact of the unexpected collision knocked the soda can out of his hands.
J. A. Jance HOUR OF THE HUNTER ( 2001 )

تصادف
برخورد
تلاقی
collision ( فیزیک )
واژه مصوب: برخورد
تعریف: برهم‏کنش حاصل از نزدیکی دو یا چند ذره در بازۀ زمانی کوتاه، که در آن تکانۀ کل ذرات پایسته می‏ماند
شاخ به شاخ شدن ، به هم خوردن
تصادف ( دو چیز ) - تصادم - برخورد
🗣️کِ لٖی ژِن
SYN: accident
e. g.
All our rental cars carry collision insurance
⭐⭐⭐
Collision Vs Coalition
coalition is a temporary group or union of organizations, usually formed for a particular advantage while collision is an instance of colliding.
...
[مشاهده متن کامل]

تصادف ، ضربه
there was a collision between the two boats
بین دو قایق ، تصادفی وجود داشت ⬅️⬅️⬅️⬅️
تضاد، مساله
Eg:Brexit collision
Accident. برخورد . تصادف
برخورد، تصادم
A violent crash in which one vehicle hits another
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس