معنی: تصادم کردن، بهم خوردنمعانی دیگر: به هم خوردن، به هم کوفته شدن، (با هم) تصادف کردن، واکوفتن، (از نظر شخصیت یا اندیشه و غیره) با هم تضاد داشتن، برخورد داشتن
فعل ناگذر ( intransitive verb )حالات: collides, colliding, collided
• (1)تعریف: to strike or bump into one another forcefully. • مترادف: bump, crash, hit, smash • مشابه: bang, clash, impinge, jostle, shock
- The cars collided in the icy parking lot.
[ترجمه علی جادری] ماشین ها در محوطه یخزده پارکینگ برخورد کردند .
|
[ترجمه کیوان ملکی] ماشین ها در محوطه یخ زده ی پارکینگ به هم برخورد کردند
|
[ترجمه گوگل] ماشین ها در پارکینگ یخ زده با هم برخورد کردند [ترجمه ترگمان] اتومبیل ها در پارکینگ به هم برخورد کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- One of the speed skaters collided with one of the figure skaters.
[ترجمه علی جادری] یکی از اسکیت بازان سرعتی با یکی از اسکیت بازان نمایشی ( پاتیناژ ) برخورد کرد .
|
[ترجمه گوگل] یکی از اسکیت بازان سرعت با یکی از اسکیت بازان برخورد کرد [ترجمه ترگمان] اسکیت بازان با سرعت به یکی از اسکیت بازان برخورد کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: to come into conflict or disagree. • مترادف: clash, conflict, differ, disagree • مشابه: battle, engage, fight, quarrel, struggle
- They collided over the issue of taxes.
[ترجمه هادی] آنها به مشکل مالیاتی برخوردند.
|
[ترجمه علی جادری] آنها در مورد مسأله مالیات دچار اختلاف شدند .
|
[ترجمه گوگل] بر سر موضوع مالیات با هم برخورد کردند [ترجمه ترگمان] آن ها به مساله مالیات برخورد کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. When the two autos collided, the people in the fragile smaller car perished.
[ترجمه گوگل]هنگامی که دو خودرو با هم برخورد کردند، افرادی که در ماشین کوچکتر شکننده بودند جان باختند [ترجمه ترگمان]وقتی دو اتومبیل به تصادف برخورد کردند، افراد داخل ماشین کوچک آسیب پذیر از بین رفتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Committees are exploring ways of keeping cars from colliding.
[ترجمه گوگل]کمیته ها در حال بررسی راه هایی برای جلوگیری از برخورد خودروها هستند [ترجمه ترگمان]کمیته ها در حال بررسی راه هایی برای نگه داشتن ماشین ها از برخورد خود هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. In my estimate the two bicycles collided at five o'clock.
[ترجمه گوگل]طبق برآورد من دو دوچرخه در ساعت پنج با هم برخورد کردند [ترجمه ترگمان]در برآورد من دو دوچرخه به ساعت پنج برخورد کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I thought the boats were going to collide, but one sheered off/away at the last second.
[ترجمه فردین محمد] فکر می کردم قایق ها قرار است با هم برخورد کنند، اما یکی از آنها در آخرین ثانیه دور شد
|
[ترجمه گوگل]فکر میکردم قایقها قرار است با هم برخورد کنند، اما یکی از آنها در آخرین ثانیه دور شد [ترجمه ترگمان]من فکر می کردم که قایق ها با هم برخورد می کنن، اما در لحظه آخر یه راه فرار پیدا می شه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The interests of the two countries collide.
[ترجمه محمد نادمی] علایق این دو کشور با هم تضاد دارند
|
[ترجمه گوگل]منافع دو کشور به هم می خورد [ترجمه ترگمان]علایق این دو کشور با هم برخورد می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. What happens when the two interests collide will make a fascinating spectacle.
[ترجمه گوگل]چه اتفاقی می افتد که این دو منافع با هم برخورد کنند، یک منظره جذاب را رقم خواهد زد [ترجمه ترگمان]چه اتفاقی می افتد وقتی که این دو منافع به هم برخورد می کنند و باعث ایجاد یک نمایش شگفت انگیز خواهند شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It was predicted that a comet would collide with one of the planets.
[ترجمه گوگل]پیش بینی می شد که یک دنباله دار با یکی از سیارات برخورد کند [ترجمه ترگمان]پیش بینی شده بود که ستاره دنباله دار با یکی از سیارات برخورد کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. They regularly collide over policy decisions.
[ترجمه گوگل]آنها مرتباً بر سر تصمیمات سیاسی با هم برخورد می کنند [ترجمه ترگمان]آن ها به طور مرتب با تصمیمات سیاسی برخورد می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. What was happening, and why did the super-powers collide just here and just now?
[ترجمه گوگل]چه اتفاقی می افتاد و چرا ابرقدرت ها همین الان و اینجا با هم برخورد کردند؟ [ترجمه ترگمان]چه اتفاقی می افتاد، و چرا قدرت های فوق - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Business realities will almost certainly collide with such sentiments.
[ترجمه پرستو واصلی] واقعیت های تجاری قطعا با چنین احساساتی تضاد خواهند داشت
|
[ترجمه گوگل]واقعیت های تجاری تقریباً به طور قطع با چنین احساساتی برخورد خواهند کرد [ترجمه ترگمان]واقعیت های تجاری قطعا با چنین احساساتی برخورد خواهند کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Where two continents collide neither experiences significant subduction but some crustal thickening occurs and a mountain belt is formed.
[ترجمه گوگل]در جایی که دو قاره با هم برخورد می کنند، فرورانش قابل توجهی را تجربه نمی کنند، اما مقداری ضخیم شدن پوسته رخ می دهد و کمربند کوهی تشکیل می شود [ترجمه ترگمان]در جایی که دو قاره با هم برخورد می کنند، هیچ نقطه فرورانش حادث نمی شود اما some crustal رخ می دهد و کمربندی از کوه شکل می گیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Two taxis collide in Kilmarnock. 37 injured.
[ترجمه گوگل]برخورد دو تاکسی در کیلمارناک 37 مجروح [ترجمه ترگمان]دو تاکسی در Kilmarnock به هم برخورد می کنند ۳۷ تن زخمی شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He and Carter were doomed to collide head-on.
[ترجمه گوگل]او و کارتر محکوم به برخورد رو در رو بودند [ترجمه ترگمان]اون و \"کارتر\" محکوم به تصادف با هم بودن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. This was suspected because when the particles collide they emit radio signals.
[ترجمه گوگل]این مشکوک بود زیرا وقتی ذرات با هم برخورد می کنند سیگنال های رادیویی ساطع می کنند [ترجمه ترگمان]این به این دلیل بود که وقتی ذرات با هم برخورد می کنند آن ها سیگنال های رادیویی منتشر می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. They can collide head-on with what we believe to be right.
[ترجمه گوگل]آنها می توانند رودررو با آنچه ما معتقدیم درست است برخورد کنند [ترجمه ترگمان]آن ها می توانند با آنچه که به اعتقاد ما درست است برخورد کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. Blunt changed course just enough to collide with Peacock head-on.
[ترجمه گوگل]بلانت مسیر را به اندازه ای تغییر داد که با طاووس برخورد کرد [ترجمه ترگمان]بلانت به اندازه کافی تغییر کرده است که با سر طاووس به هم برخورد کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. There are times when our daily orbits collide with those of other creatures.
[ترجمه گوگل]مواقعی وجود دارد که مدارهای روزانه ما با سایر موجودات برخورد می کند [ترجمه ترگمان]وقت هایی هست که مدارهای روزمره ما با دیگر موجودات برخورد می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. The most likely fate is to collide with one of the terrestrial planets.
[ترجمه گوگل]محتمل ترین سرنوشت، برخورد با یکی از سیارات زمینی است [ترجمه ترگمان]محتمل ترین سرنوشت، برخورد با یکی از سیاره های خاکی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
تصادم کردن (فعل)
bop, collide, crash
بهم خوردن (فعل)
foul, knock, collide, disorient
انگلیسی به انگلیسی
• crash, bang into each other, meet head on if people or vehicles collide, they bump into each other.
پیشنهاد کاربران
هنگامی که دو ایده متضاد یا دو شیوه تفکر متناقض و متفاوت کنار همدیگر قرار بگیرند و نتیجه ای هیجان انگیز تولید کنند. if two very different ideas, ways of thinking etc collide, they come together and produce an :interesting result
. Istanbul, where East and West collide
گیر دادن
come together with force
برخورد کردن، تصادف کردن. تصادم کردن، بهم خوردن، کوبیده شدن. له شدن. باهم برخورد کردن. به زور باهم بودن . ادغام شدن یا ادغام کردن
برخورد کردن
معمولا بعدش از حرف اضافه ی with استفاده می شه. مثال در جمله: The two cars collided with each other
crash, clash, come into collision, meet head - on - conflict, clash برخورد کردن، تصادف کردن تصادم کردن، بهم خوردن، قانون فقه: تصادف کردن، علوم نظامی: برخورد کردن
تصادف کردن، تصادم کردن
collide ( v ) ( kəˈlaɪd ) =if two people, vehicles, etc. collide, they crash into each other, e. g. The car and the van collided head. collision ( n ) ( kəˈlɪʒn ) e. g. a collision between two trains.
تصادف کردن
تصادف شاخ به شاخ کردن Car collisionتصادف خودرویی شاخ به شاخ
ادغام شدن
✅ ( از نظر شخصیت یا اندیشه و غیره ) با هم تضاد داشتن "run into" phrasal verb of run collide with⭐ someone or something⭐ "he ran into a lamp post"
مترادف crash in به معنای برخورد کردن
تلاقی داشتن دو چیز باهم
توافق نکردن با کسی Collide with someone over something
اختلاف نظرداشتن دوشخص باهم My partner and i often collide over political differences
برخورد به یکدیگر
در سومین مثال estimate رو �برآورد �اگر معنی میکردین قشنگ تر بود