معنی: مقابله کردن، تطبیق کردن، مقابله وتطبیق کردنمعانی دیگر: (متن ها و آمار و غیره) مقابله کردن، همسنجی کردن، مقایسه کردن، واخواندن، (صفحات یا بخش های کتاب یا اسناد و غیره را) مرتب کردن، سامانبندی کردن، منظم کردن، (برای چاپ) آماده کردن
فعل گذرا ( transitive verb )حالات: collates, collating, collated
• : تعریف: to stack the pages in the correct order.
- The teacher collated her syllabus.
[ترجمه گوگل] معلم برنامه درسی خود را جمع آوری کرد [ترجمه ترگمان] معلم برنامه syllabus را تهیه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. The photocopier will collate the documents for you.
[ترجمه منصور رجبی] دستگاه فتوکپی مدارک شما را مرتب خواهد کرد.
|
[ترجمه گوگل]دستگاه فتوکپی اسناد را برای شما جمع آوری می کند [ترجمه ترگمان]دستگاه فتوکپی اسناد و مدارک شما را بررسی خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. A computer system is used to collate information from across Britain.
[ترجمه گوگل]یک سیستم کامپیوتری برای جمع آوری اطلاعات از سراسر بریتانیا استفاده می شود [ترجمه ترگمان]یک سیستم کامپیوتری برای جمع آوری اطلاعات از سراسر بریتانیا مورد استفاده قرار می گیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The information system used to collate these statistics is presumably extensive and costly.
[ترجمه گوگل]سیستم اطلاعاتی مورد استفاده برای جمع آوری این آمار احتمالاً گسترده و پرهزینه است [ترجمه ترگمان]سیستم اطلاعاتی که برای collate این آمارها استفاده می شود، احتمالا زیاد و پر هزینه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Kaye's role was collate and to act as guide.
[ترجمه گوگل]نقش کایه جمعی و نقش راهنما بود [ترجمه ترگمان]نقش کی collate بود و به عنوان راهنما عمل می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Local councils will then have to collate the information and send out bills with details of the valuations put on houses.
[ترجمه گوگل]شوراهای محلی سپس باید اطلاعات را جمع آوری کرده و صورتحساب هایی را با جزئیات ارزش گذاری خانه ها ارسال کنند [ترجمه ترگمان]سپس شوراهای محلی باید اطلاعات را به اشتراک بگذارند و لوایح را با جزییات of هایی که در مورد خانه ها قرار می دهند، ارسال نمایند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. They collate information about their opponent.
[ترجمه گوگل]آنها اطلاعات مربوط به حریف خود را جمع آوری می کنند [ترجمه ترگمان]آن ها درباره حریف خود اطلاعات کسب می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Collate to gather separate sections or leaves of a book together in the correct order for binding.
[ترجمه گوگل]گردآوری کنید تا بخشها یا برگهای جداگانه کتاب را به ترتیب صحیح برای صحافی گردآوری کنید [ترجمه ترگمان]Collate برای جمع آوری قسمت های جداگانه و یا برگ های یک کتاب با یکدیگر به ترتیب صحیح برای اتصال [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Some one who can understand and collate medical notes is worth their weight in gold.
[ترجمه گوگل]کسی که می تواند یادداشت های پزشکی را بفهمد و جمع آوری کند، ارزش وزن خود را به طلا دارد [ترجمه ترگمان]کسی که می تواند notes پزشکی را درک کند ارزش آن ها را در طلا ارزش دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Please collate and staple ten copies of the report for the meeting.
[ترجمه گوگل]لطفاً ده نسخه از گزارش را برای جلسه جمع آوری و منگنه کنید [ترجمه ترگمان]لطفا ده کپی از این گزارش را برای جلسه ذکر کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Use the attendance spreadsheet to collate and review each student's attendance counsellor attendance records.
[ترجمه گوگل]از صفحه گسترده حضور و غیاب برای جمع آوری و بررسی سوابق حضور و غیاب مشاور هر دانش آموز استفاده کنید [ترجمه ترگمان]از صفحه گسترده حضور برای collate استفاده کنید و حضور هر دانش آموز در سوابق مراجعه به مشاور را مرور کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Author collate some of the following practical tips, and I hope to help beginners.
[ترجمه گوگل]نویسنده برخی از نکات عملی زیر را جمع آوری کرده است، و امیدوارم به مبتدیان کمک کنم [ترجمه ترگمان]نویسنده برخی از نکات عملی زیر را تایید می کند و من امیدوارم که به مبتدیان کمک کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. To prepare and to collate reports and statistics as required.
[ترجمه گوگل]تهیه و جمع آوری گزارش ها و آمار در صورت لزوم [ترجمه ترگمان]برای آماده سازی و تهیه گزارش ها و آمار مورد نیاز [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. They have begun to collate their own statistics on racial abuse.
[ترجمه گوگل]آنها شروع به جمع آوری آمار خود در مورد آزار نژادی کرده اند [ترجمه ترگمان]آن ها شروع به collate آمار خود درباره سو استفاده نژادی کرده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. In Part I'll collate all the information I've presented so far into a convenient cross-reference.
[ترجمه گوگل]در قسمت من تمام اطلاعاتی را که تاکنون ارائه کردهام در یک مرجع متقابل مناسب جمعآوری میکنم [ترجمه ترگمان]در بخش اول، تمام اطلاعاتی که تا کنون ارائه کرده ام را به یک مرجع متقابل مناسب منتقل می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[کامپیوتر] تلفیق کردن، مرتب کردن، مقابله کردن، تلفیق . - تلقین کردن، تلقین مرتب کردن صفحات چاپی قبل از آن که به صورت کتاب در آید . برخی از دستگاههای فتوکپی، تلفیق نوشته های چند صفحه ای را به طور خودکار انجام می دهند . وقتی چندین کپی از یک نوشته چاپ کردید، اگر می خواهدی صفحات به طور مرتب و حیح چاپ شوند . " collate " را انتخاب کنید ؛ تمام نوشته بیش از یک بار به چاپگر فرستاده می شود . اما اگر " collate" را انتخاب نکنید، ابتدا چندین کپی از صفحه ی 1، سپس چندین کپی از صفحه 2 و ... خواهید داشت پس با انتخاب collate چاپ سریعتر می شود، زیرا چاپگر هر صفحه را یک بار دریافت می کند . فرمان تکرار چاپ هر صفحه نیز به هماره آن صفحه خواهد بود. [ریاضیات] مقابله و تطبیق کردن
انگلیسی به انگلیسی
• compare critically, verify, gather, sort when you collate pieces of information, you gather them all together and examine them.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: To gather and arrange information or materials in a specific order 📚 🔍 مترادف: Organize ✅ مثال: She collated the survey results into a comprehensive report for the team.
collate یعنی to gather information together, examine it carefully, and compare it with other information to find any differences یعنی اطلاعات و جمع آوری کنی و بررسیشون کنی و با اطلاعات دیگر در خصوص همون موضوع مقایسه کنی . ... [مشاهده متن کامل]
درواقع معنی اصلی اون مقایسه کردن هست. همونجوری که تو قسمت synonyms نوشته compare= contrast و نگفته collect the information. collate information/results/data/figures و معنی دومش یعنی مرتب کردن 2. to arrange sheets of paper in the correct order Synonym : sort
۱. جمع آوری کردن اطلاعات از منابع مختلف به منظور مطالعه روی آنها و آزمایش کردن ۲. مرتب کردن برگه ها و اسناد مقایسه کردن منتقدانه / تطبیق دادن ( یعنی دو چیزو بزاری کنار هم سعی کنی با هم ارتباط بدیشون یا شباهات و تفاوت هاشونو پیدا کنی )
تطبیق دادن با یکدیگر
معادل انگلیسی این فعل collect and combine است . یعنی جمع آوری و ترکیب ( اطلاعات، تصاویر و . . . )