فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: coils, coiling, coiled
حالات: coils, coiling, coiled
• : تعریف: to wind into loops or a spiral.
• مشابه: loop, roll, twine, twist
• مشابه: loop, roll, twine, twist
- The fireman coiled the hose and put it back in its place.
[ترجمه گوگل] آتش نشان شلنگ را حلقه کرد و سر جایش گذاشت
[ترجمه ترگمان] آتش نشان لوله را جمع کرد و آن را به جای خود گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آتش نشان لوله را جمع کرد و آن را به جای خود گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She coiled a strand of hair around her finger.
[ترجمه گوگل] تار مو را دور انگشتش حلقه کرد
[ترجمه ترگمان] طره ای از موی دور انگشتش پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طره ای از موی دور انگشتش پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The snake coiled itself around the limb of the tree.
[ترجمه گوگل] مار خودش را دور اندام درخت حلقه زد
[ترجمه ترگمان] مار روی شاخه درخت خزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مار روی شاخه درخت خزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to form loops or a spiral.
• مشابه: loop, ring, roll, twine, twist, wind, wrap
• مشابه: loop, ring, roll, twine, twist, wind, wrap
- The caterpillar coiled about a twig.
[ترجمه h.asgari] پیله کرم در پیرامون یک سرشاخه چنبره زده است .|
[ترجمه گوگل] کاترپیلار دور یک شاخه پیچید[ترجمه ترگمان] کرم ابریشم در حدود یک شاخه خم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to move in or trace a spiral or winding path.
• مشابه: ring, twine, wind
• مشابه: ring, twine, wind
- The canyon coils across the plain.
[ترجمه گوگل] دره در سراسر دشت می پیچد
[ترجمه ترگمان] coils در آن سوی جلگه موج می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] coils در آن سوی جلگه موج می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: something that has been wound into loops or a spiral.
• مشابه: roll, twine, twist
• مشابه: roll, twine, twist
- He got a coil of copper wire from his truck.
[ترجمه h.asgari] او یک کوپه سیم مسی از پشت کامیونش برداشت.|
[ترجمه گوگل] او از کامیونش یک سیم پیچ مسی گرفت[ترجمه ترگمان] یه مشت سیم مسی رو از کامیون خودش گرفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: one loop of a coil.
• مشابه: convolution
• مشابه: convolution
- He wound the hose into ten coils.
[ترجمه گوگل] شلنگ را به ده سیم پیچ پیچید
[ترجمه ترگمان] لوله آب را به ده حلقه وصل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لوله آب را به ده حلقه وصل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: one or all of the spiral pipes in a radiator or the like.
• (4) تعریف: an electrical device consisting of a tightly-wound wire or other conductor.
• (5) تعریف: see IUD.
اسم ( noun )
• : تعریف: a tumult, confusion, or disturbance.