cohesive

/koʊˈhiːsɪv//kəʊˈhiːsɪv/

معنی: چسبناک، چسباننده
معانی دیگر: همچسب، منسجم، پیوستگر، چسبنده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: cohesively (adv.), cohesiveness (n.)
(1) تعریف: sticking together; closely united; cohering.
متضاد: incohesive
مشابه: coherent, solid, tenacious

- cohesive surfaces
[ترجمه گوگل] سطوح منسجم
[ترجمه ترگمان] سطوح منسجم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a cohesive team
[ترجمه موتور] تیم هم سطح
|
[ترجمه گوگل] یک تیم منسجم
[ترجمه ترگمان] یک تیم منسجم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: causing or marked by cohesion.

- cohesive forces
[ترجمه گوگل] نیروهای منسجم
[ترجمه ترگمان] نیروهای منسجم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. well-structured sentences illustrating the use of cohesive markers such as 'nevertheless' and 'however'
[ترجمه گوگل]جملات با ساختاری که استفاده از نشانگرهای منسجم مانند "با این وجود" و "با این حال" را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]جملات به خوبی ساختار یافته حاکی از استفاده از مارکرهای منسجم مثل as و با این حال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The author skillfully fuses these fragments into a cohesive whole.
[ترجمه موسی] نویسنده با مهارت این تکه ها را در یک کلیت منسجم ادغام می کند.
|
[ترجمه گوگل]نویسنده به طرز ماهرانه ای این قطعات را در یک کل منسجم در هم می آمیزد
[ترجمه ترگمان]نویسنده با مهارت این تکه ها را به یک کل منسجم fuses
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He skillfully fuses these fragments into a cohesive whole.
[ترجمه موسی] او به طور ماهرانه ای این اجزاء را در یک مجموعه منسجم ادغام ( ترکیب ) می کند.
|
[ترجمه گوگل]او به طرز ماهرانه ای این قطعات را در یک کل منسجم در هم می آمیزد
[ترجمه ترگمان]او ماهرانه این قطعات را به طور کامل مخلوط می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Historically, sport has been a cohesive force in international relations.
[ترجمه موسی] از نظر تاریخی ، ورزش یک نیروی سازمان یافته در روابط بین الملل بوده است.
|
[ترجمه گوگل]از لحاظ تاریخی، ورزش یک نیروی منسجم در روابط بین‌الملل بوده است
[ترجمه ترگمان]از لحاظ تاریخی، ورزش یک نیروی منسجم در روابط بین الملل بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Huston had assembled a remarkably cohesive and sympathetic cast.
[ترجمه گوگل]هیوستون یک بازیگر بسیار منسجم و دلسوز جمع کرده بود
[ترجمه ترگمان]Huston با نگاهی پر شور و همدردی گرد آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Cohesive social units foraging a particular area over several generations would enhance efficiency by transmitting such information among closely related animals.
[ترجمه گوگل]واحدهای اجتماعی منسجمی که در طی چندین نسل به جستجوی یک منطقه خاص می پردازند، با انتقال چنین اطلاعاتی در میان حیوانات نزدیک به هم، کارایی را افزایش می دهند
[ترجمه ترگمان]واحدهای اجتماعی Cohesive برای جستجوی یک منطقه خاص در طول چندین نسل، بهره وری را با انتقال این اطلاعات در بین حیوانات با ارتباط نزدیک افزایش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The gradual development of cohesive political units with important leaders of lineages will have extended and strengthened this pattern.
[ترجمه گوگل]توسعه تدریجی واحدهای سیاسی منسجم با رهبران مهم دودمان، این الگو را گسترش و تقویت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]توسعه تدریجی واحدهای سیاسی منسجم با رهبران مهم نسل ها ادامه خواهد داشت و این الگو را تقویت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Highly cohesive groups display a strong loyalty to their members and a strong adherence to group norms.
[ترجمه گوگل]گروه های بسیار منسجم وفاداری قوی به اعضای خود و پایبندی قوی به هنجارهای گروه نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]گروه های بسیار منسجم وفاداری قوی به اعضای خود و پایبندی شدید به هنجارهای گروه را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This attitude leads to a cohesive approach to current controversies that transcends what is supposedly liberal or conservative about these issues.
[ترجمه گوگل]این نگرش منجر به رویکردی منسجم به مناقشات کنونی می شود که فراتر از آنچه که ظاهراً لیبرال یا محافظه کار در مورد این موضوعات است
[ترجمه ترگمان]این نگرش منجر به رویکردی منسجم به مباحثات فعلی می شود که فراتر از چیزی است که احتمالا لیبرال یا محافظه کار در مورد این مسائل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is such a cohesive, well-oiled unit that the band rarely has to call for outside assistance.
[ترجمه گوگل]این یک واحد منسجم و روغن کاری شده است که گروه به ندرت مجبور به درخواست کمک از خارج می شود
[ترجمه ترگمان]این یک واحد منسجم و روغن کاری است که گروه به ندرت درخواست کمک خارجی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The two sentences are bound together by a cohesive tie.
[ترجمه گوگل]این دو جمله با پیوندی منسجم به هم متصل شده اند
[ترجمه ترگمان]این دو جمله با یک پیوند چسبنده به هم متصل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A very cohesive group will demonstrate strong loyalty to its individual members and strong adherence to its established norms.
[ترجمه گوگل]یک گروه بسیار منسجم وفاداری قوی به اعضای خود و پایبندی قوی به هنجارهای تعیین شده خود نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]گروه بسیار منسجم وفاداری قوی به اعضای منفرد خود و پایبندی شدید به قواعد تثبیت شده خود نشان خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In 2 we examined the role of cohesive devices in creating coherence, but we also looked at their limitations.
[ترجمه گوگل]در 2 نقش دستگاه های منسجم را در ایجاد انسجام بررسی کردیم، اما محدودیت های آنها را نیز بررسی کردیم
[ترجمه ترگمان]در ۲ ما نقش ابزارهای منسجم در ایجاد انسجام را بررسی کردیم، اما همچنین به محدودیت های آن ها نگاه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The new manager changed a talented collection of individuals into a cohesive unit.
[ترجمه گوگل]مدیر جدید مجموعه ای از افراد با استعداد را به یک واحد منسجم تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]مدیر جدید مجموعه با استعدادی از افراد را به یک واحد منسجم تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چسبناک (صفت)
adhesive, sticky, gooey, viscid, viscous, viscose, cohesive, string, smeary, slab, limy, thready, tacky

چسباننده (صفت)
cohesive, agglutinate

تخصصی

[عمران و معماری] چسبنده - همچسبنده
[زمین شناسی] چسبنده، چسبناک
[نساجی] چسب - چسبناک - چسبنده

انگلیسی به انگلیسی

• characterized by or causing cohesion (cohering, sticking together, act of uniting; union)
something that is cohesive consists of parts that fit together well and form a united whole.

پیشنهاد کاربران

۱. منسجم. همبسته. متحد ۲. متحد کننده. پیوند دهنده ۳. چسبناک ۴. {فیزیک} همدوس. {مربوط به} همدوسی
مثال:
Iran has a cohesive team.
ایران یک تیم متحد {و منسجمی} دارد.
cohesive ( adj ) ( koʊˈhisɪv ) =forming a united whole, e. g. a cohesive group. =causing people or things to become united, e. g. the cohesive power of shared suffering.
cohesive
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : cohere
✅️ اسم ( noun ) : coherence / coherency / cohesion / cohesiveness
✅️ صفت ( adjective ) : coherent / cohesive
✅️ قید ( adverb ) : coherently
در پاتولوژی دسته از هسته سلول که کُپه کُپه اند، وانگار ساختار سیتوپلاسم ندارند، بیشتر درFNAیعنی بیوپسی با سوزن باریک در بافت های مثل غدد بزاقی گزارش میشه
انسجام - بخش
cohesive ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: انسجامی
تعریف: مربوط به عوامل ایجاد کنندۀ انسجام
فیزیک ، مکانیک سیالات
cohesive forces
به معنی نیروی چسبندگی
منظور از نیروی چسبندگی ، نیروی بین مولکولی است.
cohesive ( adj ) = منسجم، یکپارچه، هماهنگ، چسبنده، چسبناک، سازمان یافته، ساختار یافته، متحد الشکل، متفق القول، متحد، همبستگی، همبسته
معانی دیگر ��� {سمج، لجوج، سرسخت، یکدنده ( لجباز یا پیگیر ) }، {گره خورده، همبسته ( مانند یک هویت ، فرهنگ یا پیوند مشترک ، به هم پیوسته یا وابسته است ) }، {مقاوم، سرسخت ( یک شخص ، حیوان یا ماده ) قادر به مقاومت در برابر سختی فیزیکی، فشار یا قرار گرفتن در معرض آن ) }
...
[مشاهده متن کامل]

a cohesive group = یک گروه منسجم
cohesive forces = نیروهای منسجم
مثال :
1 - there was a cohesive feeling among the new works.
احساس همبستگی در میان کارگران جدید وجود داشت.

1 ) دویسناک ( واژۀ دویس یک واژۀ قدیمی پارسی است که هنوز در برخی مناطق از جمله کردستان و کرمانشاه کاربرد دارد. این واژه به معنای چسبنده است. بنابراین، دویسناک = چسبناک )
2 ) قوام یافته
3 ) منجسم
همدوس
هماهنگی
( زبان شناسی ) پیوستگی، انسجام
در مورد خاک به معنای چسبنده نیز می باشد ( منبع:کتاب سری عمران )
یک پارچه
معنی ثبت شده درست است. اما این را نیز اضافه بفرمایید. همبسته و منسجم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس