• (1)تعریف: the quality or condition or having a clear, logical structure or of being understandable. • مترادف: clarity, cohesion, consistency, intelligibility, logic, rationality • متضاد: incoherence • مشابه: congruity, intelligence
- The coherence of his speeches makes note-taking easy.
[ترجمه موسی] شیوایی سخنرانی های وی یادداشت برداری را آسان می کند.
|
[ترجمه محسن منتظر] به هم پیوستگی و سازگاری سخنان وی یادداشت برداری را آسان تر می سازد
|
[ترجمه گوگل] انسجام سخنان او یادداشت برداری را آسان می کند [ترجمه ترگمان] انسجام نطق های او توجه را به خود جلب می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: the quality or condition of sticking together. • مترادف: attachment • مشابه: agglutination, cohesion, consistency, sticking
جمله های نمونه
1. his thoughts lack sufficient coherence
افکار او از انسجام کافی برخوردار نیست.
2. his death has disrupted the coherence of this group
فوت او همبستگی این گروه را به هم زده است.
3. There's a strong sense of coherence in the school curriculum.
[ترجمه گوگل]در برنامه درسی مدرسه یک حس قوی انسجام وجود دارد [ترجمه ترگمان]حس قوی انسجام در برنامه درسی مدارس وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. A common religion ensures the coherence of the tribe.
[ترجمه موسی] یک مذهب مشترک همبستگی ( وحدت ) قبیله را تضمین می کند.
|
[ترجمه گوگل]دین مشترک انسجام قبیله را تضمین می کند [ترجمه ترگمان]یک مذهب مشترک، انسجام قبیله را تضمین می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. They have struggled to create coherence within the group.
[ترجمه موسی] آنها برای ایجاد همبستگی در گروه تلاش کرده اند.
|
[ترجمه گوگل]آنها برای ایجاد انسجام در درون گروه تلاش کرده اند [ترجمه ترگمان]آن ها برای ایجاد انسجام در گروه مبارزه کرده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Your essay lacks internal coherence.
[ترجمه گوگل]مقاله شما فاقد انسجام درونی است [ترجمه ترگمان]مقاله شما فاقد انسجام داخلی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. There was no coherence between the first and the second half of the film.
[ترجمه موسی] همخوانی بین نیمه اول و دوم فیلم وجود نداشت.
|
[ترجمه گوگل]هیچ انسجامی بین نیمه اول و دوم فیلم وجود نداشت [ترجمه ترگمان]هیچ ارتباطی بین نیمه اول و نیمه دوم فیلم وجود نداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Meisel's second functional characteristic is coherence, which is rather more straight forward.
[ترجمه گوگل]دومین ویژگی کاربردی مایزل انسجام است که نسبتاً مستقیم تر است [ترجمه ترگمان]مشخصه عملکردی دوم Meisel، انسجام است، که بیشتر مستقیما رو به جلو است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. But there is usually some semblance of coherence to the proceedings, and a proper hook to draw us on.
[ترجمه گوگل]اما معمولاً ظاهری از انسجام در روند دادرسی وجود دارد، و قلاب مناسبی برای جلب نظر ما وجود دارد [ترجمه ترگمان]اما معمولا نوعی پیوستگی به جریان وجود دارد و یک قلاب درست برای جلب توجه ما وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. What kind of stability and coherence do we have?
[ترجمه گوگل]چه نوع ثبات و انسجامی داریم؟ [ترجمه ترگمان]چه نوع پایداری و coherence وجود دارد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. A doctrine of creation could give coherence to scientific endeavor in so far as it implied a dependable order behind the flux of nature.
[ترجمه گوگل]یک دکترین آفرینش می تواند به تلاش های علمی انسجام بدهد تا جایی که بر نظم قابل اعتمادی در پشت جریان طبیعت دلالت دارد [ترجمه ترگمان]یک نظریه خلقت می تواند به تلاش علمی تا آنجا که به ترتیب یک نظم قابل اعتماد در پس شار طبیعت است، انسجام ببخشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. We have seen how coherence is created by our interaction with the text and is jointly created by both sender and receiver.
[ترجمه گوگل]ما دیدیم که چگونه انسجام با تعامل ما با متن ایجاد می شود و به طور مشترک توسط فرستنده و گیرنده ایجاد می شود [ترجمه ترگمان]مشاهده کردیم که چگونه انسجام توسط تعامل ما با متن ایجاد می شود و به طور مشترک توسط هر دو فرستنده و گیرنده ایجاد می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. An overall theme will help to give your essay coherence.
[ترجمه گوگل]یک موضوع کلی به انسجام مقاله شما کمک می کند [ترجمه ترگمان]یک تم کلی به ایجاد انسجام essay کمک می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The points you make are fine, but the whole essay lacks coherence.
[ترجمه موسی] نکاتی که بیان می کنید خوب است ، اما کل مقاله فاقد منطق ( معقولیت ) است.
|
[ترجمه موسی] نکاتی که به آنها اشاره کرده ای درست هستند، اما کل مقاله انسجام ندارد.
|
[ترجمه گوگل]نکاتی که بیان می کنید خوب هستند، اما کل مقاله فاقد انسجام است [ترجمه ترگمان]نکاتی که شما ایجاد می کنید خوب هستند، اما کل مقاله فاقد انسجام است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[شیمی] 1- همدوسی، همچسبی، همچسبش، پیوستگی، انسجام 2- توافق، همسازى، سازوارى، سامانمندى، همخوانی، سازگارى 3- هم فازى، (در مورد نوسان امواج ) هم نوسانی [کامپیوتر] فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحه ای تلویزیون . [برق و الکترونیک] همدوسی وجودهمبستگی آماری یا زمانی بین فازهای دو یا چند موج . [زمین شناسی] همدوسی، انسجام خصوصیت یا ویژگی رشته های موج برای بودن در یک فاز- همدوسی مسیرها یا اثرات لرزه ای مجاور به علاوه یک افزایش در دامنه: مدرک اصلی برای یک رخداد می باشد. همدوسی بطور کیفی در انتخاب رخدادها استفاده می شود. ولی همچنین می تواند مقدار سنجی شود. ببینید: همانندی. [ریاضیات] انسجام، چسبیدگی، وابستگی، ارتباط [آمار] انسجام
انگلیسی به انگلیسی
• sticking together; consistency coherence is the quality that something has when it makes sense or is pleasing because all the parts or steps fit together well and logically. coherence is also a state or situation in which all the parts or ideas fit together well so that they form a united whole.
پیشنهاد کاربران
همسازمندی نهشتاری که در ان دو یا چند چیز /کس با یکدیگر پیوند خردگانی / اندیشه / دیدگاه / ویژگی داشته باشند و بتوانند یک گروه بسازند. همسازمندی داشتن - نمونه: این نوشته همسازمندی ندارد. / گفته های او همسازمندی ندارد. انگلیسی: coherence
۱. انسجام. نظم منطقی. پیوستگی ۲. یکپارچگی. وحدت ۳. چسبندگی ۴. ( فیزیک ) همدوسی مثال: his thoughts lack sufficient coherence. افکارش فاقد انسجام و نظم منطقی کافی بود.
coherence ( n ) ( koʊˈhɪrəns ) =the situation in which all the parts of sth fit together well, e. g. The points you make are fine, but the whole essay lacks coherence.
functional coherence تولید به صورت سلسله مراتبی و مشارکت هر بخش برای تولید یک عملکرد در سطح بالاتر
coherence ( زبانشناسی ) واژه مصوب: پیوستگی تعریف: ارتباط معنایی جملات که گویشور از بافت درمی یابد
Coherence : انسجام ( کلی، برایندی ) Cohision: انسجام ( درونی ) در مورد یک نامه، متن یا انشاء میتوان انسجام بین پاراگراف ها ( رابطه عقلانی بین ایده اصلی و ایده های فرعی و ربط دادنشون بهم ) رو coherence میگن و از اونور رابطه عقلانی و مفهومی بین جمله ها در هر ایده ( که معمولا هر ایده در یک پاراگراف جدا میاد ) رو cohesion میگن. ... [مشاهده متن کامل]
Coherence: پیوستگی پیوسته بودن جمله ها و بند های یک متن در ارتباط با یک دیگر باعث ایجاد سازگاری، هم خوانی، ارتباط منطقی و معنادار اجزا با یک دیگر می شود. در واقع پیوستگی یا انسجام در برابر پراکندگی و تفرقه قرار دارد. پیوستگی با بررسی همه ی مطلب و قابل فهم بودن و معنادار بودن کل متن به دست می آید. به عبارت دیگر، تضاد و مطالب ضد و نقیض که باعث گیج شدن فرد در برداشت ایده ی کلی شود و ارتباط منطقی متن را به هم بزند، پیوستگی یا انسجام را از بین می برد. این ویژگی قابل بیان به صورت دقیق و کمی نیست ولی به صورت کیفی قابل بررسی است. ... [مشاهده متن کامل]
Cohesion: هم بستگی با تمرکز بر روی دستور زبان ( گرامر ) و واژگان، درستی هر جمله و بند ( پاراگراف ) را بررسی می کند. یک متن می تواند همبستگی داشته باشد ولی فاقد پیوستگی باشد و برعکس. هم بستگی قابل اندازه گیری است به این معنا که می توان دقیقن تشخیص داد که کجا اشتباه گرامری یا واژگانی رخ داده است. به طور کلی، هم بستگی به مانند آجرها و اجزای سازنده ی ساختمان به طور جداگانه هستند؛ اما پیوستگی کل ساختمان و تناسب و ارتباط بین اجزای سازنده است. ارتباط منطقی ایده ها با یک دیگر به پیوستگی مربوط می شود.
coherence ( noun ) = {تقارن، تناسب، هماهنگی، همخوانی، مطابقت ( چیدمان هماهنگ قطعات مختلف ) }، {عقلانیت، منطق، معقولیت ( منطقی یا معقول بودن ) }، {سازگاری، تطبیق، همخوانی، وابستگی، تبعیت ( ویژگی سازگاری ) }، {یگانگی، وحدت، موافقت، هم آرایی، همبستگی ( در رابطه با توافق یا سازش ) }، {فصاحت، بلاغت، فن بیان، شیوایی، سخنوری ( در رابطه با فن بیان ) }، {منطقی، استدلالی، عقلانی، مستدل ( ویژگی قابل توجیه بودن با دلیل ) }، {مجاب سازی، اثر بخشی، اقناع، قانع کنندگی ( در متقاعد کردن ، به ویژه در مورد استدلال یا بیانیه ، بسیار موثر باشد ) }، {انسجام، همبستگی، وحدت ( در رابطه با تشکیل یک کلیت واحد ) }، {کارایی، بهره وری، اثربخشی، سودمندی ( حالت یا کیفیت کارایی ) }، {چسبندگی، پیوست، الحاق، پیوند ( عمل یا روند چسبیدن به سطح یا جسم ( }، {فردیت، تکینگی، فردگرایی، هویت، خودیت ( حالت داشتن هویت متمایز یا متمایز بودن از دیگران ) }، {اتصال، پیوند، جوش خوردگی، تقاطع ( یک نقطه که دو یا چند چیز به هم متصل اند ) } ... [مشاهده متن کامل]
معانی دیگر>>>>> ارتباط ( مطالب ) یا وابستگی
انسجام ، پیوستگی، منسجم ، متحد بودن مستحکم شدن، استوار شدن، در کنار هم برای هم Together for each other