clench

/ˈklent͡ʃ//klent͡ʃ/

معنی: گره کردن
معانی دیگر: (مشت را) گره کردن، (فک ها را) به هم فشردن، محکم گرفتن، (سر میخ کوبیده شده یا سر پیچ بسته شده را) خم کردن، پرچ کردن (clinch هم می گویند)، کج کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: clenches, clenching, clenched
(1) تعریف: to clamp (teeth or hands) tightly shut.
مشابه: bite, clamp, clinch, close, grit, hold, shut

- He clenched his fists with rage.
[ترجمه امین مجدی] او با عصبانیت مشتش را به هم فشرد
|
[ترجمه گوگل] از عصبانیت مشت هایش را گره کرد
[ترجمه ترگمان] مشت هایش را گره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to hold in a tight grip.
مترادف: clasp, grasp
مشابه: clamp, clinch, clutch, fasten, grip, hold

- A vise will clench the wood to hold it in place while you work on it.
[ترجمه گوگل] وقتی روی آن کار می کنید، یک گیره چوب را محکم می کند تا در جای خود ثابت بماند
[ترجمه ترگمان] یک گیره چوب برای نگه داشتن آن در محل کار می کند در حالی که شما روی آن کار می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to clamp together tightly.

- His jaws clenched, and he felt his anger rise.
[ترجمه گوگل] آرواره هایش به هم فشرده شد و احساس کرد عصبانیتش بالا می رود
[ترجمه ترگمان] دندان هایش را به هم فشرد و احساس کرد که خشمش بالا می اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a tight hold; firm grasp.
مترادف: clutch, grasp, grip
مشابه: bite, clasp, hold

- The weaker fighter could not break the clench of his opponent.
[ترجمه گوگل] مبارز ضعیفتر نتوانست گیره حریف خود را بشکند
[ترجمه ترگمان] مبارز ضعیف تر قادر به شکستن گره حریف خود نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that clenches.
مترادف: clamp, grip
مشابه: clasp, grasp

جمله های نمونه

1. Patsy had to clench her jaw to suppress her anger.
[ترجمه گوگل]پتسی مجبور شد آرواره‌اش را ببندد تا خشمش را سرکوب کند
[ترجمه ترگمان]پتسی مجبور شد آرواره خود را گره کند تا عصبانیتش را پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His hands continued to clench and unclench.
[ترجمه گوگل]دست هایش همچنان به هم گره می شد و باز می شد
[ترجمه ترگمان]دست هایش به هم فشرده می شد و باز می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Now clench your jaw tight, then on an outward breath let it flop open.
[ترجمه گوگل]حالا فک خود را محکم بفشارید، سپس با یک نفس بیرونی اجازه دهید باز شود
[ترجمه ترگمان]حالا آرواره را محکم گره کن، بعد هم نفس عمیقی کشید و آن را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Frankie felt his face redden and his hands clench themselves into fists.
[ترجمه فاطمه عبدی] فرانکی حس کرد صورتش سرخ شده و دستاش خودبخود مشت شده ن.
|
[ترجمه گوگل]فرانکی احساس کرد که صورتش سرخ شده و دستانش به مشت گره می شوند
[ترجمه ترگمان]فرانکی احساس کرد که صورتش سرخ می شود و دست هایش را مشت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Clench your fists and bring them up to shoulder height, knuckles upward, elbows at your sides.
[ترجمه گوگل]مشت های خود را گره کنید و آنها را تا ارتفاع شانه ها بالا بیاورید، بند انگشتان به سمت بالا، آرنج ها در پهلوها
[ترجمه ترگمان]fists را باز کنید و آن ها را بلند کنید، knuckles را به بالا، آرنج هایش را به دو طرف بالا ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Clench the jaws, as if chewing hard, while pushing your tongue hard against the roof of your mouth.
[ترجمه گوگل]آرواره ها را بفشارید، طوری که انگار به سختی می جوید، در حالی که زبان خود را محکم به سقف دهان فشار دهید
[ترجمه ترگمان]فک ین مثل اینکه سخت در حال جویدن است در حالی که زبان خود را محکم به سقف دهان شما فشار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I often clench my jaw.
[ترجمه گوگل]من اغلب فکم را می فشارم
[ترجمه ترگمان]اغلب فکم را گره می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I felt the clench of his hand on my arm.
[ترجمه گوگل]فشار دستش را روی بازوم احساس کردم
[ترجمه ترگمان]دستم را روی بازویم حس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'll try to do it carefully. Please clench your fist.
[ترجمه گوگل]سعی میکنم با دقت انجامش بدم لطفا مشت خود را گره کنید
[ترجمه ترگمان]سعی می کنم با احتیاط انجامش بدم لطفا دستت رو گره بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Mike clench his hand with a wrathful spark in his eyes.
[ترجمه گوگل]مایک دستش را با جرقه ای خشمگین در چشمانش فشار داد
[ترجمه ترگمان]مایک دستش را با برق خشم در چشمانش گره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His fists clench and unclench in leashed frustration at his impotence.
[ترجمه گوگل]مشت‌هایش به‌خاطر ناتوانی‌اش به‌خاطر ناتوانی‌اش، به‌خاطر ناامیدی‌اش، مشت‌هایش را گره می‌کند و باز می‌کند
[ترجمه ترگمان]مشت هایش را گره می کند و در حالی که از عجز و ناتوانی خود شل می شود، شل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Some people clench or grind their teeth while they sleep, a condition called bruxism .
[ترجمه گوگل]برخی از افراد هنگام خواب دندان های خود را به هم فشار می دهند یا دندان قروچه می کنند که به آن دندان قروچه گفته می شود
[ترجمه ترگمان]بعضی از افراد در حالی که خواب هستند دندان هایشان را به هم فشار می دهند و یا دندان خود را باز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Happiness seems meteor, who can accompany to me clench it.
[ترجمه گوگل]خوشبختی شهاب به نظر می رسد، چه کسی می تواند آن را با من همراهی کند
[ترجمه ترگمان]شادی به نظر شهاب می رسد، کسی که می تواند همراه من بیاید و آن را گره کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You need to gently clench thearound sides of the fastening, and then squeezethe hooks release.
[ترجمه گوگل]باید به آرامی اطراف بست را ببندید و سپس قلاب ها را فشار دهید
[ترجمه ترگمان]شما باید دو طرف چفت را به هم گره بزنید و بعد hooks را آزاد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گره کردن (فعل)
clench

انگلیسی به انگلیسی

• clasp together; hold tightly
when you clench your fist, you curl your fingers up tightly.
when you clench your teeth, you squeeze them together firmly.
if you clench something in your hand or teeth, you hold it tightly.

پیشنهاد کاربران

1. به هم فشردن 2. محکم گرفتن 3. ( مشت ) گره کردن
مثال:
he stood there clenching his hands
او {در حالی که} دستانش را به هم فشرده بود آنجا ایستاد.
he clenched the back of chair
او عقب صندلی را محکم گرفت.
the clench of his fists
به هم فشرده شدن مشتهایش
چلوندن ( از شدت محکم فشار دادن )
مشت بیضه کردن . [ م ُ ب َ / ب ِ ض َ / ض ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گرد کردن مشت برای زدن بر کسی . ( آنندراج ) : جان من اول فتح است مترس از تک و تازبیضه کن مشت و بر آن گردن سختش بنواز. میرنجات ( از آنندراج ) .
منقبض کردن، فشرده کردن ، مشت کردن
منقبض شدن . فشرده شدن
گره کردن - قفل کردن - محکم دور چیزی را گرفتن - محکم چیزی را گرفتن طوری که نمیخوای دربره.
Fun example :
I tried to pull out my cock out of her tight asshole but she clenched so hard so that my cock was breaking. i begged her to let me go but she didn't allow me. HAHA
محکم گرفتن و با خشم فشردن
تصنعی، ساختگی، زورکی

بپرس