1- روشن و آشکار کردن یا شدن 2- (پس از طوفان یا هوای ابری) صاف شدن (آسمان)، آفتابی شدن 3- شرح دادن (به وضوح) 4-درمان کردن، منظم کردن، گشودن، رفع کردن، باز شدن، روشن شدن
[ترجمه گوگل] هوا در حال روشن شدن است [ترجمه ترگمان] هوا داره صاف میشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. He made a rather half-hearted attempt to clear up the rubbish.
[ترجمه گوگل]او تلاش نسبتاً نیمه دلانه ای برای پاک کردن زباله ها انجام داد [ترجمه ترگمان]او سعی کرد این چرندیات را پاک کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. They always clear up their bedrooms before they go out.
[ترجمه گوگل]آنها همیشه قبل از بیرون رفتن اتاق خواب خود را تمیز می کنند [ترجمه ترگمان]آن ها همیشه قبل از خروج از اتاق خوابشان را جمع و جور می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Shall we clear up before we go out?
[ترجمه حسن محمودی] میشه قبل از بیرون رفتن مرتب کنیم
|
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بیرون برویم باید تمیز کنیم؟ [ترجمه ترگمان]میشه قبل از اینکه بریم اونجا رو روشن کنیم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The army are helping to clear up after the floods.
[ترجمه گوگل]ارتش در حال کمک به پاکسازی پس از سیل است [ترجمه ترگمان]ارتش به پاک سازی پس از سیل کمک می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. We'll have to clear up all this clutter.
[ترجمه گوگل]ما باید این همه بهم ریختگی را از بین ببریم [ترجمه ترگمان]ما باید همه این clutter را جمع و جور کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. We might try to clear up some of the cabins in the superstructure.
[ترجمه گوگل]ممکن است سعی کنیم برخی از کابین های روبنا را پاکسازی کنیم [ترجمه ترگمان]ما باید سعی کنیم بعضی از the را از the پاک کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. They all went out, leaving yours truly to clear up the mess.
[ترجمه گوگل]همه بیرون رفتند و مال شما را گذاشتند تا آشفتگی را برطرف کند [ترجمه ترگمان]همه شون بیرون رفتن و از دست تو جدا شدن تا این گندکاری رو پاک کنن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Clear up misapprehensions between the two nations.
[ترجمه گوگل]رفع سوء تفاهمات بین دو ملت [ترجمه ترگمان]فاصله میان دو ملت را مشخص کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The antibiotics should clear up the infection.
[ترجمه گوگل]آنتی بیوتیک ها باید عفونت را از بین ببرند [ترجمه ترگمان] آنتی بیوتیک باید عفونت رو برطرف کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Clear up the mess in here before you go.
[ترجمه فریبا دیبافر] قبل از اینکه بری نامرتبی اینجا رو تمیز کن
|
[ترجمه گوگل]قبل از رفتن، آشفتگی اینجا را پاک کنید [ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بری اوضاع اینجا رو روشن کن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I think we should clear up this misapprehension.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم باید این سوء تفاهم را برطرف کنیم [ترجمه ترگمان]فکر کنم باید این سو تفاهم رو برطرف کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Adam, clear up this mess before your father sees it.
[ترجمه گوگل]آدم، قبل از اینکه پدرت آن را ببیند، این آشفتگی را پاک کن [ترجمه ترگمان]آدام \"، قبل از اینکه پدرت ببینه، این گندکاری رو پاک کن\" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Okay children, we'll clear up the room now.
[ترجمه گوگل]باشه بچه ها الان اتاق رو تمیز میکنیم [ترجمه ترگمان]خوب بچه ها، حالا اتاق را روشن می کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. When you finish your dinner, please clear up the kitchen.
[ترجمه گوگل]وقتی شام خود را تمام کردید، لطفا آشپزخانه را تمیز کنید [ترجمه ترگمان]وقتی شام رو تموم کردی لطفا آشپزخونه رو روشن کن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Let's try to clear up our difficult and doubtful points.
[ترجمه گوگل]بیایید سعی کنیم نکات دشوار و مشکوک خود را روشن کنیم [ترجمه ترگمان]بیا سعی کنیم به نکات دشوار و مشکوک ما پی ببریم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• clarify, elucidate; become bright, brighten
پیشنهاد کاربران
ضبط و ربط کردن
جمع وجور کردن
از بین رفتن جوش وآکنه 1. I started using a new skincare routine that has really helped clear up my acne. 2. Drinking plenty of water and eating a balanced diet can help clear up your skin. ... [مشاهده متن کامل]
3. My dermatologist recommended a prescription medication to help clear up my stubborn pimples. 4. I've been using a gentle exfoliating scrub to help clear up the blackheads on my nose. 5. It may take some time, but with consistent treatment, you can clear up your acne and achieve clearer skin.
راست و ریست کردن
در مان کردن This drug will clear up your cold این دارو سرما خوردگی شما را برطرف خواهد کرد , درمان خواهد کرد
از روی چیزی رد شدن/گذر کردن Affirm, you are clear up the Channel تایید شد، شما کانال را رد کرده اید
برطرف کردن
🌐 کلماتی کاربردی برای بیان تغییرات آب و هوایی: ✅ break – if the weather breaks, it changes unexpectedly, and usually becomes worse ✅ break through – if the sun breaks through the clouds, it appears from behind them ... [مشاهده متن کامل]
✅ brighten up – if the weather brightens up, it becomes sunnier ✅ clear up – if the weather clears up, the clouds or rain go away ✅ close in – if the weather closes in, it becomes unpleasant ✅ cloud – to become darker because grey clouds are forming in the sky ✅ ease – if bad weather such as wind or rain eases, it becomes less strong ✅ fickle – weather that is fickle changes often and unexpectedly ✅ lift – if something such as cloud or fog lifts, the weather improves and you can see clearly again ✅ melt away – if ice or snow melts away, it changes into water as it gets warmer ✅ thaw – if the weather thaws, it becomes warmer and causes ice or snow to change into liquid ✅ track – if weather tracks in a particular direction, it moves in that direction منبع: www. writerswrite. co. za
🔸 معادل فارسی در حوزه مواد مخدر: پاک شدن / رفع اثر / بیرون رفتن از بدن / تمیز شدن در زبان محاوره ای: بدنش پاک شد، اثرش رفت، دیگه چیزی تو سیستمش نیست، از بدنش خارج شد ________________________________________ ... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها در زمینه مواد مخدر: 1. ** ( پزشکی – فیزیولوژیکی ) :** رفع اثر ماده ی مخدر از بدن؛ زمانی که بدن ماده ی مصرف شده رو متابولیزه کرده و دفع کرده مثال: The drug usually clears up in 48 hours. این ماده معمولاً ظرف ۴۸ ساعت از بدن پاک می شه. 2. ** ( اجتماعی – درمانی ) :** پایان یافتن علائم مصرف یا ترک؛ زمانی که فرد دیگه نشونه های فیزیکی یا روانی نداره مثال: His symptoms cleared up after detox. علائمش بعد از سم زدایی از بین رفتن. 3. ** ( قانونی – آزمایشگاهی ) :** زمانی که آزمایش خون یا ادرار دیگه اثری از ماده نشون نمی ده مثال: He waited for the drug to clear up before taking the test. صبر کرد تا ماده از بدنش خارج بشه بعد آزمایش داد. ________________________________________ 🔸 مترادف ها در این حوزه: flush out – detox – wear off – fade – metabolize – clean out
همه چیز را مرتب کردن. . . راست و ریس کردن. . . سر و سامان دادن به اوضاع
پاک سازی
آزاد شدن ( برنامه ) my schedule cleared up last minute برنامه من لحظه آخر آزاد شد
تمیز کردن، محو کردن ، حل کردن مشکل
جمع کردن میز یا سفره . مرتب کردن . شفاف سازی
This morning i went to her place to clear things up : امروز رفتم پیشش تا روشنش کنم ( داستان رو فیصله بدم و اوضاع رو راست و ریس کنم )
شفاف سازی
مرتب کردن ( مکان ) شرح دادن، روشن کردن ( موضوع ) بهتر شدن ( آب و هوا ) رفع شدن ( بیماری )
به وضوح شرح دادن
مشخص. واضح. روشن . عالی
مرتب کردن - تمیز کردن
بهتر شدن To get better
Clear up: ( عفونت، بیماری و. . . ) برطرف کردن - از بین رفتن Macmillan:👇👇👇 To�clear up�a medical problem, infection, or disease means to cure it or get rid of it. If a medical problem�clears up, it goes away. ... [مشاهده متن کامل]
Eg: Most colds clear up after a few days. بیشتر سرماخوردگی ها بعد از چند روز خوب میشن. Eg: a lotion to clear up spots. لوسیون، جوش رو از بین میبره.
کاملا محلی را تمیز کردن، روشن کردن موضوعی و حل کردن آن
We were grateful that the gloomy weather cleared up on saturday