classify

/ˈklæsəˌfaɪ//ˈklæsɪfaɪ/

معنی: مرتب کردن، طبقه بندی کردن، دسته بندی کردن، رده بندی کردن
معانی دیگر: رده کردن، دسته دسته کردن، به گروه های گوناگون بخش کردن، (در مورد اسناد و اطلاعات) سری کردن، محرمانه کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: classifies, classifying, classified
مشتقات: classifiable (adj.)
(1) تعریف: to arrange or order with respect to type or class.
مترادف: arrange, categorize, group, order, range
مشابه: assort, break down, catalogue, class, codify, coordinate, designate, digest, grade, graduate, methodize, organize, pigeonhole, place, rank, sort, type

- The museum's paintings are classified according to art movement and genre.
[ترجمه گوگل] نقاشی های موزه بر اساس جنبش هنری و ژانر طبقه بندی می شوند
[ترجمه ترگمان] نقاشی های موزه با توجه به حرکت هنر و سبک طبقه بندی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These rocks are typical of certain types, so they are quite easy to classify.
[ترجمه گوگل] این سنگ ها از انواع خاصی هستند، بنابراین طبقه بندی آنها بسیار آسان است
[ترجمه ترگمان] این سنگ ها نوعی از انواع خاص هستند، بنابراین دسته بندی آن ها بسیار آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to assign to a particular category or group.

- He had been classified as a gifted student in elementary school.
[ترجمه گوگل] او در مقطع ابتدایی به عنوان دانش آموز تیزهوش طبقه بندی شده بود
[ترجمه ترگمان] او به عنوان دانش آموز مستعد در مدرسه ابتدایی طبقه بندی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to specify (documents or other information) as being highly restricted in availability.
مشابه: conceal, restrict, withhold

- These documents have been classified and cannot be accessed without special clearance.
[ترجمه Mrjn] این اسناد دسته بندی ( محرمانه ) شده اند و بدون مجوز خاص نمیتوانند قابل دسترسی باشند. ( قابل دسترسی نیستند )
|
[ترجمه گوگل] این اسناد طبقه بندی شده اند و بدون مجوز خاص قابل دسترسی نیستند
[ترجمه ترگمان] این اسناد دسته بندی شده اند و بدون پاک سازی خاص نمی توانند به آن ها دسترسی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to classify library books according to subject
رده بندی کردن کتاب های کتابخانه بر حسب موضوع

2. It is necessary initially to classify the headaches into certain types.
[ترجمه گوگل]ابتدا لازم است سردردها را به انواع خاصی طبقه بندی کرد
[ترجمه ترگمان]ابتدا باید سردرد را به انواع خاصی طبقه بندی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We shall classify these subjects under three topics.
[ترجمه گوگل]ما این موضوعات را در سه موضوع دسته بندی می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما این موضوعات را تحت سه موضوع طبقه بندی خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Would you classify her novels as serious literature or as mere entertainment?
[ترجمه گوگل]آیا رمان های او را به عنوان ادبیات جدی یا سرگرمی صرف طبقه بندی می کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما رمان های او را به عنوان ادبیات جدی و یا صرفا سرگرمی طبقه بندی می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Biologists classify animals and plants into different groups.
[ترجمه گوگل]زیست شناسان جانوران و گیاهان را به گروه های مختلفی دسته بندی می کنند
[ترجمه ترگمان]زیست شناسان حیوانات و گیاهان را به گروه های مختلف طبقه بندی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We'd classify Drabble's novels under 'Romance'.
[ترجمه گوگل]ما رمان‌های درابل را تحت عنوان «عاشقانه» طبقه‌بندی می‌کنیم
[ترجمه ترگمان]رمان های Drabble را براساس روابط عاشقانه دسته بندی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As a musician, Cage is hard to classify.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک موسیقیدان، طبقه بندی کیج دشوار است
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک موسیقی دان، قفس کیج به سختی طبقه بندی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is more interesting to classify strategies according to certain categories, and examine the success of these broader divisions.
[ترجمه گوگل]جالب تر است که استراتژی ها را بر اساس دسته بندی های خاص طبقه بندی کنیم و موفقیت این تقسیمات گسترده تر را بررسی کنیم
[ترجمه ترگمان]طبقه بندی استراتژی ها با توجه به دسته های خاصی، و بررسی موفقیت این تقسیمات وسیع تر بسیار جالب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They need to classify their specimens in order to preserve them.
[ترجمه گوگل]آنها باید نمونه های خود را طبقه بندی کنند تا آنها را حفظ کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها باید نمونه های خود را به منظور حفظ آن ها دسته بندی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We can now classify patients as having good or bad glycaemic control.
[ترجمه گوگل]اکنون می‌توانیم بیماران را به‌عنوان دارای کنترل خوب یا بد گلیسمی طبقه‌بندی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما اکنون می توانیم بیمارانی را دسته بندی کنیم که دارای کنترل glycaemic خوب یا بد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We can classify ELT video materials according to the role they give video in the classroom.
[ترجمه گوگل]ما می‌توانیم مواد ویدئویی ELT را بر اساس نقشی که در کلاس به فیلم می‌دهند طبقه‌بندی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم مواد ویدئویی ELT را با توجه به نقشی که آن ها در کلاس درس می دهند طبقه بندی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Are you satisfied with your initial attempt to classify the political systems above?
[ترجمه گوگل]آیا از تلاش اولیه خود برای طبقه بندی نظام های سیاسی بالا راضی هستید؟
[ترجمه ترگمان]آیا از تلاش اولیه خود برای طبقه بندی سیستم های سیاسی بالا راضی هستید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Historians, too, must determine how to classify their data for analytical purposes.
[ترجمه گوگل]مورخان نیز باید تعیین کنند که چگونه داده های خود را برای اهداف تحلیلی طبقه بندی کنند
[ترجمه ترگمان]مورخان نیز باید نحوه طبقه بندی داده های خود برای اهداف تحلیلی را تعیین کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You might attempt to classify countries based on similarities in the way these political structures relate to each other.
[ترجمه گوگل]ممکن است سعی کنید کشورها را بر اساس شباهت‌های موجود در نحوه ارتباط این ساختارهای سیاسی با یکدیگر طبقه‌بندی کنید
[ترجمه ترگمان]شما ممکن است تلاش کنید کشورها را براساس شباهت ها در نحوه ارتباط این ساختارهای سیاسی طبقه بندی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Similarly, Fisher and Langley use anatomical data to classify phyla.
[ترجمه گوگل]به طور مشابه، فیشر و لنگلی از داده های تشریحی برای طبقه بندی فیلا استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، فیشر و لانگلی از داده های تشریحی برای دسته بندی phyla استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرتب کردن (فعل)
order, range, regulate, arrange, set, serialize, dispose, marshal, collocate, put in order, regularize, classify, tidy, draw up, redd, line up, straighten

طبقه بندی کردن (فعل)
relegate, sort, assort, type, divide, arrange, grade, group, class, classify, categorize, subdivide, pigeonhole

دسته بندی کردن (فعل)
grade, rank, classify, categorize

رده بندی کردن (فعل)
classify, categorize, subsume

تخصصی

[کامپیوتر] طبقه بندی کردن .
[برق و الکترونیک] طبقه بندی کردن مرتب کردن در گروههایی با ویژگیهای مشترک . بنابر این تابشهای الکتومغناطیسی رهگیری شده را می توان به گروههای سیگنال رادار، ناوبری، اخلالگر، و کنترل موشک طبقه بندی کرد. - طبقه بندی کردن
[نساجی] دسته بندی کردن
[ریاضیات] دسته بندی کردن، طبقه بندی کردن، قسمت بندی کردن، گروه بندی کردن، درجه بندی کردن، رده بندی کردن

انگلیسی به انگلیسی

• group, sort, arrange systematically; make confidential
when people or things are classified, they are divided into groups so that those with similar characteristics are in the same group.

پیشنهاد کاربران

این کلمه فقط به صورت فعل می باشد, و فقط طبقه بندی کردن و دسته بندی کردن معنا میدهد
گروه بندی کردن
classify 2 ( v ) =to make documents officially secret or available only to people with special authority, e. g. Government officials classified 6. 3 million documents. classified 2 ( adj )
classify
classify 1 ( v ) =to arrange things in groups according to features that they have in common, e. g. The books are classified according to subject. classified 1, classifiable, classification
classify
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : classify
✅️ اسم ( noun ) : classification
✅️ صفت ( adjective ) : classified / classifiable
✅️ قید ( adverb ) : _
تصنیف
مَحرَمانه کَردَن ( اَسناد، مَدارِک، اِطِّلاعات )
طبقه بندی - دسته بندی

بپرس