clamp

/ˈklæmp//klæmp/

معنی: بند، گیره، پشت بند، انبرک، با گیره نگاهداشتن، با قید ومنگنه محکم بستن، محکم گرفتن
معانی دیگر: (مکانیک) بست، چفت، ضامن، انبر، قید، پرس، گیرشگاه، با بست (یا گیره یا قید و غیره) به هم فشردن، گرفتن، محکم کردن، محکم گرفتن یا گیر انداختن، صدای پا، کرپ کرپ

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a device used to fasten, support, or compress two or more objects or pieces.
مترادف: brace, vise
مشابه: clasp, clip, grip, holdfast

- The doctor applied a clamp to the artery to stop the bleeding.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] دکتر گیره ای روی شریان گذاشت تا خونریزی متوقف شود.
|
[ترجمه گوگل] دکتر یک گیره روی شریان گذاشت تا خونریزی را متوقف کند
[ترجمه ترگمان] دکتر گیره را فشار داد تا خونریزی را متوقف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The reading lamp is fastened to the side of the desk with a clamp.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] چراغ مطالعه با گیره ای به کنار میز بسته می شود.
|
[ترجمه گوگل] چراغ مطالعه با گیره به کنار میز بسته می شود
[ترجمه ترگمان] چراغ مطالعه به کنار میز با گیره بسته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an apparatus consisting of two movable opposing surfaces, often connected by a large screw or screws and used to hold two or more objects together.
مترادف: vise
مشابه: brace, clench, holdfast
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: clamps, clamping, clamped
عبارات: clamp down
• : تعریف: to fasten or support with a clamp.
مترادف: brace, clench
مشابه: bracket, clasp, fasten, grip, secure, squeeze, vise

- The carpenter clamped the board to the bench while he worked.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] نجار برای انجام کار تخته را به نیمکت چسباند.
|
[ترجمه گوگل] نجار هنگام کار تخته را به نیمکت چسباند
[ترجمه ترگمان] نجار در حالی که مشغول کار بود، تخته را به روی نیمکتی چسبیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. clamp down (on)
سختگیری کردن،تحت فشار گذاشتن

2. rim clamp
بست زهوار

3. the clamp of soldiers parading in the street
صدای کرپ کرپ رژه ی سربازان در خیابان

4. the government is going to clamp down on drug dealers
قرار است دولت دست فروشان مواد مخدر را سخت تحت فشار بگذارد.

5. he glued together layers of wood and held them in a clamp to dry
لایه های چوب را به هم چسب زد و در قید گذاشت تا خشک شود.

6. Clamp one end of the plank to the edge of the table.
[ترجمه گوگل]یک انتهای تخته را به لبه میز محکم کنید
[ترجمه ترگمان]گیره کاغذ را به لبه میز نزدیک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Clamp the two pieces of wood together until the glue dries.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] دو تکه چوب به یکدیگر چسبیده می شود تا چسب آن ها خشک شود.
|
[ترجمه گوگل]دو تکه چوب را به هم بچسبانید تا چسب خشک شود
[ترجمه ترگمان]دو تکه چوب را به هم وصل کنید تا چسب خشک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Clamp the pieces of wood together while the glue sets.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] تا چسب سفت نشده، تکه های چوب به یکدیگر چسبیده می شوند.
|
[ترجمه گوگل]تا زمانی که چسب سفت می شود، تکه های چوب را به هم بچسبانید
[ترجمه ترگمان]تکه های چوب را کنار هم قرار دهید در حالی که چسب به دست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Try to clamp these two blocks of wood together.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] سعی کنید این دو تکه چوبی به یکدیگر چسبیده شوند.
|
[ترجمه گوگل]سعی کنید این دو بلوک چوبی را به هم بچسبانید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید این دو قطعه چوب را با هم محکم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We must clamp down now,before it's too late to stop the trouble.
[ترجمه گوگل]ما باید همین الان، قبل از اینکه خیلی دیر شود جلوی مشکل را بگیریم
[ترجمه ترگمان]باید قبل از این که برای جلوگیری از دردسر خیلی دیر شود، به پایین فشار بیاوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Government intends to clamp down on soccer hooliganism.
[ترجمه گوگل]دولت قصد دارد هولیگانیسم فوتبال را سرکوب کند
[ترجمه ترگمان]دولت قصد دارد به ولگردی فوتبال برخورد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The government decided to clamp restraints on labour strikes.
[ترجمه گوگل]دولت تصمیم گرفت برای اعتصابات کارگری محدودیت ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]دولت تصمیم گرفت محدودیت های اعمال شده بر اعتصاب کارگران را مهار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He used a clamp to hold the arm on the chair until the glue dried.
[ترجمه گوگل]او از یک گیره برای نگه داشتن بازو روی صندلی استفاده کرد تا چسب خشک شود
[ترجمه ترگمان]او از گیره برای نگه داشتن دست روی صندلی استفاده کرد تا اینکه چسب خشک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The local council has pledged to clamp down on litter louts on the beach.
[ترجمه گوگل]شورای محلی متعهد شده است که زباله ها در ساحل را محدود کند
[ترجمه ترگمان]شورای محلی قول داده است که بر روی آشغال های سفید در ساحل برخورد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Courts in Scotland have ruled it illegal to clamp a car parked on private ground and then to demand a fine.
[ترجمه گوگل]دادگاه‌های اسکاتلند بستن خودروی پارک شده در زمین شخصی و سپس درخواست جریمه را غیرقانونی اعلام کرده‌اند
[ترجمه ترگمان]دادگاه ها در اسکاتلند قانونی کردن یک اتومبیل پارک شده در زمین خصوصی و سپس درخواست جریمه را رد کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The team manager has been quick to clamp down on the merest hint of complacency.
[ترجمه گوگل]مدیر تیم سریعاً تنها نشانه ای از رضایت را سرکوب کرده است
[ترجمه ترگمان]مدیر تیم خیلی زود به سرعت خودش را جمع و جور می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بند (اسم)
fit, article, articulation, joint, link, bind, bond, clause, provision, snare, segment, levee, facet, hinge, line, dyke, dike, paragraph, dam, wristband, tie, frenum, clamp, binder, sling, fastening, manacle, weir, canto, ligation, commissure, ligature, noose, facia, fascia, funiculus, joggle, holdback, holdfast, internode, ligament, proviso, stanza, trawl

گیره (اسم)
pin, bend, retainer, nip, becket, clamp, pincer, cleat, pawl, tach, tache, jaw, detent, dog, trigger, holdfast

پشت بند (اسم)
support, brace, continuation, sequel, clamp, trailer, fastening, fish

انبرک (اسم)
clamp, tongs, forceps, tweezer, pincette, tweeze

با گیره نگاهداشتن (فعل)
clamp

با قید و منگنه محکم بستن (فعل)
clamp

محکم گرفتن (فعل)
clamp, gripe, clutch, clam, grip, clip, hug

تخصصی

[شیمی] گیره
[سینما] گیره
[عمران و معماری] گیره - بست - قفل کردن - بند
[مهندسی گاز] گیره حلقوی، باگیره نگهداشتن، بست
[نساجی] گیره دستی - بست - نخ گیر سر ماکویی - قطعه وسطی دوک گیره ای بوبین نخ
[ریاضیات] قید، بستن، بست، پایه، تکیه گاه، محکم کردن، قلاب
[نفت] گیره
[پلیمر] گیره

انگلیسی به انگلیسی

• vice, brace, device that applies pressure, device that holds things together (used by carpenters)
fasten with a clamp, firmly fasten together
a clamp is a device that holds two things firmly together.
when you clamp one thing to another, you fasten them together with a clamp.
to clamp something in a particular place means to put it there firmly and tightly.
to clamp down on something means to stop it or control it.

پیشنهاد کاربران

CLAMP
verb🎯 فعل
🎯 to put or hold something in a position so that it cannot move
🎯بستن
مدار برش دهنده
به اختصار برش دهنده
مدارهای بالا در حقیقت برش دهنده ولتاز می باشند همانطور که شکل موج آن مدار زنری نشان داده شده است.
نوعی مدار الکترونیکی با دو دیود زنر معکوس یا TVS برای کاهش ولتاژ ناگهانی ( یا اسپاک )
clamp
نوعی مدار الکترونیکی با مقاومت و خازن برای کاهش ولتاژ ناگهانی ( یا اسپاک )
clamp
نوعی مدار با استفاده از دیود زنر برای کاهش ولتاژ
یک دیود زنر می تواند یک طرف موج سینوسی را به ولتاژ زنر محدود کند. با دو زنر که به صورت معکوس با یکدیگر قرار گرفته اند می توان موج سینوسی را در هر دو قطب محدود کرد.
clamp
چپاندن
a metal object that is fastened to the wheel of a car so that the car
( also wheel clamp ) *
وصل کردن، متصل کردن
( جراحی ) : ابزار جراحی گیره مانند و قفل شونده
( مکانیک ) بست، کلمپ

بپرس