claim

/ˈkleɪm//kleɪm/

معنی: مدعی، ادعا، دعوی، مطالبه، ادعا کردن
معانی دیگر: مدعی شدن، خواستن، طلب کردن، خواستار بودن، خواسته، حق، هر چیز مورد ادعا، (امریکا) زمینی که کوچ نشینان در آن کشت کرده و ازآن خود می دانستند، (بیمه) مبلغ خسارت (که به بیمه شده داده می شود)، طلب حق، استحقاق

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: claims, claiming, claimed
(1) تعریف: to assert ownership; demand as one's right.
مترادف: demand
متضاد: disclaim, disown, renounce, surrender
مشابه: collect, exact, expropriate, postulate, requisition, take

- The settlers claimed a parcel of land along the river.
[ترجمه ایرزاد] مهاجران ادعای تَمَلُک قطعه زمینی را در امتداد رودخانه داشتند.
|
[ترجمه گوگل] شهرک نشینان مدعی یک قطعه زمین در کنار رودخانه شدند
[ترجمه ترگمان] مهاجران در امتداد رودخانه یک بسته سرزمین را ادعا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was in a hurry to claim a seat in the front row.
[ترجمه پریسا] او برای گرفتن یک صندلی در ردیف جلو عجله داشت
|
[ترجمه شهاب] او عجله داشت تا صندلی جلو را بگیرد.
|
[ترجمه گوگل] او عجله داشت که در ردیف اول جای بگیرد
[ترجمه ترگمان] عجله داشت که صندلی جلوی ردیف جلو را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to state (something) as true although not proven or universally accepted to be true; assert, contend.
مترادف: affirm, assert, aver, maintain
متضاد: deny
مشابه: allege, argue, asseverate, contend, declare, predicate, proclaim, profess, purport

- He claimed that the new discovery was his.
[ترجمه محمد م] او ادعا کرد که کشف جدید مال او بود .
|
[ترجمه hana] او ادعا کرد که این کشف جدید مال او بوده است.
|
[ترجمه علی شاهمرادی] او ادعا کرد که کشف جدید خودش بوده
|
[ترجمه گوگل] او ادعا کرد که کشف جدید متعلق به اوست
[ترجمه ترگمان] او ادعا کرد که این کشف جدید او بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The advertisers claim that their product cleans better than similar products.
[ترجمه شریعت پناه] تبلیغ کنندها ادعا میکنند که که محصولشون بهتر از محصولات مشابه پاک میکنند
|
[ترجمه گوگل] تبلیغ کنندگان ادعا می کنند که محصول آنها بهتر از محصولات مشابه تمیز می شود
[ترجمه ترگمان] تبلیغ کنندگان ادعا می کنند که محصول آن ها بهتر از محصولات مشابه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some scientists claim that these skeletal remains are much older than what was once believed.
[ترجمه گوگل] برخی از دانشمندان ادعا می کنند که این بقایای اسکلتی بسیار قدیمی تر از چیزی هستند که قبلاً تصور می شد
[ترجمه ترگمان] برخی از دانشمندان ادعا می کنند که این بقایای اسکلتی بیش از آنچه زمانی باور داشتند قدیمی تر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to require or call for.
مترادف: call for, demand, require
مشابه: command, entreat, need, take

- Her children claimed nearly all of her attention.
[ترجمه گوگل] فرزندانش تقریباً تمام توجه او را به خود اختصاص دادند
[ترجمه ترگمان] بچه هایش تقریبا همه توجه او را به خود جلب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to take.
مشابه: destroy, eliminate, kill, overcome, vanquish

- The tornado claimed several lives.
[ترجمه گوگل] گردباد جان چندین نفر را گرفت
[ترجمه ترگمان] گردباد جان چندین نفر را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The freezing temperatures claimed four victims.
[ترجمه گوگل] دمای انجماد چهار قربانی گرفت
[ترجمه ترگمان] در دماهای انجماد، ۴ قربانی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: lay claim to
(1) تعریف: a demand for something as one's right; assertion of ownership.
مشابه: call, exaction, request, right, title

- Her brother still has a claim on the property.
[ترجمه رضا] برادرش ادعای مالکیت داشت
|
[ترجمه گوگل] برادرش همچنان ادعای مالکیت دارد
[ترجمه ترگمان] برادر او هنوز ادعای مالکیت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a statement that is maintained to be true although it is not proven or universally accepted to be true.
مترادف: affirmation, assertion, profession
مشابه: allegation, avowal, declaration, postulation

- Nobody believed his claim of seeing a UFO.
[ترجمه گوگل] هیچ کس ادعای او مبنی بر دیدن یک بشقاب پرنده را باور نکرد
[ترجمه ترگمان] هیچ کس به ادعای او مبنی بر دیدن یک بشقاب پرنده را باور نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an act of claiming, or that which is claimed.
مترادف: affirmation, assertion, statement
مشابه: declaration, demand, proclamation

- He questioned her claim of loyalty.
[ترجمه گوگل] او ادعای وفاداری او را زیر سوال برد
[ترجمه ترگمان] اون از ادعای خودش در مورد وفاداری سوال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: title or right to something, such as payment required by the terms of an insurance policy or the like.
مترادف: droit, right, title
مشابه: deed, desert, dibs, due, ownership, prerogative, pretension, tenure

- Did you file a claim with your insurance company when that tree fell on your roof?
[ترجمه گوگل] آیا وقتی آن درخت روی پشت بام شما سقوط کرد، با شرکت بیمه خود درخواستی دادید؟
[ترجمه ترگمان] وقتی اون درخت روی پشت بوم افتاد تو با شرکت بیمه کار کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. claim responsibility (for something)
خود را مسئول یا عامل کاری دانستن

2. a claim to fame
استحقاق شهرت

3. a claim without even a modicum of truth in it
ادعایی که حتی یک ذره واقعیت نداشت

4. his claim consists with facts
ادعای او با واقعیات مطابقت دارد.

5. his claim has been remitted to a lesser court
ادعای او را به یک دادگاه پایین تر ارجاع کرده اند.

6. his claim has no scintilla of truth
ادعای او ذره ای حقیقت ندارد.

7. his claim was also supported by his neighbors
ادعای او مورد تایید همسایگانش نیز قرار گرفت.

8. his claim was founded on undeniable facts
ادعای او بر (پایه ی) حقایق انکارناپذیری استوار بود.

9. his claim was nullified by the court
دادگاه ادعای او را باطل کرد.

10. that claim was a mere sham
آن ادعا جز حقه بازی چیزی نبود.

11. your claim is incapable of proof
ادعای شما قابل اثبات نیست.

12. lay claim to
مدعی شدن،خواستار شدن،از آن خود دانستن

13. a hereditary claim
حق موروثی

14. a legitimate claim
ادعای قانونی

15. he laid claim to half of the company's assets
او خواستار نیمی از دارایی شرکت شد.

16. to lay claim to a piece of land
قطعه زمینی را ادعا کردن

17. jump a claim
زمین یا حقوق انحصاری یا ملکی یا معدنی کسی را غصب کردن

18. she renounced her claim
او از ادعای خود چشم پوشی کرد.

19. teaching and writing claim almost all of my time
تدریس و نگارش تقریبا همه ی وقت مرا می گیرد.

20. the federal government's claim of dominion over coastal waters
ادعای حاکمیت دولت فدرال بر آب های ساحلی

21. to recognize a claim
ادعایی را تصدیق کردن

22. to substantiate a claim
ادعایی را اثبات کردن

23. witnesses verified his claim
شهود ادعای او را تایید کردند.

24. the judge disallowed his claim
قاضی ادعای او را وارد ندانست.

25. the veracity of his claim
درستی ادعای او

26. the withdrawal of a claim
انصراف از یک ادعا

27. their testimony validated my claim
گواهی آنها ادعای مرا تایید کرد.

28. they denied her legal claim
حق قانونی او را نادیده گرفتند.

29. i wanted to ascertain his claim
می خواستم ادعای او را به طور مسلم معلوم کنم.

30. the allowance of an insurance claim
پذیرفتن ادعای بیمه

31. offering evidence in disproof of a claim
ارائه ی مدارک در رد یک ادعا

32. later experiment illustrated the proof of her claim
تجربیات بعدی،صحت ادعای او را روشن کرد.

33. recent events have lent credence to his claim
رویدادهای اخیر گواهی بر ادعای او بود.

34. the facts that go to prove my claim
حقایقی که ادعای مرا اثبات می کند

35. the judge acknowledged the rightness of their claim
قاضی درست بودن ادعای آنها را تصدیق کرد.

36. the testimony of witnesses further discredited her claim of innocence
گواهی شهود،ادعای بی گناهی او را بیشتر از درجه اعتبار ساقط کرد.

37. we accept this settlement without prejudice to our claim for a better settlement later on
این مصالحه را به شرطی می پذیریم که به حق ما نسبت به یک مصالحه ی بهتر در آینده صدمه نزند.

مترادف ها

مدعی (اسم)
assertion, claim, accuser, claimant, pretender, plaintiff, adversary, complainant, prosecutor, pretension, allegation, suitor

ادعا (اسم)
assertion, claim, pretense, pretension, plea, allegation, purport, protestation, asseveration, averment, postulate

دعوی (اسم)
quarrel, case, claim, pretension, lawsuit

مطالبه (اسم)
claim, charge, demand, exaction

ادعا کردن (فعل)
acclaim, claim, contend, lay in, assert, profess

تخصصی

[حسابداری] ادعا
[حقوق] ادعا کردن، مطالبه کردن، ادعا، دعوی، سبب دعوی، مطالبه، استحقاق

انگلیسی به انگلیسی

• lawsuit; plea
demand; sue; plea; assert
you use claim to report what someone says when you are not sure whether what they are saying is true.
a claim is something which a person says but which cannot be proved and which may be false.
if someone claims responsibility or credit for something, they say that they are responsible for it.
if you claim something such as money or property, you ask for it because you have a right to it.
a claim is also a demand for something that you think you have a right to.
if a fight or disaster claims someone's life, they are killed in it; a formal use.
if you have a claim on someone, you have a right to demand things from them.
if you lay claim to something, you say that it is yours; a formal expression.

پیشنهاد کاربران

ادعا
درخواست
مطالبه
حق
بستانکاری
تکذیب
اظهار
جمع کردن
توصیه
For many years in my work as a writer, researcher and script consultant, I’ve been wondering about the validity of these claims.
در این جمله claim را می توان به توصیه ترجمه کرد.
ادعا، حجت، برهان، تأکید
برداشت کردن
مثلاً در حوزه ارزهای دیجیتال اصطلاح direct claim رو داریم.
به معنی برداشت مستقیم
دست گذاشتن روی چیزی، چیزی ر ا از آن خود دانستن
دَعْویدَن [برامده از ادعا و ـیدن]: ادعا کردن؛ راست بودن چیزی که راستی اش نامشخص است را بیان کردن
منابع• https://vn.amoosin.com/wiki/دعویدن
تأکید کردن
از آن خود دانستن
ادعا کردن، ادعا
مثال: He made a claim for compensation.
او ادعای تعویض را داشت.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
ادعا، مطالبه، حق
خانم ها و آقایون گل،
دو تا از مترادف های این کلمه demand, request هست، بنابراین در بعضی جملات خواسته یا درخواست ترجمه میشه.
علاوه بر معنی رایج ادعا و ادعا کردن معنی تصرف کردن هم داره
ادعا ، ادعا کردن
You can only claim my dear, you can't prove anything
تو فقط میتونی ادعا کنی ، تو نمیتونی چیزی را ثابت کنی
claim: ادعا کردن - مطالبه کردن
به رخ کشیدن
ادعا ( در ریاضیات )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : claim
✅️ اسم ( noun ) : claim / claimant / claimer
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
claim a life
جان کسی را گرفتن
وقتی با life استفاده میشود .
منجر به کشته شدن . . . بودن
باعث مرگ . . . شدن
به فوت . . . ختم گشتن
حاکی از چیزی بودن
غرامت
to say that something is true or is a fact although you cannot prove it and other people might not believe it
گفتن اینکه چیزی درست است یا یک واقعیت است اگرچه شما نمی توانید آن را ثابت کنید و دیگران ممکن است آن را باور نکنند
✔️مدعی بودن/شدن
Iran’s Zare 💥claims💥 gold at 2021 World Wrestling Championships
طرح، برنامه، اظهار
در دست گرفتن رکوردهای مثلا المپیک.
از آن خود دانستن چیزی
Claim:تقاضا، ادعا
Make a claim:تقاضا کردن، ادعا کردن
تقاضا
ادعا کردن
جمع آوری کردن،
جمع کردن
مدعی
1 - ادعا / مطالبه کردن
2 - گرفتن ( زمان ، جان و مال و . . . )
کشتن
کنترل داشتن
a right to have something or get something from someone:
She has no rightful claim to the title.
Our neighbours have no claim to ( = cannot say that they own ) that strip of land between our houses.
...
[مشاهده متن کامل]

My ex - wife has no claims on me ( = has no right to any of my money ) .
https://dictionary. cambridge. org/

to ask for something of value because you think it belongs to you or because you think you have a right to it:
The police said that if no one claims the watch, you can keep it.
When King Richard III died, Henry VII claimed the English throne.
https://dictionary. cambridge. org/
[معنای دور]: قربانی گرفتن، ( جان ) گرفتن
شکایت
assert, contend
اعلام کردن
اعتراف کردن
ادعا، مطالبه
قبول کردن
ادعا
Reason for being well known
شکوفایی
Justin Bieber only claim to fame just a second place prize in local tant show.
To state that something is true, even though it has not been proved: Ahmad claimed he was late because of traffic
ادعا، مدعی ، ، ،
حقوق کارمند
البته اصلاح میکنم جمله رو
The recent Earthquake has claimed many lives so far.
به جز از ادعا و مطالبه کردن
برای جنگ یا حوادث طبیعی به منظور گرفتن جان و تلفات به خاطر اون چیز به کار میره. مثلا :
The recently Earthquake has claimed many lives so far.

baggage claim
تحویل بار ( بخش تحویل بار در فرودگاه )
گفتن ، تقاضا کردن ، بیان کردن ، ادعا کردن ، مطالبه
"جمع کردن"
معمولا در بازی های کامپیوتری یا موبایلی به منظور جمع آوی امتیازهای انباشته استفاده میشه
دست یافتن ( مثلاً در مورد رکورد )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٤)

بپرس