chunk

/ˈt͡ʃəŋk//t͡ʃʌŋk/

معنی: تکه، کنده، مقدار قابل توجه، تکه بزرگ یا کلفت و کوتاه
معانی دیگر: (در مورد گوشت و چوب و قند و غیره) تکه، شقه، قطعه، قلمبه، بریده (اگر کوتاه و کلفت باشد)، سهم عمده، قطعه ی بزرگ، تکه بزرگ یا کلفت وکوتاه درمورد سنگ وی  وچوب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a thick lump or piece of any material.
مترادف: clump, hunk, mass
مشابه: batch, billet, block, clod, gob, lump, nugget, piece, wad, wedge

- a chunk of chocolate
[ترجمه گوگل] یک تکه شکلات
[ترجمه ترگمان] یک تکه شکلات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a large amount or portion of something.
مترادف: heap, portion
مشابه: bulk, hunk, majority, moiety, quantity, share

- A chunk of the profits went to charity.
[ترجمه محمدرضا شریفی] سهم عمده ای از منافع به خیریه اختصاص یافت.
|
[ترجمه گوگل] بخشی از سود آن صرف امور خیریه شد
[ترجمه ترگمان] مقدار زیادی از سود به خیریه کشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a chunk of cool watermelon
یک قاچ هندوانه ی سرد

2. a chunk of meat
یک شقه گوشت

3. they were hammering pieces off a big chunk of ice
آنها با چکش تکه هایی را از یک قطعه ی بزرگ یخ جدا می کردند.

4. He bit off a large chunk of bread / He bit a large chunk of bread off.
[ترجمه معصومه محمدی] او یک گاز بزرگ از نان گرفت. /لقمه بزرگی از نان خورد.
|
[ترجمه گوگل]او یک تکه نان بزرگ را گاز گرفت / او یک تکه نان بزرگ را گاز گرفت
[ترجمه ترگمان]تکه بزرگی از نان را گاز زد و تکه بزرگی از نان را گاز گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Each blow of the hammer removed a great chunk of plaster.
[ترجمه گوگل]هر ضربه چکش یک تکه بزرگ از گچ را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]هر ضربه چکش تکه بزرگی از گچ را بیرون می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The rent takes a large chunk out of my monthly salary.
[ترجمه گوگل]اجاره بخش بزرگی از حقوق ماهیانه من را می گیرد
[ترجمه ترگمان]اجاره یک تکه بزرگ از حقوق ماهانه من می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He bit a great chunk out of the apple.
[ترجمه گوگل]او یک تکه بزرگ از سیب گاز گرفت
[ترجمه ترگمان]تکه بزرگی از سیب را گاز گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The butcher hacked off a large chunk of meat.
[ترجمه گوگل]قصاب تکه بزرگی از گوشت را هک کرد
[ترجمه ترگمان]قصاب تکه بزرگی از گوشت را پاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He bit off a chunk of bread.
[ترجمه گوگل]یک تکه نان را گاز گرفت
[ترجمه ترگمان]تکه نانی را گاز گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Three hours is quite a chunk out of my working day.
[ترجمه گوگل]سه ساعت از روز کاری من خیلی کم است
[ترجمه ترگمان]سه ساعت در روز کار من قطعه بزرگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A huge chunk of the audience got up and left before the end of the show.
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از تماشاگران قبل از پایان نمایش بلند شدند و رفتند
[ترجمه ترگمان]قسمت زیادی از حضار بلند شدند و قبل از پایان نمایش باقی ماندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I bought the cheese in one big chunk.
[ترجمه گوگل]من پنیر را در یک تکه بزرگ خریدم
[ترجمه ترگمان] من پنیر رو یه تیکه بزرگ خریدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I've completed a fair chunk of my article.
[ترجمه گوگل]من بخش خوبی از مقاله ام را تکمیل کرده ام
[ترجمه ترگمان]تکه بزرگی از مقاله م را اجر کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Lurie risked a pretty big chunk of change on the race.
[ترجمه گوگل]لوری در مسابقه با یک تغییر بزرگ مواجه شد
[ترجمه ترگمان]Lurie یک تکه بزرگ از تغییر را در مسابقه به خطر انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Harry inherited the house and a sizeable chunk of land.
[ترجمه گوگل]هری خانه و بخش قابل توجهی از زمین را به ارث برد
[ترجمه ترگمان]هری خانه و تکه بزرگی از زمین را به ارث برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The company owns a chunk of farmland near Gatwick Airport.
[ترجمه گوگل]این شرکت مالک یک قطعه زمین کشاورزی در نزدیکی فرودگاه گاتویک است
[ترجمه ترگمان]این شرکت مالک یک تکه زمین کشاورزی در نزدیکی فرودگاه Gatwick است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تکه (اسم)
slice, lump, bit, whit, tailing, portion, gob, lot, fragment, item, patch, piece, dab, chunk, morsel, shred, nub, slab, cantle, scrap, doit, dribblet, loaf, ort, smidgen, nubble, pane

کنده (اسم)
stub, stock, clog, timber, block, chunk, bloc, log, chump, logarithm

مقدار قابل توجه (اسم)
chunk

تکه بزرگ یا کلفت و کوتاه (اسم)
chunk

انگلیسی به انگلیسی

• lump, piece
a chunk of something is a piece of it.
a chunk is also a large amount or part of something; an informal use.

پیشنهاد کاربران

1. تکه. قطعه. قلنبه 2. قسمت عمده
مثال:
children can repeat large chunks of text
بچه ها می توانند قسمتهای عمده ی کتاب درسی را بازگو کنند.
۱. تکه، قطعه، قلنبه
۲. قسمت عمده
۳. [زبان شناسی] عبارت
تکیه کلام گرامری،
ساختارهای گرامری پرتکرار و دقیق، مثل:
I would have been که به شکل
I would've been ادا می شود.
توده بی شکل
تکه
Step one, you have to break the skill into small chunks.
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
چانک
کسری از هر بلوک است که در نتیجه تقسیم در پروتکل NEAR تولید می شود.
متوالی
part
مقدار قابل توجه، قلمبه، سهم عمده
with the Iranian elections close, time is pressing, and the Biden administration lost significant chunks of it as its negotiating position has evolved, officials say
...
[مشاهده متن کامل]

با نزدیک شدن انتخابات ایران، محدودیت زمان داره بوجود میاد و دولت بایدن دست می کشه از بخش قابل توجهی از موضع گیری مذاکراتی ش دست کشیده/کوتاه اومده است
⭐⭐⭐
⭐a chunk of change
American English informal
a large amount of money
• Lurie risked a pretty big chunk of change on the race
LongmanDictionary@
⭐a chunk of change
Figurative
A lot of money
👈🏿 I can't wait to file my taxes because I know I'm getting a chunk of change back this year
👈🏿 Wow, nice car! That must have cost a chunk of change!
👈🏿 They've included a pretty nice chunk of change as a signing bonus if I decide to take the job
TheFreeDictionary@
⭐chunk of change
US, somewhat informal
: a lot of money
👈🏿 He spent a big/hefty chunk of change on that car
Merriam - WebsterDictionary@
عبارت، با مفهوم فارسی:
یه پول گنده
❇️PROVERB
❇️SAYING
❇️IDIOM

A small part of s. th
For example : please play this file chunk by chunk for your classmate
قطعه

در حالت فعل:
تقسیم کردن
گروه بندی کردن
chunking تقطیع ( روشی برای طبقه بندی اطلاعات در حافظه )
شقه ( تکه بزرگ و عمده )
In studies of language acquisition, the term chunk refers to several words that are customarily used together in a fixed expression, such as “in my opinion, ” or “to cut a long story short. ”
در زبان شناسی" عبارت"
قسمت بزرگ
بخش عمده
مقدار قابل توجه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس