chivvy

/ˈt͡ʃɪvi//ˈt͡ʃɪvi/

معنی: اذیت کردن، موسیر اسپانیا، اذیت کردن، تعقیب کردن
معانی دیگر: chive : تعقیب کردن

جمله های نمونه

1. Go and see if you can chivvy the kids up a bit.
[ترجمه گوگل]برو ببین می تونی بچه ها رو یه ذره بهم بدی
[ترجمه ترگمان]بروید و ببینید آیا می توانید بچه ها را کمی بالا ببرید یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I had to chivvy him into writing the report.
[ترجمه گوگل]مجبور شدم او را برای نوشتن گزارش تشویق کنم
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم او را برای نوشتن گزارش تعقیب کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If you don't chivvy the others along, we'll never get there on time.
[ترجمه گوگل]اگر بقیه را همراهی نکنید، ما هرگز به موقع به آنجا نخواهیم رسید
[ترجمه ترگمان]اگر به دیگران اصرار نکنی هرگز به موقع به آنجا نمی رسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They chivvy and reproach each other as we eat.
[ترجمه گوگل]وقتی غذا می خوریم، آنها همدیگر را سرزنش می کنند
[ترجمه ترگمان]همچنان که می خوریم همدیگر را سرزنش می کنند و همدیگر را سرزنش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Most members of Parliament did not chivvy the government into action.
[ترجمه گوگل]اکثر نمایندگان مجلس، دولت را به انجام عمل تشویق نکردند
[ترجمه ترگمان]اکثر اعضای پارلمان دولت را وادار به اقدام نکردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We'll have to chivvy the children up about their school work.
[ترجمه گوگل]ما باید بچه ها را در مورد کارهای مدرسه شان آگاه کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید به بچه ها در مورد کار مدرسه اش حرف بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I shall come down your burrow and chivvy you out like an old stoat.
[ترجمه گوگل]من از لانه‌ات پایین می‌آیم و تو را مثل یک گودال کهنه بیرون می‌آورم
[ترجمه ترگمان]من burrow را پایین خواهم آورد و مثل یک سمور پیر به تو ناسزا خواهم گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Jovial ladies chivvy you into ordering more than you can eat!
[ترجمه گوگل]خانم های خوش ذوق شما را تشویق می کنند که بیشتر از آنچه می توانید بخورید سفارش دهید!
[ترجمه ترگمان]خانم ها به تو دستور می دن که بیشتر از اون چیزی که می تونی بخوری سفارش می دن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He kept putting off writing the report so I had to chivvy him along.
[ترجمه گوگل]او نوشتن گزارش را به تعویق می انداخت، بنابراین من مجبور شدم او را همراهی کنم
[ترجمه ترگمان]او به نوشتن گزارش ادامه داد و من مجبور شدم او را تعقیب کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اذیت کردن (اسم)
chivvy

موسیر اسپانیا (اسم)
chivvy, chive

اذیت کردن (فعل)
grind, annoy, hurt, pester, grieve, worry, offend, hock, harass, tease, badger, bedevil, chivvy, chive, indemnify, tousle, needle

تعقیب کردن (فعل)
chase, pursue, tail, follow, chevy, sue, chivvy, law, follow up, hound, prosecute

انگلیسی به انگلیسی

• nag; pester somebody; annoy someone persistently
if you chivvy someone, you keep urging them to do something that they do not want to do.

پیشنهاد کاربران

بپرس