• : تعریف: to try to get information about what someone is doing.
- My son doesn't like it when we check up on him.
[ترجمه Noplin] پسرم از وقت هایی که اوضاعش را بررسی میکنیم خوشش نمیاید.
|
[ترجمه گوگل] پسرم وقتی او را چک می کنیم دوست ندارد [ترجمه ترگمان] وقتی به او نگاه می کنیم، پسرم از آن خوشش نمی اید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. I will check up on the matter.
[ترجمه گوگل]موضوع را بررسی خواهم کرد [ترجمه ترگمان] موضوع رو بررسی می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. I need to check up on a few things before I can decide.
[ترجمه گوگل]قبل از تصمیم گیری باید چند مورد را بررسی کنم [ترجمه ترگمان]باید قبل از اینکه تصمیم بگیرم یه سری چیزا رو بررسی کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. I went to the library to check up on a few things.
[ترجمه مریم سالک زمانی] برای تحقیق دربارۀ موضوعاتی به کتابخانه رفتم.
|
[ترجمه گوگل]برای بررسی چند مورد به کتابخانه رفتم [ترجمه ترگمان]رفتم کتابخونه تا یه سری چیزا رو بررسی کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Dustin called me to check up on some facts.
[ترجمه گوگل]داستین با من تماس گرفت تا برخی از حقایق را بررسی کند [ترجمه ترگمان]داستین \"بهم زنگ زد تا یه سری حقایق رو بررسی کنم\" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Don't worry; no-one is going to check up on you.
[ترجمه مریم سالک زمانی] جایی برای نگرانی تان نیست، قرار نیست کسی جاسوسیتان را بکند.
|
[ترجمه گوگل]نگران نباشید؛ هیچ کس قرار نیست شما را چک کند [ترجمه ترگمان]نگران نباش، هیچ کس به تو نگاه نمی کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I called Richard every day to check up on him.
[ترجمه گوگل]من هر روز با ریچارد تماس می گرفتم تا او را چک کنم [ترجمه ترگمان]من هر روز به ریچارد زنگ زدم تا بهش سر بزنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Check up on possible sales of raffle tickets.
[ترجمه گوگل]فروش احتمالی بلیط های قرعه کشی را بررسی کنید [ترجمه ترگمان]فروش احتمالی بلیط های بخت آزمایی را بررسی کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Catch the earliest flight down to London, check up on the Lennox twist.
[ترجمه گوگل]اولین پرواز به لندن را بگیرید، پیچ و تاب لنوکس را بررسی کنید [ترجمه ترگمان]اولین پرواز خود را به مقصد لندن انجام دهید و از پیچ و پیچ آن جلوگیری کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Actually I sent my wife to check up on it.
[ترجمه گوگل]در واقع من همسرم را فرستادم تا بررسی کند [ترجمه ترگمان] راستش، زنم رو فرستادم سر اصل مطلب [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. It was my job to check up on the flock every morning and on Sundays Uncle Joe would come to the farm.
[ترجمه گوگل]وظیفه من این بود که هر روز صبح گله را چک کنم و یکشنبه ها عمو جو به مزرعه می آمد [ترجمه ترگمان]این وظیفه من بود که هر روز صبح به گله برسم و یکشنبه ها عمو جو به مزرعه می آمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Who's going to check up on them?
[ترجمه گوگل]چه کسی قرار است آنها را بررسی کند؟ [ترجمه ترگمان]کی قراره اونا رو چک کنه؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Let's check up on our stocks of fuel.
[ترجمه گوگل]بیایید ذخایر سوخت خود را بررسی کنیم [ترجمه ترگمان]بیایید تا ذخایر سوخت مان را بررسی کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Shall I contact The International Telex Service to check up on their rates?
[ترجمه گوگل]آیا باید با خدمات بین المللی تلکس تماس بگیرم تا نرخ آنها را بررسی کنم؟ [ترجمه ترگمان]آیا باید با تلکس بین المللی تماس بگیرم تا نرخ آن ها را چک کنم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. It would be an easy matter to check up on a possible accident.
[ترجمه گوگل]بررسی یک تصادف احتمالی کار آسانی خواهد بود [ترجمه ترگمان]چک کردن یک تصادف ممکن بسیار آسان خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• examine, investigate; follow after
پیشنهاد کاربران
مثال؛ I need to check up on the sources before publishing the article. A detective investigating a case might say, “I’ll check up on the suspect’s alibi to see if it holds up. ” A researcher might state, “I always check up on the data to ensure its accuracy before drawing conclusions. ”
تحقیق کردن دربارۀ - بررسی کردن در موردِ - اطلاعات جمع آوری کردن در بارۀ
پاییدن کسی برای اطمینان از کار کردن فرد مثال: My boss was constantly checking up on me to make sure I was hard at it.
To examine with the purpose of determining condition. ( also:to check on )
بررسی کردن، گزینش کردن، تحقیق کردن، چک آپ، آزمایش
بررسی شرایط شخص یا چیزی، نگاه کردن به چیزی از نزدیک برای آزمایش کردن عمیق آن