cheap

/ˈt͡ʃiːp//t͡ʃiːp/

معنی: جنس پست، پست، کم ارزش، ارزان
معانی دیگر: نازل، کم بها، کم خرج، کم هزینه، کم خرج کن، کم پول، ناخن خشک، سهل الوصول، آسان یاب، خفت آور، تحقیرپذیر، خوار کننده، (عامیانه) خسیس، کنس، ممسک، فرومایه، (اقتصاد - در مورد پول) با بهره ی نازل، کم بهره، (ارز) باتخفیف، مهمل، توخالی، مبتذل، سطحی، بنجل، نامرغوب، بد، وازده، (مهجور) معامله ی پرصرفه، بزخریدن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: cheaper, cheapest
(1) تعریف: bearing a low price; relatively inexpensive.
مترادف: inexpensive, low-priced, reasonable
متضاد: costly, dear, deluxe, expensive, extravagant, valuable
مشابه: cut-rate, discounted, economical

- Gasoline was cheap in the 1960s, and big cars that used a lot of gasoline were popular.
[ترجمه امیر] بنزین در دهه 1960 ارزان بود و ماشین های بزرگ که بنزین زیادی استفاده می کردند محبوب بودند
|
[ترجمه Google] در دهه 1960 بنزین ارزان بود و اتومبیل های بزرگی که از بنزین زیادی استفاده می کردند محبوب بودند
|
[ترجمه حسین] در دهه ی ١٩۶٠، بنزین ارزان بودو ماشین های پر مصرف که مقدار زیادی بنزین مصرف می کردند؛ محبوبیت بیشتری داشتند.
|
[ترجمه گوگل] بنزین در دهه 1960 ارزان بود و خودروهای بزرگی که بنزین زیادی مصرف می‌کردند، محبوب بودند
[ترجمه ترگمان] بنزین در دهه ۱۹۶۰ ارزان بود، و ماشین های بزرگی که از بسیاری از بنزین استفاده می کردند معروف بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: charging low prices.
مترادف: inexpensive, low-priced, reasonable
متضاد: expensive
مشابه: cut-rate

- I like that store because it's relatively cheap.
[ترجمه Google] من آن فروشگاه را دوست دارم زیرا نسبتاً ارزان است
|
[ترجمه گوگل] من آن فروشگاه را دوست دارم زیرا نسبتاً ارزان است
[ترجمه ترگمان] من آن مغازه را دوست دارم چون نسبتا ارزان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of inferior quality; shoddy.
مترادف: base, cheesy, shabby, shoddy, sleazy, tatty
متضاد: elegant, magnificent
مشابه: chintzy, inferior, low, mean, meretricious, poor, second-rate, sorry, tacky, tasteless, tawdry, trashy

- Cheap clothing wears out quickly.
[ترجمه Google] لباس ارزان به سرعت فرسوده می شود.
|
[ترجمه گوگل] لباس های ارزان قیمت زود فرسوده می شوند
[ترجمه ترگمان] لباس های ارزان به سرعت پخش می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: not conforming to high moral standards; sleazy.
مترادف: base, low, sleazy, trashy
متضاد: refined, tasteful, virtuous
مشابه: gaudy, shabby, tacky, tasteless, tawdry, vulgar

- They're part of a cheap nightclub act.
[ترجمه گوگل] آنها بخشی از یک کلوپ شبانه ارزان هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها بخشی از یک باشگاه شبانه ارزان قیمت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: not requiring much care or effort.
مترادف: easy
مشابه: effortless

- Talk is cheap--we must act!
[ترجمه گلی افجه ] حرف زدن آسان است باید عمل کنیم
|
[ترجمه احمد] حرف زدن خرجی ندارد باید عمل کنیم
|
[ترجمه گوگل] صحبت ارزان است - ما باید عمل کنیم!
[ترجمه ترگمان] حرف زدن ارزان -! ما باید بازی کنیم -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: ashamed; embarrassed.
مترادف: abashed, ashamed, embarrassed
مشابه: degraded, dismayed, guilty, humiliated, mortified, uncomfortable

- He felt cheap about living rent-free at his girlfriend's apartment.
[ترجمه گلی افجه ] او از زندگی بدون پرداخت اجاره دراپارتمان دوست دخترش خجالت می کشید
|
[ترجمه گوگل] او در مورد زندگی بدون اجاره در آپارتمان دوست دخترش احساس ارزانی می کرد
[ترجمه ترگمان] در مورد اجاره زندگی در آپارتمان دوست دخترش خیلی ارزان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: unwilling to spend much money; stingy.
مترادف: cheeseparing, close-fisted, miserly, niggardly, parsimonious, penny-pinching, stingy, tight, tightfisted
متضاد: generous
مشابه: begrudging, chary, grasping, penurious, scrimping, skimpy, stinting

- He was too cheap to buy a new suit for his daughter's wedding, so he wore his old one that was faded and too tight.
[ترجمه گلی افجه ] او خیلی خسیس بود که برای عروسی دخترش کت وشلوار نو بخرد پس لباس کهنه و رنگ و رو رفته اش را که خیلی تنگ بود پوشید
|
[ترجمه گوگل] او برای خرید یک کت و شلوار جدید برای عروسی دخترش بسیار ارزان بود، بنابراین کت و شلوار قدیمی خود را که رنگ و رو رفته و خیلی تنگ بود پوشید
[ترجمه ترگمان] او بیش از اندازه ارزان بود که یک دست لباس تازه برای عروسی دخترش بخرد، به همین خاطر لباس کهنه خود را پوشیده بود و خیلی تنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: cheaper, cheapest
مشتقات: cheaply (adv.), cheapness (n.)
• : تعریف: at a low price; cheaply.
مترادف: inexpensively
متضاد: deluxe

- I sold my car cheap.
[ترجمه گوگل] ماشینم را ارزان فروختم
[ترجمه ترگمان] ماشینم رو ارزون فروختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. cheap labor
کارگر(ان) کم مزد

2. cheap money
پول با بهره ی نازل

3. cheap paint may check
رنگ ارزان ممکن است ترک ترک بشود.

4. cheap labor
دستمزد کم،کارگر ارزان،مزد ارزان

5. a cheap restaurant
رستوران ارزان (قیمت)

6. a cheap victory
پیروزی آسان

7. fruits are cheap when they are plentiful and expensive when they are scarce
میوه ها در هنگام فراوانی ارزان و در زمان کمیابی گران هستند.

8. on the cheap
ارزان،کم بها،کم خرج

9. talk is cheap
حرف زدن آسان است (اگر راست می گویی عمل کن)

10. she was made cheap by her own behavior
با رفتارش خود را خفیف کرد.

11. the peaches were cheap because their skins were blemished
هلوها ارزان بودند چون پوست آنها معیوب (و لکه دار) بود.

12. these apples are cheap
این سیب ها ارزانند.

13. his short story is cheap and boring
داستان کوتاه او مبتذل و خسته کننده است.

14. these fruits are comparatively cheap
این میوه ها نسبتا ارزانند.

15. our nowrooz trip was amazingly cheap
سفر نوروزی ما به طور تعجب آوری ارزان تمام شد.

16. the japanese glutted the market with cheap watches
ژاپنی ها بازار را با عرضه ی ساعت های ارزان اشباع کردند.

17. " i am not so rich as to buy cheap things " is a paradox
آنقدر پولدار نیستم که چیزهای ارزان بخرم یک ناسازه است.

18. The watch was cheap, but it goes quite well.
[ترجمه گوگل]ساعت ارزان بود، اما بسیار خوب است
[ترجمه ترگمان]ساعت ارزان قیمتی بود، اما خیلی خوب پیش می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Smoke detectors are cheap and easy to put up.
[ترجمه گوگل]آشکارسازهای دود ارزان هستند و به راحتی نصب می شوند
[ترجمه ترگمان]ردیاب های دودی ارزان و آسان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. With competition from cheap imports, the British coal industry is facing a serious crisis.
[ترجمه گوگل]با رقابت واردات ارزان، صنعت زغال سنگ بریتانیا با بحران جدی مواجه شده است
[ترجمه ترگمان]صنعت زغال سنگ بریتانیا با رقابت بر سر واردات ارزان با یک بحران جدی مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The company provides cheap Internet access. In addition, it makes shareware freely available.
[ترجمه گوگل]این شرکت دسترسی ارزان به اینترنت را فراهم می کند علاوه بر این، نرم افزارهای اشتراکی را به صورت رایگان در دسترس قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]این شرکت دسترسی به اینترنت ارزان را تامین می کند علاوه بر این، shareware را به راحتی در دسترس قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. There is an abundant supply of cheap labour.
[ترجمه گوگل]نیروی کار ارزان فراوانی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]نیروی کار ارزان نیز به وفور یافت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Accept no cheap imitations of our product!
[ترجمه گوگل]هیچ تقلید ارزان قیمت از محصول ما را نپذیرید!
[ترجمه ترگمان]هیچ تقلیدی از محصول ما را قبول نکنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Banks often offer their employees cheap mortgages.
[ترجمه گوگل]بانک ها اغلب به کارمندان خود وام های مسکن ارزان قیمت ارائه می دهند
[ترجمه ترگمان]بانک ها اغلب به کارمندان خود وام های ارزان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Cheap organic food is still difficult to come by.
[ترجمه احمد] تهیه مواد غذایی ارگانیک ارزان هنوز هم سخت است.
|
[ترجمه گوگل]تهیه مواد غذایی ارگانیک ارزان هنوز دشوار است
[ترجمه ترگمان]مواد غذایی ارگانیک ارزان هنوز هم دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. It is rather cheap at this price.
[ترجمه گوگل]با این قیمت نسبتاً ارزان است
[ترجمه ترگمان]این قیمت نسبتا ارزان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جنس پست (اسم)
cheap, second rate

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

کم ارزش (صفت)
brummagem, cheap

ارزان (صفت)
brummagem, cheap, inexpensive, gimcrack, jitney, cut-rate, hand-me-down

انگلیسی به انگلیسی

• inexpensive, costing little money
inexpensively
cheap goods or services do not cost very much money.
cheap behaviour and remarks are unkind and unnecessary.

پیشنهاد کاربران

بعضی اوقات با dirty همراه می شود که به معنی خیلی مفت یا خیلی ارزان قابل استفاده است.
ارزان
مثال: He bought a cheap phone because he didn't want to spend too much money.
او یک گوشی ارزان خرید چون نمی خواست زیاد پول بخرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
آدم پیزوری
( UK mean )
unwilling to spend money
صفت
خسیس
He's so cheap he didn't even buy me a card for my birthday.
My friend is so cheap that he never tips the waiter.
My boss is too cheap to buy new computers for the office.
...
[مشاهده متن کامل]

I’m not cheap, I just don’t like to waste money on things I don’t need.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/cheap
خسیس , فردی که بخشنده نیست یکی از معانی جالب این کلمه هست
شک داری؟ بزن رو لینک زیر قسمت پنجم بخون
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/cheap
کسی که دنبال چیزهای ارزان است.
ارزان
بی ارزش
دارای ارزش خیلی کم
ارزان
به صرفه
۱. ارزان
۲. بی ارزش
۳. خسیس
مصداق بارز فیلم قهرمان :|
پوچ
صفت cheap به معنای ارزان
صفت cheap به معنای ارزان به چیزهایی اطلاق می گردد که قیمت و هزینه کمی داشته باشند. مثلا:
children and the elderly can get to cheap tickets ( کودکان و افراد سالخورده میتوانند بلیط های ارزان بخرند. )
...
[مشاهده متن کامل]

a cheap restaurant ( یک رستوران ارزان )
برخی اوقات صفت cheap مفهوم منفی به خود می گیرد و به معنی چیز ارزان و بی کیفیت می شود. مثلا:
cheap perfume ( عطر ارزان قیمت [و به درد نخور] )
cheap jewelry ( جواهرات ارزان [و بی کیفیت] )
منبع: سایت بیاموز

مذخرف
چیز چیپ و بنجل و بی ارزش.
Robert thinks his neighbours are cheap
اینجا یعنی خسیس و کنس
Opposite of expensive
ارزانIn Persian means
بی فایده
ارزان_ کم ارزش
برای انسان یعنی خوار و خفیف
ارزان، درمورد انسان یعنی خفت آور، تحقیر آمیز
مبتذل
ارزان، ناچیز، بی ارزش
( در کمیت و مقدار ) : ارزان
( در کیفیت ) : با کیفیت پایین _بنجل
کم، پایین
ارزان بودن
مثل ارزان بودن غذایی دررستوران
مثلا بعضی اوقات به افرادی گفته میشود چیپ ینی خیلی غیرمعول فکر میکنن یا فکرشون جالب نیست وبی ارزش است
مبتذل
ارزان
بی ارزش
خسیس ( تو برخی منابع ذکر شده )
خسیس
ارزان ( خوب یا بد )
متضاد کالای خوب
ارزان
جنس خراب و بد
[فیلم یا هنر]
بی ارزش ، پیش پا افتاده ، کم مایه ، بُنجُل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس