صفت ( adjective )
حالات: cheaper, cheapest
حالات: cheaper, cheapest
• (1) تعریف: bearing a low price; relatively inexpensive.
• مترادف: inexpensive, low-priced, reasonable
• متضاد: costly, dear, deluxe, expensive, extravagant, valuable
• مشابه: cut-rate, discounted, economical
• مترادف: inexpensive, low-priced, reasonable
• متضاد: costly, dear, deluxe, expensive, extravagant, valuable
• مشابه: cut-rate, discounted, economical
- Gasoline was cheap in the 1960s, and big cars that used a lot of gasoline were popular.
[ترجمه امیر] بنزین در دهه 1960 ارزان بود و ماشین های بزرگ که بنزین زیادی استفاده می کردند محبوب بودند|
[ترجمه Google] در دهه 1960 بنزین ارزان بود و اتومبیل های بزرگی که از بنزین زیادی استفاده می کردند محبوب بودند|
[ترجمه حسین] در دهه ی ١٩۶٠، بنزین ارزان بودو ماشین های پر مصرف که مقدار زیادی بنزین مصرف می کردند؛ محبوبیت بیشتری داشتند.|
[ترجمه گوگل] بنزین در دهه 1960 ارزان بود و خودروهای بزرگی که بنزین زیادی مصرف میکردند، محبوب بودند[ترجمه ترگمان] بنزین در دهه ۱۹۶۰ ارزان بود، و ماشین های بزرگی که از بسیاری از بنزین استفاده می کردند معروف بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: charging low prices.
• مترادف: inexpensive, low-priced, reasonable
• متضاد: expensive
• مشابه: cut-rate
• مترادف: inexpensive, low-priced, reasonable
• متضاد: expensive
• مشابه: cut-rate
- I like that store because it's relatively cheap.
[ترجمه Google] من آن فروشگاه را دوست دارم زیرا نسبتاً ارزان است|
[ترجمه گوگل] من آن فروشگاه را دوست دارم زیرا نسبتاً ارزان است[ترجمه ترگمان] من آن مغازه را دوست دارم چون نسبتا ارزان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of inferior quality; shoddy.
• مترادف: base, cheesy, shabby, shoddy, sleazy, tatty
• متضاد: elegant, magnificent
• مشابه: chintzy, inferior, low, mean, meretricious, poor, second-rate, sorry, tacky, tasteless, tawdry, trashy
• مترادف: base, cheesy, shabby, shoddy, sleazy, tatty
• متضاد: elegant, magnificent
• مشابه: chintzy, inferior, low, mean, meretricious, poor, second-rate, sorry, tacky, tasteless, tawdry, trashy
- Cheap clothing wears out quickly.
[ترجمه Google] لباس ارزان به سرعت فرسوده می شود.|
[ترجمه گوگل] لباس های ارزان قیمت زود فرسوده می شوند[ترجمه ترگمان] لباس های ارزان به سرعت پخش می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: not conforming to high moral standards; sleazy.
• مترادف: base, low, sleazy, trashy
• متضاد: refined, tasteful, virtuous
• مشابه: gaudy, shabby, tacky, tasteless, tawdry, vulgar
• مترادف: base, low, sleazy, trashy
• متضاد: refined, tasteful, virtuous
• مشابه: gaudy, shabby, tacky, tasteless, tawdry, vulgar
- They're part of a cheap nightclub act.
[ترجمه گوگل] آنها بخشی از یک کلوپ شبانه ارزان هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها بخشی از یک باشگاه شبانه ارزان قیمت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها بخشی از یک باشگاه شبانه ارزان قیمت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: not requiring much care or effort.
• مترادف: easy
• مشابه: effortless
• مترادف: easy
• مشابه: effortless
- Talk is cheap--we must act!
[ترجمه گلی افجه ] حرف زدن آسان است باید عمل کنیم|
[ترجمه احمد] حرف زدن خرجی ندارد باید عمل کنیم|
[ترجمه گوگل] صحبت ارزان است - ما باید عمل کنیم![ترجمه ترگمان] حرف زدن ارزان -! ما باید بازی کنیم -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: ashamed; embarrassed.
• مترادف: abashed, ashamed, embarrassed
• مشابه: degraded, dismayed, guilty, humiliated, mortified, uncomfortable
• مترادف: abashed, ashamed, embarrassed
• مشابه: degraded, dismayed, guilty, humiliated, mortified, uncomfortable
- He felt cheap about living rent-free at his girlfriend's apartment.
[ترجمه گلی افجه ] او از زندگی بدون پرداخت اجاره دراپارتمان دوست دخترش خجالت می کشید|
[ترجمه گوگل] او در مورد زندگی بدون اجاره در آپارتمان دوست دخترش احساس ارزانی می کرد[ترجمه ترگمان] در مورد اجاره زندگی در آپارتمان دوست دخترش خیلی ارزان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: unwilling to spend much money; stingy.
• مترادف: cheeseparing, close-fisted, miserly, niggardly, parsimonious, penny-pinching, stingy, tight, tightfisted
• متضاد: generous
• مشابه: begrudging, chary, grasping, penurious, scrimping, skimpy, stinting
• مترادف: cheeseparing, close-fisted, miserly, niggardly, parsimonious, penny-pinching, stingy, tight, tightfisted
• متضاد: generous
• مشابه: begrudging, chary, grasping, penurious, scrimping, skimpy, stinting
- He was too cheap to buy a new suit for his daughter's wedding, so he wore his old one that was faded and too tight.
[ترجمه گلی افجه ] او خیلی خسیس بود که برای عروسی دخترش کت وشلوار نو بخرد پس لباس کهنه و رنگ و رو رفته اش را که خیلی تنگ بود پوشید|
[ترجمه گوگل] او برای خرید یک کت و شلوار جدید برای عروسی دخترش بسیار ارزان بود، بنابراین کت و شلوار قدیمی خود را که رنگ و رو رفته و خیلی تنگ بود پوشید[ترجمه ترگمان] او بیش از اندازه ارزان بود که یک دست لباس تازه برای عروسی دخترش بخرد، به همین خاطر لباس کهنه خود را پوشیده بود و خیلی تنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: cheaper, cheapest
مشتقات: cheaply (adv.), cheapness (n.)
حالات: cheaper, cheapest
مشتقات: cheaply (adv.), cheapness (n.)
• : تعریف: at a low price; cheaply.
• مترادف: inexpensively
• متضاد: deluxe
• مترادف: inexpensively
• متضاد: deluxe
- I sold my car cheap.
[ترجمه گوگل] ماشینم را ارزان فروختم
[ترجمه ترگمان] ماشینم رو ارزون فروختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماشینم رو ارزون فروختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید