فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: chatters, chattering, chattered
حالات: chatters, chattering, chattered
• (1) تعریف: to speak rapidly and without important content; jabber.
• مترادف: babble, blather, clack, gibber, jabber, maunder, prattle, rattle
• مشابه: blabber, chipper, gabble, patter, prate
• مترادف: babble, blather, clack, gibber, jabber, maunder, prattle, rattle
• مشابه: blabber, chipper, gabble, patter, prate
- She chattered on and on about the shoe sale at the mall.
[ترجمه نسرین رنجبر] مدام درمورد حراج کفش در مرکز خرید صحبت میکرد.|
[ترجمه گوگل] او مدام در مورد فروش کفش در مرکز خرید صحبت می کرد[ترجمه ترگمان] درباره فروش کفش در فروشگاه صحبت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to make a rapid succession of speechlike sounds.
• مترادف: jabber
• مشابه: cackle, chirp, chirrup, clack, cluck, gabble
• مترادف: jabber
• مشابه: cackle, chirp, chirrup, clack, cluck, gabble
- The birds and squirrels chattered all morning.
[ترجمه گوگل] تمام صبح پرندگان و سنجاب ها با هم حرف می زدند
[ترجمه ترگمان] پرندگان و سنجاب ها تمام روز را با هم گپ می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پرندگان و سنجاب ها تمام روز را با هم گپ می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to make a rapid succession of clicking sounds by rapping together or vibrating.
• مترادف: rattle
• مشابه: clank, clatter, click, knock, rap
• مترادف: rattle
• مشابه: clank, clatter, click, knock, rap
- The child's teeth chattered with cold.
[ترجمه گوگل] دندان های کودک از سرما به هم می خورد
[ترجمه ترگمان] دندان های بچه از سرما به هم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دندان های بچه از سرما به هم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The machinist's drill chattered on the metal.
[ترجمه گوگل] مته ماشینکار روی فلز به صدا در آمد
[ترجمه ترگمان] دریل machinist فلز را به صدا درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دریل machinist فلز را به صدا درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to utter rapidly and aimlessly.
• مترادف: blather, jabber, prattle
• مشابه: babble, prate
• مترادف: blather, jabber, prattle
• مشابه: babble, prate
اسم ( noun )
مشتقات: chattery (adj.), chatteringly (adv.)
مشتقات: chattery (adj.), chatteringly (adv.)
• (1) تعریف: rapid, aimless speech.
• مترادف: babble, blather, patter, prattle
• مشابه: gab, gibber, gossip, jabber, twaddle
• مترادف: babble, blather, patter, prattle
• مشابه: gab, gibber, gossip, jabber, twaddle
- His grandmother doesn't understand his chatter about video games.
[ترجمه گوگل] مادربزرگش حرف های او در مورد بازی های ویدیویی را نمی فهمد
[ترجمه ترگمان] مادربزرگش حرف های او را درباره بازی های ویدیویی نمی فهمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مادربزرگش حرف های او را درباره بازی های ویدیویی نمی فهمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a rapid succession of speechlike sounds, as of certain birds and animals.
• مترادف: jabber, jabbering
• مشابه: cackle, cackling, chirping, chirruping, clacking, clucking, wind
• مترادف: jabber, jabbering
• مشابه: cackle, cackling, chirping, chirruping, clacking, clucking, wind
• (3) تعریف: a rapid succession of clicking sounds.
• مشابه: clanking, clatter, clicking, rattle, rattling
• مشابه: clanking, clatter, clicking, rattle, rattling