فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: chats, chatting, chatted
حالات: chats, chatting, chatted
• : تعریف: to talk in a friendly or informal manner.
• مترادف: chew the fat, confab, confabulate, gab
• مشابه: chitchat, converse, gas, gossip, rap, talk, tittle-tattle, visit
• مترادف: chew the fat, confab, confabulate, gab
• مشابه: chitchat, converse, gas, gossip, rap, talk, tittle-tattle, visit
- The passengers sitting in the front row of the plane chatted all the way to Los Angeles.
[ترجمه گوگل] مسافرانی که در ردیف جلوی هواپیما نشسته بودند تا لس آنجلس گپ زدند
[ترجمه ترگمان] مسافرانی که در ردیف جلو هواپیما نشسته بودند، در تمام طول راه به لس آنجلس گپ زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مسافرانی که در ردیف جلو هواپیما نشسته بودند، در تمام طول راه به لس آنجلس گپ زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The teacher told the students to stop chatting and look at their books.
[ترجمه minoo] معلم به دانش اموزان گفت که گپ زدن را متوقف کنند و به کتاب هایشان نگاه کنند|
[ترجمه گوگل] معلم به دانش آموزان گفت که چت را کنار بگذارند و به کتاب هایشان نگاه کنند[ترجمه ترگمان] معلم به دانش آموزان گفت که صحبت کردن و نگاه کردن به کتاب های خود را متوقف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: chattingly (adj.)
مشتقات: chattingly (adj.)
• (1) تعریف: a friendly conversation.
• مترادف: causerie, confab, confabulation
• مشابه: conversation, discussion, talk, tete-a-tete
• مترادف: causerie, confab, confabulation
• مشابه: conversation, discussion, talk, tete-a-tete
- My sister and I had a long chat on the phone last night.
[ترجمه ۱۲۲] شب گذشته من و خواهرم یک چت بسیار طولانی داشتیم|
[ترجمه Miss] منو خواهرم دیشب صحبت طولانی با تلفن داشتیم|
[ترجمه N.K] دیشب من و خواهرم با تلفن برای مدت طولانی چت ( صحبت ) کردیم : )|
[ترجمه Simon] من و خواهرم شب گذشته یک گفت و گو طولانی با گوشی داشتیم|
[ترجمه ۷۷۷] من و خواهرم دیشب یک گفت و گوی طولانی با تلفن داشتیم|
[ترجمه گوگل] من و خواهرم دیشب یک چت طولانی تلفنی داشتیم[ترجمه ترگمان] من و خواهرم دیشب با تلفن حرف زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: casual talk, gossip, or exchange of opinion.
• مترادف: chitchat, gab, talk
• مشابه: discussion, gossip
• مترادف: chitchat, gab, talk
• مشابه: discussion, gossip
- He likes these programs that offer nothing but chat.
[ترجمه گوگل] او این برنامه هایی را که چیزی جز چت ارائه نمی دهند را دوست دارد
[ترجمه ترگمان] او این برنامه ها را دوست دارد که چیزی جز گپ نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او این برنامه ها را دوست دارد که چیزی جز گپ نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: any of a variety of thrushes having a chattering call.
• مشابه: thrush
• مشابه: thrush
• (4) تعریف: a large warbler of North America.
• مشابه: warbler
• مشابه: warbler