اسم ( noun )
• (1) تعریف: a document issued by a government or other central authority, permitting the organization of a corporation, branch, or other subordinate body.
• مترادف: franchise
• مشابه: concession, contract, license, permit, sanction
• مترادف: franchise
• مشابه: concession, contract, license, permit, sanction
• (2) تعریف: (often cap.) a document defining the principles and organizational rules of a corporate body, association, club, or the like; constitution.
• مترادف: constitution
• مشابه: bylaws, canon, code, law, laws, principles, rules
• مترادف: constitution
• مشابه: bylaws, canon, code, law, laws, principles, rules
• (3) تعریف: a commercial contract to hire a vehicle such as a ship, bus, or airplane for the use of a group or individual.
• مترادف: contract
• مشابه: agreement, hire, lease
• مترادف: contract
• مشابه: agreement, hire, lease
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: charters, chartering, chartered
حالات: charters, chartering, chartered
• (1) تعریف: to establish by issuing or receiving a charter.
• مشابه: establish, found, incorporate, license, sanction
• مشابه: establish, found, incorporate, license, sanction
- We chartered our company in a low-tax state.
[ترجمه ب گنج جو] با کمترین هزینه ی مالیاتی شرکتمون رو به ثبت رساندیم.|
[ترجمه Saeid.T] ما امتیازنامه دار کردیم شرکتمون را با یه کمی تشریفات مالیاتی ( with a little tax formalities )|
[ترجمه گوگل] ما شرکت خود را در وضعیتی با مالیات کم اجاره کردیم[ترجمه ترگمان] ما شرکت خود را در یک ایالت بدون مالیات اجاره کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to hire (a vehicle) temporarily.
• مترادف: engage, hire
• مشابه: lease, rent
• مترادف: engage, hire
• مشابه: lease, rent
- The club charters buses for its trips.
[ترجمه گوگل] این باشگاه برای سفرهای خود اتوبوس اجاره می کند
[ترجمه ترگمان] این باشگاه برای سفره ای خود به charters می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این باشگاه برای سفره ای خود به charters می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: charterer (n.)
مشتقات: charterer (n.)
• (1) تعریف: of a vehicle or type of transportation, available or hired by contract.
• مترادف: hired
• مشابه: leased, rental, rented
• مترادف: hired
• مشابه: leased, rental, rented
- a charter plane
[ترجمه مصطفی امیرجانی] هواپیمای دربست شده|
[ترجمه گوگل] یک هواپیما چارتر[ترجمه ترگمان] یه هواپیمای charter
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a charter voyage
[ترجمه محیا قره خانی] یک سفر دریایی دربست|
[ترجمه گوگل] یک سفر چارتر[ترجمه ترگمان] یک سفر charter
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: founded or held in accordance with a charter.
- a charter colony