charter

/ˈt͡ʃɑːrtər//ˈt͡ʃɑːtə/

معنی: خط، مزایا، فرمان، اجازه نامه، منشور، امتیاز، دربست کرایه دادن، پروانه دادن، امتیازنامه صادر کردن
معانی دیگر: امتیازنامه، بیله، بیلک، اساسنامه (انجمن ها و شهرداری های مستقل و غیره)، امتیاز نامه دادن و حقوق ویژه قایل شدن، دربست کرایه کردن، معافیت رسمی، حقوق استثنایی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a document issued by a government or other central authority, permitting the organization of a corporation, branch, or other subordinate body.
مترادف: franchise
مشابه: concession, contract, license, permit, sanction

(2) تعریف: (often cap.) a document defining the principles and organizational rules of a corporate body, association, club, or the like; constitution.
مترادف: constitution
مشابه: bylaws, canon, code, law, laws, principles, rules

(3) تعریف: a commercial contract to hire a vehicle such as a ship, bus, or airplane for the use of a group or individual.
مترادف: contract
مشابه: agreement, hire, lease
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: charters, chartering, chartered
(1) تعریف: to establish by issuing or receiving a charter.
مشابه: establish, found, incorporate, license, sanction

- We chartered our company in a low-tax state.
[ترجمه ب گنج جو] با کمترین هزینه ی مالیاتی شرکتمون رو به ثبت رساندیم.
|
[ترجمه Saeid.T] ما امتیازنامه دار کردیم شرکتمون را با یه کمی تشریفات مالیاتی ( with a little tax formalities )
|
[ترجمه گوگل] ما شرکت خود را در وضعیتی با مالیات کم اجاره کردیم
[ترجمه ترگمان] ما شرکت خود را در یک ایالت بدون مالیات اجاره کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to hire (a vehicle) temporarily.
مترادف: engage, hire
مشابه: lease, rent

- The club charters buses for its trips.
[ترجمه گوگل] این باشگاه برای سفرهای خود اتوبوس اجاره می کند
[ترجمه ترگمان] این باشگاه برای سفره ای خود به charters می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: charterer (n.)
(1) تعریف: of a vehicle or type of transportation, available or hired by contract.
مترادف: hired
مشابه: leased, rental, rented

- a charter plane
[ترجمه مصطفی امیرجانی] هواپیمای دربست شده
|
[ترجمه گوگل] یک هواپیما چارتر
[ترجمه ترگمان] یه هواپیمای charter
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a charter voyage
[ترجمه محیا قره خانی] یک سفر دریایی دربست
|
[ترجمه گوگل] یک سفر چارتر
[ترجمه ترگمان] یک سفر charter
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: founded or held in accordance with a charter.

- a charter colony
[ترجمه گوگل] یک مستعمره منشور
[ترجمه ترگمان] یک کلونی چارتر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. charter flight
پرواز با هواپیمای دربست

2. a charter plane
هواپیمای دربست

3. the charter for oil exploration in the persian gulf
امتیاز کشف نفت در خلیج فارس

4. the atlantic charter
منشور آتلانتیک

5. to vacate a charter
امتیازی را لغو کردن

6. according to article 20 of the u. n. charter
طبق بند بیستم اساسنامه ی سازمان ملل متحد

7. to invoke article three of the u. n. charter
بند سوم اساسنامه ی سازمان ملل را پیش کشیدن

8. this action was in contravention of the u. n. charter
این عمل خلاف منشور سازمان ملل متحد بود.

9. The charter clearly sets out children's rights.
[ترجمه گوگل]این منشور به وضوح حقوق کودکان را مشخص می کند
[ترجمه ترگمان]منشور حقوق کودکان را به روشنی مشخص می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The charter proclaimed that all states would have their own government.
[ترجمه گوگل]منشور اعلام می کرد که همه ایالت ها دولت خود را خواهند داشت
[ترجمه ترگمان]منشور اعلام کرد که همه کشورها دولت خود را خواهند داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They were given this right by royal charter.
[ترجمه سعید خلیلی] آنها این حق را به واسطه ی منشور سلطنتی داده بودند.
|
[ترجمه Saeid.T] به اونها این حق را داده بودند/داده شده بود. were given مجهوله، چون نمیدونیم/نگفته این حق را کی به اونا داده
|
[ترجمه گوگل]منشور سلطنتی این حق را به آنها داده بود
[ترجمه ترگمان]اونها این حق رو با قانون سلطنتی دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This travel firm specializes in charter flights.
[ترجمه گوگل]این شرکت مسافرتی در پروازهای چارتر تخصص دارد
[ترجمه ترگمان]این شرکت مسافرتی متخصص در پروازه ای چارتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Prices on charter airlines are usually lower.
[ترجمه گوگل]قیمت در خطوط هوایی چارتر معمولا کمتر است
[ترجمه ترگمان]قیمت خطوط هوایی چارتر معمولا کم تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Charter flights give/offer the best value for money.
[ترجمه گوگل]پروازهای چارتر بهترین ارزش را برای پول ارائه می دهند
[ترجمه ترگمان]پروازه ای چارتر به شما بهترین ارزش را برای پول می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The charter states that the press shall be devoted to printing and publishing in the furtherance and dissemination of knowledge.
[ترجمه گوگل]در این منشور آمده است که مطبوعات باید به چاپ و انتشار در گسترش و انتشار دانش اختصاص داشته باشند
[ترجمه ترگمان]منشور ملل متحد می گوید که مطبوعات باید به چاپ و انتشار در روند کار و اشاعه دانش اختصاص داده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Charter flights give the best value for money.
[ترجمه گوگل]پروازهای چارتر بهترین ارزش را برای پول دارند
[ترجمه ترگمان]پروازه ای چارتر به بهترین وجه ارزش پول را می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خط (اسم)
hand, order, groove, way, road, character, bar, mark, letter, row, line, file, feature, writing, track, script, streak, charter, letter missive, stripe, calligraphy, rut, ruler, ruck, message, legend, fascia, stria, handwriting, penmanship, printmaking, tails

مزایا (اسم)
benefit, charter

فرمان (اسم)
order, bill, word, edict, precept, instruction, command, decree, mandate, commission, errand, institute, sanction, ordonnance, charter, steering wheel, commandment, ordinance, handlebar, rescript

اجازه نامه (اسم)
charter, billet, letter missive

منشور (اسم)
charter, prism

امتیاز (اسم)
score, plus, grant, precedence, privilege, precedency, distinction, charter, concession, prominence, fee, franchising, enfranchisement, pas, prerogative

دربست کرایه دادن (فعل)
charter

پروانه دادن (فعل)
license, charter, licence

امتیازنامه صادر کردن (فعل)
charter

تخصصی

[حقوق] منشور، سند، اساسنامه (شرکت یا شهرداری)، اجازه تأسیس شرکت

انگلیسی به انگلیسی

• document granting certain rights and privileges; contract, lease
hire, rent
a charter is a document describing the rights or principles of an organization.
a charter plane or boat is hired for use by a particular person or group.
if you charter a vehicle, you hire it for your private use.

پیشنهاد کاربران

برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت هرچند بیخود و مسخره.
کارتر گفت باید منشور کوروش با یک هواپیمای چارتر راهی ایران شود و این شد منشور کارتر.
چارترکارتر میگه، چارتر کوروش باید با یک چارتر راهی ایران شود.
...
[مشاهده متن کامل]

منشور: ( چارتر ) charter
کارتر: Carter
کوروش: Kourosh ، Cyrus
منشور کارتر: Carter charter
منشور کوروش:
Charter of Cyrus ، Charter of Kourosh
در ضمن:
اجاره شده: chartered
منشور, امتیاز, فرمان, دربست کرایه دادن, مزایا, اجازه نامه: charter

۱. فرمان. حکم ۲. منشور ۳. مجوز. پروانه. امتیاز ( نامه ) ۴. اساس نامه ۵. ( وسیلة نقلیه ) کرایه. اجاره ۶. دربست. دربستی ۷. فرمان ( چیزی را ) صادر کردن ۸. دربست اجاره کردن
مثال:
the charter for oil exploration in the Persian Gulf.
...
[مشاهده متن کامل]

امتیاز و مجوز اکتشاف نفت در خلیج فارس
Charter flight = Charter plane
هواپیمای دربستی

منشور
چهارچوب
مجوز
He tackled ( 19 ) important issues and amended ( 2 ) unfair laws in the city’s charter ( 5 ) .
او پرداخت ( رسیدگی/عهده کرد ) [آویخت/گلاویز شد/قرقره کشید/افسار کرد/اسباب داد] ( 19 ) به موضوعات مهم و اصلاح کرد/نمود ( 2 ) قوانین ناعادلانه را در منشور[بیلک/ بیله/سند کوچک/اجازه نامه/امتیازنامه/معافیت رسمی/مزیت استثنایی/ مجوز هواپیمای دربستی] ( 5 ) شهر.
...
[مشاهده متن کامل]

Instagram: @504_Essential_Word

Charter Party = قرارداد اجاره کشتی
[حقوق]
منشور
مثال : Canadian Charter of Rights and Freedoms
منشور حقوق و آزادی های کانادا
charter ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: اجاره 1
تعریف: اجاره کردن وسیلۀ نقلیه در چارچوب یک قرارداد
هیات امنایی
کرایه کردن. پول بابت پرواز یا کشتی پرداخت کردن
He chartered a private plane
در بریتیش به اساسنامه میگند articles of association و در آمریکا میگند charter
البته charter بیشتر برای سازمان های غیرشرکتی به کار میره مثلا برای دانشگاه. در این صورت بهش میگند منشور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس