اسم ( noun )
• (1) تعریف: (sometimes pl.) the capability to allure, delight, and please; attractiveness.
• مترادف: allure, appeal, attractiveness, magnetism
• مشابه: beauty, charisma, grace, pulchritude, witchery
• مترادف: allure, appeal, attractiveness, magnetism
• مشابه: beauty, charisma, grace, pulchritude, witchery
- Small animals such as puppies and kittens hold a special charm for human beings.
[ترجمه صبا] حیوانات کوچک مانند توله سگ ها و بچه گربه ها برای انسان ها خوش شانسی میاورند|
[ترجمه علی عامری] حیوانات کوچک مانند توله سگ ها و بچه گربه ها جذابیت خاصی برای انسان ها دارند .|
[ترجمه گوگل] حیوانات کوچک مانند توله سگ و بچه گربه برای انسان جذابیت خاصی دارند[ترجمه ترگمان] حیوانات کوچک مثل توله سگ و بچه گربه ها یک افسون ویژه برای انسان ها دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (sometimes pl.) any trait, such as manner, beauty, or personality, that gives this capability.
• مترادف: attraction, fascination
• مشابه: allurement, draw, enticement, grace
• مترادف: attraction, fascination
• مشابه: allurement, draw, enticement, grace
- She is twelve now but still has the charm of childish innocence.
[ترجمه گوگل] او اکنون دوازده ساله است اما هنوز جذابیت معصومیت کودکانه را دارد
[ترجمه ترگمان] حالا دوازده سالش است، اما هنوز طلسم معصومیت کودکانه او را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حالا دوازده سالش است، اما هنوز طلسم معصومیت کودکانه او را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The charms of the Caribbean attract many visitors.
[ترجمه گوگل] جذابیت های کارائیب بازدیدکنندگان زیادی را به خود جذب می کند
[ترجمه ترگمان] جذابیت دریای کارائیب بسیاری از مهمانان را به خود جلب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جذابیت دریای کارائیب بسیاری از مهمانان را به خود جلب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: any small ornament to be worn on a chain; trinket.
• مترادف: trinket
• مشابه: bauble, bijou, ornament
• مترادف: trinket
• مشابه: bauble, bijou, ornament
- She got two new charms for her bracelet; one is a little cat, and the other is a heart.
[ترجمه گوگل] او دو طلسم جدید برای دستبندش گرفت یکی یک گربه کوچک و دیگری قلب است
[ترجمه ترگمان] او دو افسون جدید برای دست بند دارد، یکی یک گربه کوچک است و دیگری قلب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او دو افسون جدید برای دست بند دارد، یکی یک گربه کوچک است و دیگری قلب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: an object believed to have a magical protective effect or to bring luck; amulet.
• مترادف: amulet, phylactery, talisman
• مشابه: fetish, mascot, rabbit's foot, scarab
• مترادف: amulet, phylactery, talisman
• مشابه: fetish, mascot, rabbit's foot, scarab
- The wizard gave him a charm that would make him invisible.
[ترجمه Farzaneh] جادوگر به او طلسمی داد که او را نامرئی میکند.|
[ترجمه گوگل] جادوگر به او جذابیتی داد که او را نامرئی می کرد[ترجمه ترگمان] جادوگری طلسم را به او داد که او را نامریی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: an action or utterance whose performance is believed to have magical effects; spell.
• مترادف: incantation, spell
• مشابه: abracadabra, conjuration, hex, invocation, magic, open sesame, sorcery
• مترادف: incantation, spell
• مشابه: abracadabra, conjuration, hex, invocation, magic, open sesame, sorcery
- The troll repeated the charm three times, and the princess turned to stone.
[ترجمه محمد] جن، ورد را سه بار تکرار کرد و شاهزاده خانم تبدیل به سنگ شد.|
[ترجمه گوگل] ترول جذابیت را سه بار تکرار کرد و شاهزاده خانم تبدیل به سنگ شد[ترجمه ترگمان] جن سه بار طلسم را تکرار کرد و شاهزاده خانم به طرف سنگ برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: in physics, a property of one type of quark.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: charms, charming, charmed
حالات: charms, charming, charmed
• (1) تعریف: to fascinate or delight; enrapture.
• مترادف: allure, appeal to, beguile, bewitch, captivate, delight, enchant, entrance, fascinate, spellbind
• متضاد: appall
• مشابه: attract, enrapture, enthrall, intrigue, mesmerize, please, seduce, slay, tempt
• مترادف: allure, appeal to, beguile, bewitch, captivate, delight, enchant, entrance, fascinate, spellbind
• متضاد: appall
• مشابه: attract, enrapture, enthrall, intrigue, mesmerize, please, seduce, slay, tempt
- With her darling smile and clapping hands, the baby charms everyone who sees her.
[ترجمه چکامه] این بچه با لبخند دلبرانه و دست زدنش، هر کسی را که می بیندتش مجذوب خودش می کند|
[ترجمه گوگل] نوزاد با لبخند عزیزش و دست های کف زدن، هر کسی را که او را می بیند مجذوب خود می کند[ترجمه ترگمان] با لبخند darling و دست زدن به دست زدن به همه کسانی که او را می بینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to influence by personal attractiveness or pleasing manners.
• مترادف: beguile, cajole, inveigle, sweet-talk
• متضاد: alienate
• مشابه: blandish, entice, flatter, induce, influence, persuade, seduce, soft-soap
• مترادف: beguile, cajole, inveigle, sweet-talk
• متضاد: alienate
• مشابه: blandish, entice, flatter, induce, influence, persuade, seduce, soft-soap
- He charmed his boss into forgetting their quarrel.
[ترجمه گوگل] او رئیس خود را مجذوب کرد تا دعوای آنها را فراموش کند
[ترجمه ترگمان] او رئیسش را به خاطر فراموش کردن دعوای آن ها مجذوب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او رئیسش را به خاطر فراموش کردن دعوای آن ها مجذوب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to act upon with or as if with magical power; enchant; bewitch.
• مترادف: bewitch, enchant
• مشابه: entrance, hex, mesmerize, spellbind, witch
• مترادف: bewitch, enchant
• مشابه: entrance, hex, mesmerize, spellbind, witch
- The saint is said to have charmed the snakes, making them leave the island.
[ترجمه گوگل] گفته می شود قدیس مارها را مجذوب خود کرده و آنها را مجبور به ترک جزیره کرده است
[ترجمه ترگمان] گفته می شود این مقدس مارها را شیفته کرده است و باعث می شود که آن ها جزیره را ترک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گفته می شود این مقدس مارها را شیفته کرده است و باعث می شود که آن ها جزیره را ترک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: charmer (n.)
مشتقات: charmer (n.)
• (1) تعریف: to allure or cause delight.
• مترادف: allure, delight, fascinate, please
• مشابه: attract, romance
• مترادف: allure, delight, fascinate, please
• مشابه: attract, romance
- These old movies still have the power to charm.
[ترجمه گوگل] این فیلم های قدیمی هنوز هم قدرت جذابیت دارند
[ترجمه ترگمان] این فیلم ها هنوز قدرت جاذبه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این فیلم ها هنوز قدرت جاذبه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to use magic.
- A wizard has the ability to charm and enchant.
[ترجمه گوگل] یک جادوگر این توانایی را دارد که افسون و افسون کند
[ترجمه ترگمان] یه جادوگر توانایی جذب کردن طلسم و افسون رو داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه جادوگر توانایی جذب کردن طلسم و افسون رو داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید