اصطلاح انگلیسی که وقتی دو فرد بعد از مدتی همدیگر را می بینند و کلی حرف برای گفتن دارند و شروع به احوالپرسی و گپ زدن و. . . می کنند در اصطلاح Catch up گفته می شود. . .
کچاب ( سس گوجه فرنگی )
Ketchup هم نوشته میشود
We'll catch up later on. . . .
- بعدا ادامه صحبتمون رو میدیم - بعدا در موردش صحبت می کنیم ( در موقع خداحافظی از یک جلسه دوستانه )
خوش و بش کردن
تو رو خدا این غلط رو درست کنین.
Ketchup یعنی سس گوجه فرنگی نه catch up
ممنون
در رسانه Catchup، قابلیت دسترسی به برنامه های مورد علاقه تان تا هفت روز قبل است.
keep up
I'm so glad we can finally catch up
خیلی خوشحالم که بالاخره تونستیم همدیگر ملاقات کنیم
CATCH UP1. succeed in reaching a person who is ahead of one. ◀️ "he stopped and waited for Lily to catch up"
2. talk to someone whom one has not seen for some time in order to find out what they have been doing.
... [مشاهده متن کامل]
◀️ "it's always good to catch up with old friends"
مثال :
💙 Hey i know this is kind of a long shot but wanna go to dinner sometime ?
💚 No thank you. Have a good day
💙 Hey well let me get uou number. Lemme catch up to you
💚 i got a man. Good looks though
💙 Well if it doesn't ever work out you can message me. I'll be out of this in six months ( از ویلچر میام بیرون بعد از شش ماه )
💙 Alright Have a good one
حال و احوالپرسی
گپ زدن
we have a lot of time to catch up when we get back home
وقتی برگشتیم خونه، فرصت زیادی برای گپ زدن داریم
همراستایی
دستگیر شدن
《also means 《see you later
اطلاعات تازه به دست آوردن
( از اتفاقات ) آگاه شدن
( از اتفاقات ) اطلاعات کسب کردن
رسیدن به
اختلاط کردن
به صورت اسمی ( catch - up ) :همنشینی و اختلاط
به معنای کارهای عقب افتاده، به این مثال توجه فرمایین:
Come on, we have lots of catching up to do!
زود باش، ما یه عالمه کار/ کارهای عقب افتاده داریم که باید انجامش/ شون بدیم.
تلاش بیشتر برای جبران عقب ماندگی
and it should not mistake with ketchup that means spice
spice : طعم ، مزه
جبران عقب افتادگی
با ذکر مثال متوجه شین:
قبلش خودتو بهم برسون
قبلش بهم خبرشو بده
فهمیدن
کنار آمدن
هم پایی
در درس خواندن، هنگامی به دلیل غیبت یا نبودن درس از دیگر همکلاسی ها، از درس ها و تکالیف عقب می مانند، از
Catch up
استفاده میشود، خود را بدیگران رساندن
دروس عقب افتاده را جبران کردن
You should catch up five pages or two lessons.
رسیدن به چیزی که ازش عقب بودیم
از راه رسیدن
از دیگران با جزییات خبر گرفتن، حال و احوال کردن
همپایی ( در بحث نوآوری )
جبرانی
To do something that you have not been able to do recently
I have to catch up on my reading
جبران کردن عقب ماندگی از دیگران
informal : => ملاقات کردن با کسی بعد از مدتی طولانی
Catch up with
مطلع شدن
I need to catch up with the news.
Catching up with the news can help you to be a well informed person.
. If you haven't been watching the news for the last few days, you have a lot to catch up
Come from behind and reach somebody or something
بالا، برتری جویانه، رو به رشد، رو به جلو، وابسته به رسیدن و سبقت گرفتن، بالا رفتن، گرفتن تا
ملاقات کردن ( با کسی بعداز مدت طولانی و جویاشدن از احوالاتش )
جبران عقب افتادی یعنی: برای مثال وقتی با دوستات قدم میزدی یهو بند کفشت باز میشه میبندی و بعد چون یکم عقب افتادی ازشون، میری پیششون که در چنین مواقعی از واژه catch up with استفاده می کنند و مثلا می گویند:
i catch up with Tom
اگه واقعا متوجه شدید و براتون کاربرد داشته خیلی خوشحالم : ) ) )
تمرکز، متمرکز
مثال:he catchs up on his work
1. ( لازم/متعدی ) سریعتر رفتن و رسیدن به شخص یا وسیله ای که جلوی شماست:
We left before them, but they soon caught us up again.
ما زودتر از اونا حرکت کردیم اما باز هم زود بهمون رسیدن .
If you hurry, you should catch up with them at the bridge.
اگه عجله کنی، سر پل بهشون میرسی.
2. ( لازم/متعدی ) پیشروی برای دستیابی به استاندارد یا مرتبه ای یکسان با کسی یا چیزی:
He's missed so much school that he's going to find it hard to catch up.
اون خیلی از مدرسه عقب مونده و خیلی سخت میتونه جبرانش کنه.
3. ( لازم ) انجام دادن کاری که قبلا باید انجام می شده:
The deadline's tomorrow. How are we ever going to catch up in time?
مهلتمون تا فرداست. حالا چطور می تونیم به این زودی تمومش کنیم؟
4. ( لازم ) صحبت کردن با کسی که مدتیه ندیدیش و جویا شدن از حال و کاراش تو این مدت:
Come over tomorrow and we can catch up.
فردا بیا پیشم یه گپی بزنیم.
5. Catch me up:
به این معنی که از یه قضیه ای بی خبری و اینو میگی که تو رو در جریان بذارن:
"Have you heard the gossip?" "No not yet, catch me up".
�شایعه ( خبر ) رو شنیدی؟� �نه هنوز، تعریف کن ( جریان چیه؟/بگو بدونم ) �
1. رسیدن به کسی یا چیزی که ازش عقبی
2. ملحق شدن
3. وقتی شخصی را ملاقات میکنی ( بدون قرار قبلی ) و در مورد اتفاقاتی که از آخرین باری که یکدیگر رو دیدند بحث می کنند
reach the level of others who are more advanced
خبر گرفتن از دوست و آشنا
دور هم جمع شدن
صاف کردن حساب
مطابقت دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٥)