catalyst

/ˈkætələst//ˈkætəlɪst/

معنی: تشکیلات دهنده، فروگشا
معانی دیگر: (شیمی) کالیزور، فروکاو، کنش یار، فروکافنده، عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت، سازمان دهنده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a substance that produces or speeds up a chemical reaction without being affected itself.

- An enzyme is an organic catalyst.
[ترجمه گوگل] آنزیم یک کاتالیزور آلی است
[ترجمه ترگمان] آنزیم یک کاتالیست آلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an agent that causes an interaction between persons or forces without being affected itself.

- The incidents of police brutality were the catalyst for the riot.
[ترجمه mary] حوادث خشونت بار پلیس ، تسهیلگر بروز شورش بودند.
|
[ترجمه گوگل] حوادث خشونت پلیس کاتالیزور شورش بود
[ترجمه ترگمان] حوادث خشونت پلیس، کاتالیزور برای شورش بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. A catalyst is a substance which speeds up a chemical reaction.
[ترجمه گوگل]کاتالیزور ماده ای است که یک واکنش شیمیایی را سرعت می بخشد
[ترجمه ترگمان]کاتالیزور ماده ای است که واکنش شیمیایی را تسریع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The high suicide rate acted as a catalyst for change in the prison system.
[ترجمه گوگل]نرخ بالای خودکشی به عنوان یک کاتالیزور برای تغییر در سیستم زندان عمل کرد
[ترجمه ترگمان]نرخ بالای خودکشی به عنوان کاتالیزوری برای تغییر در سیستم زندان عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The riots were later seen as the catalyst for the new political developments.
[ترجمه گوگل]شورش ها بعدها به عنوان کاتالیزور تحولات سیاسی جدید تلقی شدند
[ترجمه ترگمان]بعدها این شورش ها به عنوان کاتالیزوری برای تحولات سیاسی جدید دیده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It acts as a catalyst in the process of fermentation.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک کاتالیزور در فرآیند تخمیر عمل می کند
[ترجمه ترگمان]این کار به عنوان کاتالیزوری در فرآیند تخمیر عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I see my role as being a catalyst for change.
[ترجمه گوگل]من نقش خود را به عنوان یک کاتالیزور برای تغییر می بینم
[ترجمه ترگمان]من نقش خود را بعنوان یک کاتالیزور برای تغییر می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The workers'demand for better conditions was a catalyst for social change.
[ترجمه گوگل]تقاضای کارگران برای شرایط بهتر کاتالیزوری برای تغییرات اجتماعی بود
[ترجمه ترگمان]تقاضای کارگران برای شرایط بهتر، کاتالیزوری برای تغییرات اجتماعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They hope his election will act as a catalyst for reform.
[ترجمه گوگل]آنها امیدوارند که انتخاب او به عنوان یک کاتالیزور برای اصلاحات عمل کند
[ترجمه ترگمان]آن ها امیدوارند که انتخابات وی به عنوان کاتالیزوری برای اصلاحات عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The last step is to regenerate the catalyst.
[ترجمه گوگل]آخرین مرحله بازسازی کاتالیزور است
[ترجمه ترگمان]آخرین مرحله، بازسازی کاتالیست می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Chlorine will act as a catalyst.
[ترجمه گوگل]کلر به عنوان یک کاتالیزور عمل خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]کلر به عنوان کاتالیزور عمل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The catalyst for this rebound in prices: large declines in stockpiles of the metal registered with New York Mercantile Exchange warehouses.
[ترجمه گوگل]کاتالیزور این افزایش قیمت: کاهش شدید ذخایر فلز ثبت شده در انبارهای بورس کالای نیویورک
[ترجمه ترگمان]کاتالیزور برای این جهش در قیمت ها: کاهش زیاد در ذخایر فلز ثبت شده در انبار تبادل تجاری نیویورک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Lewis is looking for a catalyst to recapture some of its original vigour and purpose.
[ترجمه گوگل]لوئیس به دنبال کاتالیزوری برای بازپس گیری بخشی از قدرت و هدف اصلی خود است
[ترجمه ترگمان]لوییس به دنبال یک کاتالیزور برای تسخیر مجدد برخی از انرژی و هدف اصلی خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The catalyst for her new ensemble was undoubtedly her 1987 marriage to her fellow troubadour Mr David Stewart.
[ترجمه گوگل]کاتالیزور گروه جدید او بدون شک ازدواج او در سال 1987 با همکار تروبادورش آقای دیوید استوارت بود
[ترجمه ترگمان]این گروه برای گروه جدیدش بدون شک ازدواج ۱۹۸۷ او با fellow آقای دیوید استوارت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A catalyst facilitates a chemical process without being used up or changed itself.
[ترجمه گوگل]یک کاتالیزور یک فرآیند شیمیایی را بدون مصرف یا تغییر خود تسهیل می کند
[ترجمه ترگمان]یک کاتالیزور یک فرآیند شیمیایی را بدون استفاده یا تغییر خودش تسهیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Gaia as a catalyst for scientific enquiry.
[ترجمه گوگل]گایا به عنوان یک کاتالیزور برای تحقیقات علمی
[ترجمه ترگمان]گایا به عنوان کاتالیزوری برای تحقیق علمی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. John was a catalyst who gave them the exposure.
[ترجمه گوگل]جان کاتالیزوری بود که آنها را در معرض دید قرار داد
[ترجمه ترگمان]جان یک سازمان دهنده بود که نوردهی را به آن ها داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تشکیلات دهنده (اسم)
catalyst

فروگشا (اسم)
catalyst

تخصصی

[علوم دامی] یک ماده ای که یک واکنش را کاتالیز می کند(بدون آنکه خودش در واکنش تغییر یابد)
[خودرو] کاتالیست
[شیمی] کاتالیزور، فروکاو، کنش یار، فروکافنده، (شخص یا چیز) واسطه، حلال مشکلات، میانجی، کارگشا
[برق و الکترونیک] کاتالیز گر ماده یاوضعیتی برای شروع سریع یک واکنش شیمیایی یاواکنشهای دیگر.
[صنایع غذایی] واکنش یار: ماده ای که به مقدار کم قادر به تحریک و تشدید واکنش شیمیایی است بدون اینکه خود متحمل تغییری بشود.
[نساجی] کاتالیزور - عامل تسریع کننده واکنش - کاتالیست
[پلیمر] یاریگر، کاتالیزور، کمک واکنش، فعال کننده

انگلیسی به انگلیسی

• substance that accelerates a chemical reaction but remains unchanged by it; someone or something which provokes change
a catalyst is something that causes a change or event to happen; a formal use.
in chemistry, a catalyst is a substance that increases the rate of a chemical reaction, but which does not change its own chemical composition; a technical use.

پیشنهاد کاربران

تسریع کننده
تسهیل کننده
کاتالیزور
در حوزۀ روانشناسی و علوم تربیتی: محرک، انگیزه بخش، تسهیل کننده، شتاب دهنده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : catalyze
✅️ اسم ( noun ) : catalyst / catalysis
✅️ صفت ( adjective ) : catalytic
✅️ قید ( adverb ) : catalytically
کارآفرین
شتاب دهنده
کاتالیزگر
noun
[count]
1 technical : a substance that causes a chemical reaction to happen more quickly
2 : a person or event that quickly causes change or action
The bombing attack was the catalyst for wa◀️r.
◀️She was proud to be a catalyst for reform in the government.
تسهیل کننده
Of a person
Something or someone that causes an important change or event to happen
وسیله/نیرو/عامل با نفوذ - مهم
محرک - مشوق

جلو برنده
کاتالیزگر - کاتالیزور
رویداد آفرین:عاملی که باعث تغییر یا وقوع رویداد مهمی شود
عامل شتاب بخش ( فرد/چیزی )
sُb/sth act as a catalystُُ
تسهیلگر
تسریع کننده
شتاب دهنده
عامل، به وجود آورنده
واکنش افزا ، واکنش آسانگر ، واکنش شتابنده ، واکنش تسریعگر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس