اسم ( noun )
• (1) تعریف: a dead body, esp. of an animal.
• مشابه: body, carrion
• مشابه: body, carrion
- The lion fed on the carcass of the zebra.
[ترجمه حسن علیخانی] شیر از لاشه زرافه تغذیه کرد.|
[ترجمه گوگل] شیر از لاشه گورخر تغذیه کرد[ترجمه ترگمان] شیر از لاشه گورخر تغذیه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hunters loaded the deer carcass onto the truck.
[ترجمه گوگل] شکارچیان لاشه آهو را در کامیون بار کردند
[ترجمه ترگمان] شکارچیان لاشه گوزن را روی کامیون بار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شکارچیان لاشه گوزن را روی کامیون بار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The butcher's freezer held several carcasses.
[ترجمه گوگل] در فریزر قصاب چند لاشه نگهداری می شد
[ترجمه ترگمان] فریزر قصابی چند لاشه در دست داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فریزر قصابی چند لاشه در دست داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a human body (used with sarcasm).
- Will you move your carcass out of the way?
[ترجمه گوگل] آیا لاشه خود را از مسیر خارج خواهید کرد؟
[ترجمه ترگمان] می خواهید لاشه شما را از این راه دور کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] می خواهید لاشه شما را از این راه دور کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the useless remains of anything; empty shell.
- The lot was filled with the carcasses of burned-out cars.
[ترجمه حمید سانی] پارکینگ پرشده بود از ماشینهای سوخته شده|
[ترجمه گوگل] زمین پر از لاشه ماشین های سوخته شده بود[ترجمه ترگمان] تعداد زیادی از اجساد ماشین های سوخته پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید