اسم ( noun )
• (1) تعریف: a gelatinous case for medicine, or such a case together with its contents, that dissolves when swallowed.
- I find capsules easier to swallow than pills.
[ترجمه فا] از نظر من، بلعیدن کپسو لها نسبت به قرص ها راحت تر است.|
[ترجمه گوگل] قورت دادن کپسول به نظر من راحت تر از قرص است[ترجمه ترگمان] یه چیزی پیدا کردم که کم تر از قرص بخوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The detective opened one of the capsules in the bottle and sniffed the contents.
[ترجمه گوگل] کارآگاه یکی از کپسول های داخل بطری را باز کرد و محتویات آن را بو کرد
[ترجمه ترگمان] بازرس یکی از the را باز کرد و محتویات آن را بو کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازرس یکی از the را باز کرد و محتویات آن را بو کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The doctor said to take one capsule before bed.
[ترجمه گوگل] دکتر گفت قبل از خواب یک کپسول بخور
[ترجمه ترگمان] دکتر گفت قبل از خوابیدن یک کپسول را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دکتر گفت قبل از خوابیدن یک کپسول را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: any of several kinds of cases or envelopes covering or enclosing parts of living things, such as the seed case of certain fruits, or the membranous cover of a joint or organ.
• (3) تعریف: in spacecraft, a sealed, pressurized, detachable cabin for crew and/or instruments.
- The astronaut climbed into the capsule.
[ترجمه گوگل] فضانورد وارد کپسول شد
[ترجمه ترگمان] فضانورد از داخل کپسول بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فضانورد از داخل کپسول بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a brief summary.
• مشابه: brief
• مشابه: brief
- The anchorperson gave a capsule of the evening news.
[ترجمه گوگل] مجری یک کپسول از اخبار عصر را داد
[ترجمه ترگمان] The نسخه ای از اخبار شامگاهی را به capsule داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] The نسخه ای از اخبار شامگاهی را به capsule داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: capsules, capsuling, capsuled
حالات: capsules, capsuling, capsuled
• (1) تعریف: to provide with or enclose in a capsule.
• (2) تعریف: to summarize or condense.
• مشابه: condense
• مشابه: condense
صفت ( adjective )
مشتقات: capsular (adj.)
مشتقات: capsular (adj.)
• : تعریف: summarized or condensed.
• مشابه: sketchy
• مشابه: sketchy
- a capsule report
[ترجمه Mrjn] یک گزارش چکیده. ( دارای رئوس مطالب )|
[ترجمه گوگل] گزارش کپسولی[ترجمه ترگمان] گزارش کپسول نجات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید