صفت ( adjective )
• (1) تعریف: insensitive; unfeeling; hardhearted.
• مترادف: hardhearted, heartless, indurate, insensitive, unfeeling
• متضاد: compassionate, kind, sensitive
• مشابه: apathetic, cold, cold-hearted, cruel, indifferent, inhuman, obdurate, stony, stonyhearted
• مترادف: hardhearted, heartless, indurate, insensitive, unfeeling
• متضاد: compassionate, kind, sensitive
• مشابه: apathetic, cold, cold-hearted, cruel, indifferent, inhuman, obdurate, stony, stonyhearted
- Their unwillingness to help showed a callous disregard for the suffering of others.
[ترجمه گوگل] عدم تمایل آنها به کمک نشان دهنده بی اعتنایی بی رحمانه نسبت به رنج دیگران بود
[ترجمه ترگمان] عدم تمایل آن ها به کمک، بی اعتنایی بی عاطفه نسبت به رنج دیگران را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عدم تمایل آن ها به کمک، بی اعتنایی بی عاطفه نسبت به رنج دیگران را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The war had made the him callous, and he felt no sympathy for the plight of the villagers.
[ترجمه گوگل] جنگ او را بی احساس کرده بود و او هیچ احساس همدردی با وضعیت اسفبار روستاییان نداشت
[ترجمه ترگمان] جنگ او را سنگدل کرده بود و احساس همدردی نسبت به وضع روستاییان نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جنگ او را سنگدل کرده بود و احساس همدردی نسبت به وضع روستاییان نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: having calluses; hardened; thickened.
• مترادف: callused, hardened, horny, indurate, indurative, thickened
• مشابه: hard, thick-skinned, tough
• مترادف: callused, hardened, horny, indurate, indurative, thickened
• مشابه: hard, thick-skinned, tough
- She saw from his callous hands that he'd been hard at work in the garden.
[ترجمه گوگل] او از دستان بی حس او دید که در باغ به سختی مشغول کار بوده است
[ترجمه ترگمان] از دست های callous می دید که در باغ کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از دست های callous می دید که در باغ کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: callouses, callousing, calloused
مشتقات: callously (adv.), callousness (n.)
حالات: callouses, callousing, calloused
مشتقات: callously (adv.), callousness (n.)
• : تعریف: to become or cause to become callous.
• مترادف: callus, harden
• مشابه: toughen
• مترادف: callus, harden
• مشابه: toughen
- The long marches calloused the soldier's feet.
[ترجمه گوگل] راهپیمایی های طولانی پای سرباز را پینه بسته بود
[ترجمه ترگمان] قدم های بلند در پاهای سرباز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قدم های بلند در پاهای سرباز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید