current

/ˈkɜːrənt//ˈkʌrənt/

معنی: جریان، سیاله، ترن، رایج، روان، متداول، معاصر، جاری، باقی، شایع، تزند، سیال
معانی دیگر: کنونی، فعلی، امروزی، آخرین، در گردش، با رواج، جریان هوا، کوران، وزش، آبگشت، جریان آب، تمایل، جهت، سوی، مسیر، روند، (برق) جریان، روانه، تازش، (در اصل) روان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: happening in or belonging to the present time.
مترادف: existent, present
متضاد: antique, former, old, past
مشابه: actual, contemporary, extant, fashionable, instant, live, living, modern, new, ongoing, prevailing

- This must be his old phone number; do you know his current one?
[ترجمه علی بیگلری ] این باید شماره قدیمی او باشد ایا شما شماره فعلیشو میدونید؟
|
[ترجمه هلیا خلیلی ] این باید شماره تلفن قدیمی او باشد شما شماره تلفن فعلیش رو میدونید
|
[ترجمه گوگل] این باید شماره تلفن قدیمی او باشد آیا فعلی او را می شناسید؟
[ترجمه ترگمان] این باید شماره تلفن او باشد؛ آیا از جریان فعلی او اطلاع دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do you follow the current trends in fashion?
[ترجمه نوری زاده] آیا شما از مد روز پیروی میکنید
|
[ترجمه شان] ایا شما از گرایش های فعلی ( امروزی ) مد، پیروی میکنید؟
|
[ترجمه گوگل] آیا روندهای فعلی مد را دنبال می کنید؟
[ترجمه ترگمان] آیا شما رونده ای فعلی را مد نظر قرار می دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Here are the reports for the current fiscal year.
[ترجمه گوگل] در اینجا گزارش های مربوط به سال مالی جاری است
[ترجمه ترگمان] این گزارش ها مربوط به سال مالی جاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in general use at the present time.
مترادف: usual
متضاد: extinct, obsolete, outdated
مشابه: common, customary, familiar, general, living, popular, predominant, present-day, prevalent, standard, up to date, well-known

- He uses slang words that are no longer current.
[ترجمه حامد] او اصطلاحاتی را به کار می برد که دیگر رواج ندارند.
|
[ترجمه گوگل] او از کلمات عامیانه استفاده می کند که دیگر رایج نیست
[ترجمه ترگمان] از اصطلاحات عامیانه استفاده می کند که دیگر جریان ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: currentness (n.)
(1) تعریف: the flowing movement of a body or mass of fluid or gas.
مترادف: flow
مشابه: flux, wash

- The air currents were too strong to go up in the hot air balloon today.
[ترجمه گوگل] جریان هوا برای بالا رفتن در بالون هوای گرم امروز خیلی قوی بود
[ترجمه ترگمان] جریان های هوایی آن قدر قوی بودند که امروزه در هوای گرم بالن بالا بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The ocean currents affect the speed of the ship.
[ترجمه گوگل] جریان های اقیانوسی بر سرعت کشتی تاثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان] جریان های اقیانوسی بر سرعت کشتی تاثیر می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The current is strongest in the middle of the stream.
[ترجمه حامد] جریان در وسط نهر قوی تر است.
|
[ترجمه گوگل] شدت جریان در وسط جریان است
[ترجمه ترگمان] جریان در وسط جریان قوی تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the flow of electricity in a conductor.
مترادف: electricity
مشابه: alternating current, direct current, juice, output, power

(3) تعریف: a trend or tendency.
مترادف: direction, drift, trend
مشابه: course, mainstream, tendency, tenor, tide, turn, wind

- The current of opinion is in his favor.
[ترجمه گوگل] جریان نظر به نفع اوست
[ترجمه ترگمان] جریان افکار به نفع او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. current beliefs
عقاید امروزی (رایج)

2. current money
پول در گردش،پول رایج

3. current rumors
شایعات پراکنده

4. current strength
شدت جریان برق

5. current account
(بانکداری) حساب جاری

6. current affairs
جریانات (سیاسی) روز

7. current asset
دارایی جاری

8. a current of hot air
جریان هوای داغ

9. a current term
واژه ی متداول

10. alternating current
جریان متناوب

11. aperiodic current
جریان غیر متناوب

12. dielectric current
نشت جریان در عایق،جریان ترابرق

13. harmonic current
جریان سینوسی (جریان بسامان)

14. his current job
شغل فعلی او

15. reflex current in a river
جریان معکوس در رودخانه

16. the current carried the boat out into the sea
جریان آب قایق را به میان دریا برد.

17. the current edition of the magazine
آخرین شماره ی مجله

18. the current fashion
مد روز

19. the current of public opinion
روند عقاید عمومی

20. the current pope is polish
پاپ فعلی لهستانی است.

21. the current rage for short skirts
رواج جنون آمیز دامن کوتاه

22. the current revolution in communications
انقلاب فعلی در رسانگری

23. the current set them eastward
جریان آب آنان را به سوی شرق راند.

24. the current year
سال جاری

25. continuous current
(برق) جریان مستقیم

26. ignition current
(اتومبیل) جریان احتراق

27. a return current
جریان بازگشتی

28. the river's current strengthens here
در اینجا جریان رودخانه قوی می شود.

29. a transient electrical current
یک جریان ناپایدار برق

30. the strength of a current
شدت یک جریان

31. salmon bucking against a stiff current
ماهی های آزاد که در جهت مخالف جریان شدید آب حرکت می کردند

32. to row upstream, stemming the current
مخالف جریان آب به طرف بالای رودخانه پارو زدن

33. an event that changed the whole current of her life
رویدادی که همه ی مسیر زندگی او را عوض کرد.

34. the ship's prow whished against the river's current
پوزه ی کشتی غژ غژکنان مخالف جریان آب رودخانه حرکت می کرد.

مترادف ها

جریان (اسم)
inset, ooze, flow, progress, fluor, action, current, stream, course, going, income, rede, afflux, circulation, circuit, gush, effluvium, efflux, outflow, tide

سیاله (اسم)
current, torrent

ترن (اسم)
current

رایج (صفت)
current, going, brisk, ruling, prevalent

روان (صفت)
clear, handy, easy, spirit, current, versatile, fluid, liquid, smooth, glib, fluent, cursive, profluent, voluble

متداول (صفت)
usual, ordinary, common, current, general, rife, popular, prevalent, fashionable, widespread

معاصر (صفت)
current, contemporary, contemporaneous

جاری (صفت)
current, going, volant, running, sluicy

باقی (صفت)
current

شایع (صفت)
incident, current, rife, prevalent, rampant, widespread, publicized, regnant

تزند (صفت)
current

سیال (صفت)
indeterminate, current, vague, fluid, liquid, indefinite, undetermined, flowing

تخصصی

[حسابداری] جاری
[عمران و معماری] جریان - شدت جریان برق - جاری - روان - جریان آب
[کامپیوتر] جریان جریان بار الکتریکی، جریان به وسیله ی آمپر اندازه گیری می شود . یک آمپر برابر با 6/25×10 به توان 18 الکترون در ثانیه یا معادل آن است . - رایج ؛ جریان
[برق و الکترونیک] جریان - جریان ( یا ) شارش الکترونها یا حفره ها که بر حسب آمپر ( A) یا اجزاء آن ( میلی آمپر - میکرو آمپر )، نانو آمپر، و پیکو آمپر، اندازه گیری می شود . جریان از طریق اعمال میدان الکتریکی به رسانا یا با تغییر میدان الکتریکی در دو سر خازن ایجاد می شود .
[مهندسی گاز] جریان
[حقوق] جاری، رایج
[ریاضیات] شدت جریان
[آب و خاک] جریان

انگلیسی به انگلیسی

• flow (of water, electricity, etc.); process; tendency; direction
common, prevalent; present, recent; popular
a current is a steady, continuous, flowing movement of water or air.
an electric current is electricity flowing through a wire or circuit.
something that is current is happening, being done, or being used at the present time.

پیشنهاد کاربران

حاضر
مثال:
Current risk conditions and activities during the task
Nowadays
امروزه اخیرا
فعلی
در جریان
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : currency / current
✅️ صفت ( adjective ) : current
✅️ قید ( adverb ) : currently
❗️دوستان معنای currency با دیگر کلمات کاملا فرق می کند؛ لطفا معنای آن را سرچ کنید تا به درستی از آن استفاده کنید
...
[مشاهده متن کامل]

واژه انگلیسی ( current ) دارای ریشه پارسی است.
این واژه با واژه کار، کارون، جاری همریشه است.
در برگه41 درباره ( کارون ) چنین آمده است
نام رودخانه کارون از همین ریشه کار ( بردن، روان بودن ) است و با واژه current در زبان انگلیسی و واژه ( جاری ) در زبان اربی هم ریشه است.
...
[مشاهده متن کامل]

پسگشت ( مرجع ) : برگه41 از نبیگِ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .

to grow current
to remain current
موقعیت فعلی
همین الان
در حال حاضر
در حال حاضر
At the moment
متلاطم
current ( فیزیک ) ==واژه بیگانه: currentواژه مصوب: جریان 1تعریف: مقدار بار الکتریکی که در واحد زمان از هر مقطع مدار بگذرد==current ( اقیانوس شناسی )
واژه مصوب: جریان
تعریف: حرکت افقی آب
روزانه جاری
We couldn't afford our current
ما نمیتونیم از عهده مخارج فعلی مون بر بیایم
موجود
معاصر، به روز
needs to be more current = needs to be update

به عنوان فعل هم میتونه استفاده بشه:
جریان داشتن _ سیال بودن _ منتشر کردن یا شدن _
جریان
فعلی
حاضر
( پژوهش حاضر )
current
این واژه شاید با : جاری و جریان به نمایان ( به ظاهر ) اَرَبی و شار پارسی در آبشار هم ریشه باید باشد ، و پسوند - اَند پارسی هم به آن افزوده شده مانند :
رَوَند : رَو - اَند.
اگر بخاهیم ( بخواهیم ) گرته برداری کنیم :
...
[مشاهده متن کامل]

جارَند ، شارَند ( از کارواژه های : جاریدن و شاریدن )
در آلمانی Giro در آمیخته ی ( ترکیب ) : Girokonto
ژیروکُنتُ ( حساب جا ی ) به گویش فرانسوی " ژ" میگویند که همین جاری و شاری است.

روند وقایع، روند امور
جریان آب
میزان بار جابجا شده در سطح مقطع سیم در مدت یک ثانیه
فعلی
مکان یا زمان فعلی
جاری، کنونی، فعلی
پیش رو. . . current words =کلمات پیش رو
Of the present time
باور، عقیده، رویکرد یک گروه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس