courteous

/ˈkɜːrtiəs//ˈkɜːtɪəs/

معنی: خوشخو، خوشرفتار، با ادب، مودب، مودبانه، خوش معاشرت
معانی دیگر: مبادی آداب، فروتن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: courteously (adv.), courteousness (n.)
• : تعریف: displaying or marked by politeness, good manners, or graciousness toward other people.
مترادف: cordial, mannerly, polite
متضاد: discourteous, gruff, short
مشابه: attentive, civil, gallant, genteel, gracious, nice, proper, refined, respectful, tactful, thoughtful, well-bred, well-mannered

- Her parents liked her boyfriend because he was always so courteous to everyone in the family.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش دوست پسرش را دوست داشتند زیرا او همیشه با همه اعضای خانواده بسیار مهربان بود
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش دوست پسرش را دوست داشتند چون همیشه با همه در خانواده مودب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She thought it was courteous of him to help her with her coat.
[ترجمه گوگل] او فکر می کرد که از او مودب است که به او در مورد کتش کمک کند
[ترجمه ترگمان] فکر می کرد مودبانه است که به او کمک کند تا با نیم تنه خود به او کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Even if you're not pleased with a gift you've been given, you should be courteous and express gratitude for it.
[ترجمه گوگل] حتی اگر از هدیه ای که به شما داده شده راضی نیستید، باید مؤدبانه رفتار کنید و از آن قدردانی کنید
[ترجمه ترگمان] حتی اگر از هدیه ای که داده اید راضی نیستید، مودب باشید و از آن سپاسگزار باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our neighbor is not terribly friendly, but at least he's courteous towards us.
[ترجمه گوگل] همسایه ما خیلی دوستانه نیست، اما حداقل با ما مودب است
[ترجمه ترگمان] همسایه ما به طرز وحشتناکی دوستانه نیست، اما حداقل با ما مودب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a gentleman is always courteous toward the weak
یک آدم جوانمرد همیشه نسبت به ضعفا مودب است.

2. he is a bland courteous man
او مردی میانه رو و مودب است.

3. the hotel employees were very courteous
کارکنان هتل خیلی مودب بودند.

4. one of the rewards of my job is contact with educated and courteous people
یکی از محسنات شغل من تماس با اشخاص تحصیل کرده و مودب است.

5. to be courteous at all times.
[ترجمه گوگل]همیشه مودب بودن
[ترجمه ترگمان] که همیشه مودب باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was unfailingly courteous and helpful.
[ترجمه گوگل]او بی‌وقفه مؤدبانه و مفید بود
[ترجمه ترگمان]او همیشه مودب و مفید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was a kind and courteous man.
[ترجمه گوگل]او مردی مهربان و مودب بود
[ترجمه ترگمان]او مردی مهربان و مودب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The hotel staff are friendly and courteous.
[ترجمه گوگل]کارکنان هتل خوش برخورد و مودب هستند
[ترجمه ترگمان]کارکنان هتل دوستانه و مودب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was perfectly courteous to me.
[ترجمه گوگل]او با من کاملاً مودب بود
[ترجمه ترگمان]کاملا با من مودب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The courteous boy was civil to everybody.
[ترجمه گوگل]پسر مودب نسبت به همه متدین بود
[ترجمه ترگمان]این پسر مو دب با همه ادب و نزاکت رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The others, making courteous detours around them, talk, stop talking, kiss.
[ترجمه گوگل]بقیه در اطرافشان انحرافات مودبانه انجام می دهند، حرف می زنند، حرف نمی زنند، می بوسند
[ترجمه ترگمان]دیگران که در اطراف آن ها از راه های فرعی پیچیده بودند، حرف می زدند، حرف می زدند، حرف می زدند، همدیگر را بوسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I finally spoke to a courteous young man and asked him to send us a replacement modem.
[ترجمه گوگل]در نهایت با یک جوان خوش اخلاق صحبت کردم و از او خواستم یک مودم جایگزین برای ما بفرستد
[ترجمه ترگمان]بالاخره با یک جوان مو دب حرف زدم و از او خواستم که یک modem replacement برای ما بفرستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I received a courteous letter from Jane's mother thanking me for my help.
[ترجمه گوگل]نامه ای مودبانه از مادر جین دریافت کردم که در آن از کمک من تشکر می کرد
[ترجمه ترگمان]نامه ای مودبانه از طرف مادر جین دریافت کردم که از من تشکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Menelaus gave them a courteous greeting and bade them eat their fill.
[ترجمه گوگل]منلائوس با ادب به آنها سلام کرد و از آنها خواست سیر شوند
[ترجمه ترگمان]Menelaus سلام مودبانه به آن ها داد و از آن ها خواست که غذایشان را بخورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوشخو (صفت)
good-tempered, polite, compliant, affable, courteous, suave, complaisant, fair-spoken, good-natured, well-disposed

خوش رفتار (صفت)
polite, affable, courteous, complaisant, debonair

با ادب (صفت)
polite, courteous, complaisant, civil, respectful

مودب (صفت)
polite, nice, courtly, courteous, suave, debonair, decorous, civil, respectful, mannerly, fair-spoken, urbane

مودبانه (صفت)
courteous, urbane

خوش معاشرت (صفت)
polite, courteous, suave, complaisant, conversable, fair-spoken

انگلیسی به انگلیسی

• polite, well-mannered, civil, gentlemanly, respectful
someone who is courteous is polite, respectful, and considerate.

پیشنهاد کاربران

polite
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : courtesy
✅️ صفت ( adjective ) : courteous / courtesy
✅️ قید ( adverb ) : courteously
❗️دوستان صفتِ courtesy معنایی کاملا متفاوت با قید، اسم و اون یکی صفت این کلمه دارد
...
[مشاهده متن کامل]

معنای courtesy ( صفت ) را سرچ کنید تا در استفاده دچار اشتباه نشوید

مودب

بپرس