cooperator

/koʊˈɒpəreɪtər//kəʊˈɒpəreɪtə/

معنی: هم دست، هم کار، همکاری کننده
معانی دیگر: همکار، همدست، همکاری کننده

جمله های نمونه

1. We are the long - time cooperator and the full service is highly prized by P & G .
[ترجمه گوگل]ما همکاری طولانی مدتی هستیم و خدمات کامل توسط P, G بسیار ارزشمند است
[ترجمه ترگمان]ما زمان طولانی تری هستیم و خدمات کامل به شدت توسط پی جی جی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Not only should the teacher be a good cooperator, a patient listener, but also a sincere appreciator and a director and a promoter of the students in their study as well.
[ترجمه گوگل]معلم نه تنها باید همکار خوب، شنونده صبور باشد، بلکه باید قدردانی صمیمانه و مدیر و مروج دانش آموزان در مطالعه باشد
[ترجمه ترگمان]نه تنها باید معلم، شنونده خوبی باشد، شنونده صبور باشد، بلکه appreciator صادق و مدیر و مروج آموزش دانشجویان در مطالعه آن ها نیز باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The cooperator was crammed with tv dinners and ginger ale.
[ترجمه گوگل]همکار مملو از شام های تلویزیونی و زنجبیل بود
[ترجمه ترگمان]The با غذاهای تلویزیون و آبجو زنجبیل پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I know an eligible young lady who would be an excellent cooperator for you.
[ترجمه گوگل]من یک خانم جوان واجد شرایط را می شناسم که می تواند یک همکاری عالی برای شما باشد
[ترجمه ترگمان]من یک خانم جوان واجد شرایط را می شناسم که برای شما یک cooperator عالی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Sharing beneficial plan for countries concerned signed with external cooperator.
[ترجمه گوگل]به اشتراک گذاری طرح سودمند برای کشورهای مربوطه با همکاری خارجی امضا شده است
[ترجمه ترگمان]برنامه سودمند مشترک برای کشورهایی که نگران امضای قرارداد خارجی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We believe we can be your best long - term cooperator right of experienced manufacture and effective service.
[ترجمه گوگل]ما معتقدیم که می‌توانیم بهترین همکار بلندمدت شما برای تولید با تجربه و خدمات مؤثر باشیم
[ترجمه ترگمان]ما معتقدیم که می توانیم بهترین عملکرد بلند مدت شما را در زمینه تولید و خدمات موثر داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The flexible features of organization determine the close connections among the institute and its cooperator.
[ترجمه گوگل]ویژگی‌های انعطاف‌پذیر سازمان، ارتباط نزدیک بین مؤسسه و همکار آن را تعیین می‌کند
[ترجمه ترگمان]ویژگی های انعطاف پذیر سازمان روابط نزدیکی بین موسسه و cooperator را تعیین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Choosed shop's address and structure. Negotiated with the government and cooperator.
[ترجمه گوگل]آدرس و ساختار فروشگاه را انتخاب کرد با دولت و همکار مذاکره شد
[ترجمه ترگمان]آدرس و ساختار فروشگاه choosed مذاکره با دولت و cooperator
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In detail, the peasant collective should be transformed under the joint stock cooperative system with the cooperator general meeting and the council as its authority and executive agency separately.
[ترجمه گوگل]به طور مفصل، جمع دهقانی باید تحت سیستم تعاونی سهامی با مجمع عمومی تعاونی و شورا به عنوان مرجع و نهاد اجرایی آن به طور جداگانه تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]به طور مفصل، جامعه روستایی باید تحت سیستم مشترک سهام مشترک با مجمع عمومی cooperator و شورا به عنوان مرجع و اداره اجرایی به طور جداگانه تغییر یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هم دست (اسم)
accessary, accessory, accomplice, collaborator, complice, adjoint, aid, partner, associate, helper, pal, cooperator

هم کار (اسم)
bloke, cohort, competitor, coadjutor, colleague, teammate, co-worker, counterpart, cooperator

همکاری کننده (اسم)
cooperator

انگلیسی به انگلیسی

• person who works together with others

پیشنهاد کاربران

بپرس