consultant

/kənˈsəltənt//kənˈsʌltənt/

معنی: مشاور، رایزن
معانی دیگر: کنکاش گر، مشاور فنی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who offers advice or expertise to others on a professional basis.
مشابه: adviser

- We hired a consultant to evaluate our computer system.
[ترجمه گوگل] ما یک مشاور برای ارزیابی سیستم کامپیوتری خود استخدام کردیم
[ترجمه ترگمان] ما یک مشاور برای ارزیابی سیستم کامپیوتری مان استخدام کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one who consults.

جمله های نمونه

1. a financial consultant
مشاور مالی

2. The consultant who suggested using spamming to raise the company's profile has been fired.
[ترجمه گوگل]مشاوری که پیشنهاد استفاده از هرزنامه برای بالا بردن مشخصات شرکت را داده بود، اخراج شد
[ترجمه ترگمان]مشاور که از spamming برای بالا بردن پروفایل شرکت استفاده می کرد، اخراج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was happy to act as a consultant to the company.
[ترجمه گوگل]او خوشحال بود که به عنوان مشاور شرکت عمل می کند
[ترجمه ترگمان]اون خوشحال بود که به عنوان مشاور شرکت عمل کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is a consultant on law affairs to the mayor.
[ترجمه گوگل]او مشاور شهردار در امور حقوقی است
[ترجمه ترگمان]مشاور حقوقی برای شهردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is now a consultant psychologist with a major London hospital.
[ترجمه گوگل]او اکنون یک روانشناس مشاور در یک بیمارستان بزرگ لندن است
[ترجمه ترگمان]او اکنون یک روانشناس مشاور با یک بیمارستان بزرگ لندن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The consultant committee meet once a year.
[ترجمه محمد] این کمیته سالی یک بار تشکیل جلسه می دهد
|
[ترجمه گوگل]کمیته مشاور سالی یک بار تشکیل جلسه می دهد
[ترجمه ترگمان]این کمیته یک سال یکبار تشکیل جلسه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Each specialist consultant has a team of doctors under him.
[ترجمه گوگل]هر مشاور متخصص یک تیم از پزشکان زیر نظر خود دارد
[ترجمه ترگمان]هر مشاور متخصص در زیر او تیمی از پزشکان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She works as a consultant for a design company.
[ترجمه گوگل]او به عنوان مشاور در یک شرکت طراحی کار می کند
[ترجمه ترگمان]او به عنوان مشاور یک شرکت طراحی کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was a consultant physician, a serious man dedicated to his calling.
[ترجمه گوگل]او یک پزشک مشاور بود، مردی جدی و وقف فراخوانش
[ترجمه ترگمان]او یک پزشک مشاور بود، یک مرد جدی که خود را وقف کارش کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was consultant rheumatologist at the Royal Hampshire Hospital.
[ترجمه گوگل]او مشاور روماتولوژیست در بیمارستان رویال همپشایر بود
[ترجمه ترگمان]او مشاور rheumatologist در بیمارستان رویال Hampshire بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. After the clinical examination, the consultant invited his students to put forward any suggestions they had kicked about the nature of the disease.
[ترجمه گوگل]پس از معاینه بالینی، مشاور از دانشجویان خود دعوت کرد تا هر گونه پیشنهادی را که در مورد ماهیت بیماری مطرح کرده بودند ارائه دهند
[ترجمه ترگمان]پس از معاینه بالینی، مشاور از دانشجویان خود دعوت کرد تا هر پیشنهادی که درباره ماهیت این بیماری کرده بودند را مطرح کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The consultant seeks to match up jobless professionals with small companies in need of expertise.
[ترجمه گوگل]این مشاور به دنبال تطبیق حرفه ای های بیکار با شرکت های کوچکی است که به تخصص نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]این مشاور به دنبال انطباق با افراد بی کار بی کار با شرکت های کوچک در نیاز به تخصص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I've decided to set up shop as a consultant.
[ترجمه Ali 88] من تصمیم گرفتم تاسیس کنم مغازه به عنوان یک مشاور
|
[ترجمه گوگل]من تصمیم گرفتم به عنوان مشاور یک فروشگاه راه اندازی کنم
[ترجمه ترگمان]من تصمیم گرفتم که به عنوان مشاور برم مغازه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A style consultant will demonstrate how to dress to impress.
[ترجمه گوگل]یک مشاور استایل نشان می دهد که چگونه لباس بپوشید تا تحت تأثیر قرار بگیرید
[ترجمه ترگمان]یک مشاور سبک نحوه لباس پوشیدن برای تحت تاثیر قرار دادن را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Shirley's brother is now a consultant heart surgeon in Sweden.
[ترجمه گوگل]برادر شرلی اکنون مشاور جراح قلب در سوئد است
[ترجمه ترگمان]برادر شرلی اکنون یک جراح قلب مشاور در سوئد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشاور (اسم)
adviser, consultant, counselor, advisor, councilor, solicitor

رایزن (اسم)
adviser, consultant, counselor, advisor, councilor, councillor

تخصصی

[حسابداری] مشاور
[کامپیوتر] مشاور

انگلیسی به انگلیسی

• advisor, counselor
a consultant is an experienced doctor specializing in one area of medicine.
a consultant is also a person who gives expert advice to people who need professional help.

پیشنهاد کاربران

مشاور
مثال: She hired a consultant to help with her business plan.
او یک مشاور استخدام کرد تا به او در برنامه کسب و کارش کمک کند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
consultant ( n ) ( kənˈsʌltnt ) =a person who knows a lot about a particular subject and is employed to give advice about it to other people, e. g. a management consultant.
consultant
پزشک متخصص ( در بیمارستان های بریتانیا )
خطاب به جناب آرمین:
خوده چیه دیگه؟ باید بگید خود بیمارستان. این هاء اضافه چیه وارد رسم الخط فارسی شده. یک بار برای همیشه یاد بگیرید. هائی که کسره رو نشون میده فقط در آخر کلماتی مثل خانه، پروانه، نماینده به کار میره. در کلام گفتاری هم نشانۀ فعل ربطی است. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

درست: این کتاب منه
غلط: این کتابه منه

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : consult
✅️ اسم ( noun ) : consultation / consultant / consultancy / consulting
✅️ صفت ( adjective ) : consultative / consulting
✅️ قید ( adverb ) : _
expertise=خبرگی، تخصص
متخصص ( درون خوده بیمارستان )
consultant ( مدیریت - مدیریت پروژه )
واژه مصوب: مشاور 2
تعریف: شخص یا سازمانی که دانش تخصصی خود را برای انجام یک کار مشخص در اختیار فرد یا سازمان دیگری قرار می دهد
کارشناس
مشاور
متخصص
مثلا : i want to be consultant in future
متخصص ، مشاور
متخصص
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس