conscious

/ˈkɑːnʃəs//ˈkɒnʃəs/

معنی: هوشیار، ملتفت، باخبر، اگاه، وارد، بهوش
معانی دیگر: آگاه، متوجه، هشیار، ذی شعور، مستشعر، بیدار، تعمدی، عمدی، آگاهانه، محسوس، دانسته، رجوع شود به: self-conscious، وارد
conscious _
پسوند: آگاه [a race-conscious politician سیاستمدار آگاه به مسایل نژادی]

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: consciously (adv.)
(1) تعریف: aware of one's own existence, sensations, thoughts, and surroundings.
مترادف: aware, self-conscious, sensible, sentient
متضاد: oblivious, senseless, unconscious
مشابه: feeling, intelligent, intuitive, lucid, reasonable, thinking

- The fighter was no longer conscious when the referee began counting.
[ترجمه مصطفی] وقتی داور شروع به شمردن کرد ، مبارز دیگر اصلا هشیار نبود .
|
[ترجمه مصطفی زندیه] وقتی داور شروع به شمارش کرد، مبارز دیگر به هوش نبود.
|
[ترجمه گوگل] وقتی داور شروع به شمارش کرد، مبارز دیگر هوشیار نبود
[ترجمه ترگمان] وقتی داور شروع به شمردن کرد، دیگر هیچ آگاهی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: aware of or sensitive to (often fol. by "of").
مترادف: aware, cognizant, knowing, knowledgeable, perceptive, sensible
متضاد: unaware, unconscious
مشابه: alert, informed, willful

- She competed seriously, but she was also conscious of her limitations.
[ترجمه مصطفی زندیه] او بطور جدی رقابت کرد ولی در عین حال به ضعف های خودش واقف بود.
|
[ترجمه گوگل] او به طور جدی رقابت می کرد، اما از محدودیت های خود نیز آگاه بود
[ترجمه ترگمان] او به طور جدی رقابت می کرد، اما او هم از محدودیت های خود آگاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He gradually became conscious of someone standing behind his chair.
[ترجمه گوگل] او به تدریج متوجه شد که کسی پشت صندلی او ایستاده است
[ترجمه ترگمان] کم کم متوجه شد که کسی پشت صندلی اش ایستاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: fully intended; deliberate.
مترادف: deliberate, intended, intentional, willful
متضاد: automatic, unconscious
مشابه: calculated, knowing

- Moving to a faraway city was a conscious choice on his part.
[ترجمه گوگل] نقل مکان به شهری دور انتخابی آگاهانه از سوی او بود
[ترجمه ترگمان] رفتن به شهر دور دست، یک انتخاب آگاهانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She made a conscious decision to lead a healthier life.
[ترجمه حامد] او تصمیمی آگاهانه بسوی زندگی سالم تر گرفت .
|
[ترجمه شان] او تصمیمی هوشیارانه برای درپیش گرفتن یک زندگی سالمتر اتخاذ کرد .
|
[ترجمه گوگل] او آگاهانه تصمیم گرفت که زندگی سالم تری داشته باشد
[ترجمه ترگمان] او تصمیمی آگاهانه برای رهبری یک زندگی سالم تر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. conscious guilt
گناه محسوس

2. the conscious self
ضمیر آگاه

3. the conscious
(روان شناسی) خودآگاه،ضمیر خودآگاه

4. are you conscious of what is going on behind the curtain?
آیا به آنچه که در پس پرده اتفاق می افتد آگاهی داری ؟

5. he became conscious of his wife's inquisitive looks
او متوجه نگاه های کنجکاوانه ی زنش شد.

6. to be conscious
هشیار بودن

7. to become conscious
به هوش آمدن

8. to make a conscious effort
با آگاهی تمام کوشیدن

9. he is so class conscious that he would not associate with people of lower classes
او آن قدر تعصب طبقاتی دارد که با طبقات پایین تر از خود مراوده نمی کند.

10. He is hurt but still conscious.
[ترجمه محمود مظفری] او صدمه دیده اما هنوز هوشیار است
|
[ترجمه گوگل]او آسیب دیده است اما هنوز هوشیار است
[ترجمه ترگمان]درد می کند، اما هنوز هشیار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She spoke to us in her conscious moments.
[ترجمه محمد سهرابی] او در لحظات هوشیاری اش با ما صحبت کرد.
|
[ترجمه گوگل]او در لحظات هوشیارانه با ما صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]در لحظات حساس او با ما حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is elegant, sensual[Sentence dictionary], conscious of his body.
[ترجمه گوگل]او ظریف، شهوانی [فرهنگ جملات]، آگاه از بدن خود است
[ترجمه ترگمان]او ظریف، sensual و Sentence است و از بدن خود آگاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He became acutely conscious of having failed his parents.
[ترجمه گوگل]او به شدت از شکست والدینش آگاه شد
[ترجمه ترگمان]او به شدت از عدم موفقیت پدر و مادرش آگاه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I was vaguely conscious that I was being watched.
[ترجمه گوگل]به طور مبهم متوجه بودم که تحت نظر هستم
[ترجمه ترگمان]به طور مبهمی احساس می کردم که تحت نظر هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Teenagers are very fashion conscious, especially girls.
[ترجمه گوگل]نوجوانان به خصوص دختران بسیار شیک پوش هستند
[ترجمه ترگمان]نوجوان ها دقیقا آگاه هستند، به خصوص دخترها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He's still conscious but he's fairly badly injured.
[ترجمه گوگل]او هنوز هوشیار است اما به شدت آسیب دیده است
[ترجمه ترگمان]او هنوز هشیار است، اما شدیدا مجروح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هوشیار (صفت)
alert, sharp-sighted, cautious, sober, vigilant, conscious, observant, astute, kittle, open-eyed, wide-awake, sharp-witted

ملتفت (صفت)
attentive, conscious, aware

باخبر (صفت)
conscious, aware, au courant, up-to-date, cognizant

اگاه (صفت)
conscious, ware, aware, hep, cognizant, conversant, wide-awake

وارد (صفت)
relevant, conscious, hep, conversant

بهوش (صفت)
sober, conscious

تخصصی

[بهداشت] آگاه

انگلیسی به انگلیسی

• aware; awake
if you are conscious of something, you notice it or are aware of it.
conscious is used in expressions such as `socially conscious' and `politically conscious' to describe someone who believes that a particular aspect of life is important.
a conscious action or effort is done deliberately.
someone who is conscious is awake rather than asleep or unconscious.
see also self-conscious.

پیشنهاد کاربران

conscious ( adj ) ( kɑnʃəs ) =aware, e. g. A patient who isn't fully conscious should never be left alone. She's conscious of the problems involved. consciously ( adv ) , consciousness ( n )
conscious
conscious [adj]
خودآگاه
unconscious [adj]
ناخودآگاه
unconsciousness [noun]
ناخودآگاهی
conscious: هوشیار، آگاه
هشیار
آگاه
👈🏿 واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : consci/ous 💎 تلفظ واژه: KON - shes ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: هوشیاه، بیدار، بهوش ⭐ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : -
در پاسخ به nemsis هوشیاری و آگاهی noun یا اسم هستند، ترجمه مناسب برای آن consciousness است.
✅ توضیح و تفسیر انگلیسی: awake
[پزشکی] هوشیاه، بیدار، بهوش
became conscious of
دوست عزیزی که استدلالشون اینه که نوزاد هشیار است و درکی نسبی از خود و محیط اطراف دارد اما درکی از وجود هشیاری ندارد. . . نوزاد که حرف نمیزنه، شما چه جوری متوجه میشین درکی از وجود هشیاری ندارد. این هوشیاری نوزاد بحث سارا فروید ( دختر فروید ) بود که طولانیه اینجامجال تقریر نیست
آقای رامین
وجدان conscience میشه
وجدان
در پزشکی ارادی
خودآگاه
در روانشناسی Consciousness به معنای آگاهی از خود و محیط است و ترجمه خودآگاهی با آنکه جاافتاده است درست نیست. آنچه باید خودآگاهی ترجمه شود Self - awareness است که در روانشناسی به معنی آگاهی از این امر است
...
[مشاهده متن کامل]
که هشیار وجود دارد. در بسیاری شرایط هشیاری وجود دارد اما خودآگاهی وجود ندارد. مثلا نوزاد هشیار است و درکی نسبی از خود و محیط اطراف دارد اما درکی از وجود هشیاری ندارد. شاید در دوره روانکاوی واژه ها ناخودآگاه و خودآگاه کافاف کار را می دادند اما تفاوت گذاری مابین ترجمه Consciousness و Self - awareness در روانشناسی شناختی امروزه اهمیت دارد.

در حالتی که انسان قدرت اراده خود را دارد
آگاهانه، هوشیارانه
Conscious objector
مخالف جنگ
هـوشیاری - آگاهی
آگاه
هوشیار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس