chunking

جمله های نمونه

1. He bit off a large chunk of bread / He bit a large chunk of bread off.
[ترجمه گوگل]او یک تکه نان بزرگ را گاز گرفت / او یک تکه نان بزرگ را گاز گرفت
[ترجمه ترگمان]تکه بزرگی از نان را گاز زد و تکه بزرگی از نان را گاز گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Each blow of the hammer removed a great chunk of plaster.
[ترجمه گوگل]هر ضربه چکش یک تکه بزرگ از گچ را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]هر ضربه چکش تکه بزرگی از گچ را بیرون می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The rent takes a large chunk out of my monthly salary.
[ترجمه گوگل]اجاره بخش بزرگی از حقوق ماهیانه من را می گیرد
[ترجمه ترگمان]اجاره یک تکه بزرگ از حقوق ماهانه من می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He bit a great chunk out of the apple.
[ترجمه گوگل]او یک تکه بزرگ از سیب گاز گرفت
[ترجمه ترگمان]تکه بزرگی از سیب را گاز گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Cut the melon into chunks.
[ترجمه گوگل]خربزه را به قطعات خرد کنید
[ترجمه ترگمان]هندوانه را تکه تکه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The butcher hacked off a large chunk of meat.
[ترجمه گوگل]قصاب تکه بزرگی از گوشت را هک کرد
[ترجمه ترگمان]قصاب تکه بزرگی از گوشت را پاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Chunks of ice came floating down the river.
[ترجمه گوگل]تکه های یخ از رودخانه شناور شدند
[ترجمه ترگمان]تکه های یخ روی رودخانه می ریختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I've already written a fair chunk of the article.
[ترجمه گوگل]من قبلاً بخش خوبی از مقاله را نوشته ام
[ترجمه ترگمان]من قبلا قطعه بزرگی از مقاله را نوشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Those chunks of meat are rather large — could you chop them up a bIt'smaller?
[ترجمه گوگل]این تکه‌های گوشت نسبتاً بزرگ هستند - آیا می‌توانید آن‌ها را کمی کوچک‌تر خرد کنید؟
[ترجمه ترگمان]ان تکه های گوشت نسبتا بزرگ است - می توانی آن ها را کمی از هم جدا کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the old days having meat and milk every day often meant a big chunk of the family income.
[ترجمه گوگل]در قدیم، خوردن هر روز گوشت و شیر اغلب به معنای بخش بزرگی از درآمد خانواده بود
[ترجمه ترگمان]در روزه ای گذشته، مصرف گوشت و شیر اغلب به معنای بخش بزرگی از درآمد خانواده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The manager of a company does not like having a large chunk of his wealth bound up in its shares.
[ترجمه گوگل]مدیر یک شرکت دوست ندارد که بخش زیادی از ثروتش در سهام آن بسته شود
[ترجمه ترگمان]مدیر یک شرکت دوست ندارد سهم بزرگی از ثروت خود را در سهام خود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is important to present new information in manageable chunks.
[ترجمه گوگل]ارائه اطلاعات جدید در بخش های قابل مدیریت بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]مهم است که اطلاعات جدید را در قطعات قابل مدیریت ارایه دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The plaster was falling away in big chunks.
[ترجمه گوگل]گچ به صورت تکه های بزرگ از بین می رفت
[ترجمه ترگمان]گچ به تکه های بزرگی افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Three hours is quite a chunk out of my working day.
[ترجمه گوگل]سه ساعت از روز کاری من خیلی کم است
[ترجمه ترگمان]سه ساعت در روز کار من قطعه بزرگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He cut the food up into bite-size chunks.
[ترجمه گوگل]او غذا را به تکه های لقمه ای برش داد
[ترجمه ترگمان]او غذا را به تکه های بزرگی که به اندازه گاز گرفتن بود، برید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[روانپزشکی] کنده سازی. اصطلاحی که اولین بار توسط جورج میلر در ارتباط با فرآیند سازمان دهی، که در آن "تکه های" کوچک اطلاعات مجزا از نظر ادراکی و شناختی جمع آوری شده و بشکل یک "کل" هماهنگ یا "کنده" در آورده می شود پیشنهاد شد.

انگلیسی به انگلیسی

• stocky
formation of smaller units of information into large coordinated units

پیشنهاد کاربران

بخش بندی کردن
chunking ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: قطعه‏بندی
تعریف: فرایند گردآوری اطلاعات جزئی و مجزا ازنظر شناختی و سامان‏دهی آنها در مجموعه‏ای هماهنگ
قطعه بندی
قطعه سازی ( در مبحث حافظه در روانشناسی )

تقطیع
در آموزش از واژه لقمه گیری ( chunking ) بسیار زیاد استفاده می شود، که به معنای بسته بندی کمی اطلاعات همجنس در یک پک کوچک بطوری که شاگرد بتواند آنرا مانند یک لقمه مناسب ( نه بزرگ که او را خفه کند و نه کوچک که نفهمد چی خورد ) هم براحتی هضم و هم جذب کند گفته می شود.
لقمه گیری
شکستن

بپرس