char

/ˈt͡ʃɑːr//t͡ʃɑː/

معنی: زغال، جسم زغال، کار روز مزد و اتفاقی، تبدیل به زغال کردن، نیمسوز شدن، کردن، نیم سوز کردن، انجام دادن
معانی دیگر: زغال کردن، سوزاندن و تبدیل به زغال کردن، نیمسوز کردن یا شدن، رجوع شود به: chare، (انگلیس - خودمانی) رجوع شود به: charwoman، (انگلیس - عامیانه) کلفتی کردن، پیشخدمتی کردن، (جانور شناسی) ماهی آزاد شکم سرخ (جنس salvelinus)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chars, charring, charred
(1) تعریف: to cook or burn so that the surface is blackened; scorch.
مترادف: sear
مشابه: barbecue, blacken, broil, burn, cook, grill, scorch, singe

- The chef charred the meat on the grill with expert skill.
[ترجمه گوگل] سرآشپز با مهارتی متخصص گوشت را روی کباب زغال کرد
[ترجمه ترگمان] آشپز گوشت را با مهارت تخصصی روی توری کباب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to burn or otherwise reduce to charcoal.
مترادف: burn, carbonize
مشابه: blacken, burn down, incinerate

- The fire charred several acres of forest.
[ترجمه گوگل] آتش سوزی چندین هکتار از جنگل ها را سوخت
[ترجمه ترگمان] آتش چند جریب از جنگل روشن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become scorched or reduced to charcoal.
مترادف: scorch
مشابه: blacken, burn
اسم ( noun )
• : تعریف: any substance or surface that has been charred.
مشابه: ash, charcoal

جمله های نمونه

1. Roast the peppers until the skin begins to char and blister.
[ترجمه Sina] برشته کنید فلفل ها را ( یعنی بگیرید زیر آتش ، روی اجاق ) تا اینکه پوست فلفل شروع کنه به سوخته شدن و پوستش سیاه بشه , و همچنین سطحش پف کنه ( این معنی blister می باشد بلیستر یعنی اینکه سطح زیر چیزی متورم بشه و باد کنه ، همون پف کردن و معنای دیگه هم به معنی تاول و تاول زدن )
|
[ترجمه گوگل]فلفل ها را تفت دهید تا زمانی که پوست آن شروع به زغال و تاول زدن کند
[ترجمه ترگمان]آن فلفل کبابی را تا وقتی که پوست از char و blister شروع شود، کباب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Halve the peppers and char the skins under a hot grill.
[ترجمه گوگل]فلفل ها را از وسط نصف کنید و پوست ها را زیر یک گریل داغ زغال کنید
[ترجمه ترگمان]فلفل را فشار داد و پوست را زیر یک کباب داغ گاز گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Tim hers too may char and survive in structures, or at least leave a clear impression in the hardened mud.
[ترجمه گوگل]تیم او نیز ممکن است در سازه ها ذوب شده و زنده بماند، یا حداقل در گل سخت شده اثری واضح از خود به جای بگذارد
[ترجمه ترگمان]تیم او نیز ممکن است ماهی قزل آلای آزاد داشته باشد و در سازه ها زنده بماند، یا حداقل یک تاثیر روشن در گل سخت شده باقی بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Exit char, foaming at the mouth.
[ترجمه گوگل]خروج char، کف در دهان
[ترجمه ترگمان]خروجی ماهی قزل آلای که در دهان کف کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Mum was a char, dad a dustman.
[ترجمه گوگل]مامان یک شخصیت بود، پدر یک غبارگیر
[ترجمه ترگمان]مامان یه یارو روباز بود، بابا هم کلاه dustman داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Such materials char and melt, rapidly absorbing and dissipating energy as they do so.
[ترجمه گوگل]چنین موادی ذوب می‌شوند و به سرعت انرژی را جذب و از بین می‌برند
[ترجمه ترگمان]این مواد قزل آلای خام و مواد مذاب، به سرعت جذب انرژی می شوند و انرژی پراکنده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Naturally she switched to being a char!
[ترجمه گوگل]به طور طبیعی او به یک شخصیت تبدیل شد!
[ترجمه ترگمان]طبیعی است که او عوض شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The residue, a carbon-based char, can be used instead of activated carbon in, for instance, sewage works.
[ترجمه گوگل]پسماند، یک ذغال کربنی، می تواند به جای کربن فعال، به عنوان مثال، در کارهای فاضلاب استفاده شود
[ترجمه ترگمان]باقیمانده، یک قزل آلای کربن بر پایه کربن، می تواند به جای کربن فعال شده، به عنوان مثال، کار فاضلاب استفاده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Local char set is bad. If provided, must be 24 characters.
[ترجمه گوگل]مجموعه کاراکتر محلی بد است در صورت ارائه، باید 24 کاراکتر باشد
[ترجمه ترگمان]مجموعه ماهی قزل آلای محلی بد است در صورت ارایه، باید ۲۴ کاراکتر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Bone char, as a raw bone salt, may be used to reduce the fluoride concentration in drinking water to acceptable limit.
[ترجمه گوگل]زغال استخوان، به عنوان نمک خام استخوان، ممکن است برای کاهش غلظت فلوراید در آب آشامیدنی تا حد قابل قبول استفاده شود
[ترجمه ترگمان]ماهی قزل آلای استخوان به عنوان نمک اولیه استخوان ممکن است برای کاهش غلظت فلورید در آب آشامیدنی به حد قابل قبولی به کار رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Returns the string of bytes used to sort Char.
[ترجمه گوگل]رشته بایت های مورد استفاده برای مرتب سازی Char را برمی گرداند
[ترجمه ترگمان]رشته the که برای نوع چار استفاده می شود را برمی گرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Schneider Char d'Assault tank was France's first real attempt at differentiating dedicated tanks from dedicated self-propelled gun systems.
[ترجمه گوگل]تانک Schneider Char d'Assault اولین تلاش واقعی فرانسه برای متمایز کردن تانک های اختصاصی از سیستم های اسلحه خودکششی اختصاصی بود
[ترجمه ترگمان]تانک تهاجمی (اشنایدر چار)اولین تلاش واقعی فرانسه برای متمایز کردن تانک های اختصاصی از سیستم های مسلسل مجهز به خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I/O;Char(*)Return error information.
[ترجمه گوگل]I/O; Char(*) اطلاعات خطا را برمی گرداند
[ترجمه ترگمان]اطلاعات خطای بازگشت \/ O؛ چار (*)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I/O;Char(*)Return error information for the caller.
[ترجمه گوگل]I/O; Char(*) اطلاعات خطای تماس گیرنده را برمی گرداند
[ترجمه ترگمان](I \/ O؛ چار (*)اطلاعات خطای بازگشت برای تماس گیرنده را دریافت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. For easy peeling, grill the peppers until the skin starts to char.
[ترجمه گوگل]برای اینکه پوست کندن آسانی داشته باشید، فلفل ها را کبابی کنید تا پوست شروع به زغال زدن کند
[ترجمه ترگمان]برای پوست کندن آسان، فلفل را تا وقتی که پوست به ماهی قزل آلای تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زغال (اسم)
char, coal, charcoal

جسم زغال (اسم)
char

کار روز مزد و اتفاقی (اسم)
char, chare

تبدیل به زغال کردن (فعل)
char, coke

نیمسوز شدن (فعل)
char

کردن (فعل)
rest, joint, do, perform, have, ramble, char, relocate, gig, kick in

نیم سوز کردن (فعل)
parch, char

انجام دادن (فعل)
accomplish, complete, achieve, do, perform, carry out, fulfill, make, implement, administer, administrate, put on, pay, char, consummate, do up, effectuate

تخصصی

[زمین شناسی] ذغال نیم سوز باقیمانده جامد کربنی که در نتیجه احتراق ناقص مواد آلی بوجود می آید. این ماده می تواند برای تولید گرما سوزانده شود یا اگر خالص باشد، برای تولید کربن فعال شده به عنوان یک واسطه صافی کردن، مورد استفاده قرار بگیرد. نیز ببینید: کک، زغال چوب.
[پلیمر] زغال

انگلیسی به انگلیسی

• cleaning woman
scorch, singe, burn; be scorched; do cleaning work
char is tea:an old-fashioned word.
a char is a woman who is employed to clean houses or offices:an old-fashioned word.
if a woman is charring, she is working as a cleaner in an office or private house:an old-fashioned word.
see also charred.

پیشنهاد کاربران

بپرس