catch up on


1- غفلتا گرفتن، قاپیدن 2- اشتباه کسی یا چیزی را نشان دادن 3- رسیدن به، عقب افتادگی را بر طرف کردن، جلو زدن از 4- (با قلاب یاحلقه) گیرانداختن یا سفت کردن، (برای جبران عقب افتادگی) بیشتر کار کردن

جمله های نمونه

1. I have to catch up on my sleep.
[ترجمه S] من باید ( کمبود ) خوابم رو جبران کنم
|
[ترجمه رضا محمدزاده] من باید خواب کافی داشته باشم
|
[ترجمه امیر زارعی] من باید کمبود خوابم را برطرف کنم
|
[ترجمه گوگل]باید به خوابم برسم
[ترجمه ترگمان]باید به خواب بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He loves to catch up on the news after a trip abroad.
[ترجمه گوگل]او دوست دارد پس از یک سفر خارج از کشور به اخبار برسد
[ترجمه ترگمان]او دوست دارد بعد از سفر خارج از کشور خبر را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I need to catch up on my office work.
[ترجمه ناصر] من باید از دفتر کارم مطلع باشم ( خبر بگیرم ) .
|
[ترجمه ارشام] من باید به کارهای اداری خود برسم.
|
[ترجمه گوگل]من باید به کارهای دفترم رسیدگی کنم
[ترجمه ترگمان] باید برم دفتر کارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Come over for a chat so we can catch up on each other's news.
[ترجمه Feree] مجبورم به کارم برسم نمی تونم بیام بیرون
|
[ترجمه Maryam] بیاین با هم چت کنیم تا بتونیم از هم خبر بگیریم
|
[ترجمه Shapour nasrollahipour] بیا پیشم گفتگو کنیم تا از احوال هم با خبر شویم.
|
[ترجمه Nasrollahipour] بیا پیشم تا گپ بزنیم و از احوال هم با خبر شویم.
|
[ترجمه گوگل]برای چت بیا تا بتوانیم از اخبار یکدیگر مطلع شویم
[ترجمه ترگمان]بیایید با هم گپ بزنیم تا بتوانیم اخبار یکدیگر را ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I have to catch up on my work so I can't come out.
[ترجمه Shapour nasrollahipour] نمیتوان بیرون بیایم چون باید کارهای عقب افتاده ام را انجام دهم.
|
[ترجمه گوگل]باید به کارهایم برسم تا نتوانم بیرون بیایم
[ترجمه ترگمان]باید به کارم برسم تا بیرون بیایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Summer is the perfect time to catch up on the new books you meant to read.
[ترجمه گوگل]تابستان زمان مناسبی برای مطالعه کتاب های جدیدی است که می خواهید بخوانید
[ترجمه ترگمان]تابستان زمان مناسبی برای گرفتن کتاب های جدید است که می خواهید آن را بخوانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I used Saturday to catch up on my sleep.
[ترجمه گوگل]از شنبه برای جبران خوابم استفاده کردم
[ترجمه ترگمان]من از شنبه برای خوابیدن توی خواب استفاده کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was good to see Patsy and catch up on all the gossip.
[ترجمه گوگل]دیدن پتسی و شنیدن همه شایعات خوب بود
[ترجمه ترگمان]خیلی خوب بود که پتسی را می دیدم و به همه شایعات گوش می دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I have a lot of work to catch up on.
[ترجمه گوگل]من خیلی کار دارم که باید به آنها برسم
[ترجمه ترگمان] یه عالمه کار دارم که باید بهش برسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He'll catch up on lost time by working harder.
[ترجمه mohammad] وقت از دست رفته را با بیشتر کار کردن، جبران میکند
|
[ترجمه گوگل]او با تلاش بیشتر به زمان از دست رفته می رسد
[ترجمه ترگمان]با کار کردن بیشتر وقت را از دست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I want to catch up on all your news.
[ترجمه گوگل]من می خواهم از تمام اخبار شما مطلع شوم
[ترجمه ترگمان] میخوام به همه news برسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I have some work to catch up on.
[ترجمه گوگل]من یه سری کار دارم که باید بهش برسم
[ترجمه ترگمان] یه سری کار دارم که باید بهش برسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Staff must stay behind after hours to catch up on their work.
[ترجمه learner] After hours : بعد از ساعت مقرر اداری یا مدرسه . Stay behind :ماندن در جایی وقتی بقیه رفته اند . معنی جمله : کارکنان باید بعد از ساعت اداری برای جبران عقب افتادگی کاریشان بمانند .
|
[ترجمه learner] After hours : بعد از ساعت مقرر اداری یا مدرسه Stay behind :ماندن در جایی وقتی بقیه رفته اند . معنی جمله : کارکنان باید بعد از ساعت اداری برای جبران عقب افتادگی کاریشان بمانند .
|
[ترجمه گوگل]کارکنان باید بعد از ساعت کاری عقب بمانند تا به کارهای خود برسند
[ترجمه ترگمان]کارکنان باید بعد از ساعت ها در پشت سر کار خود بمانند تا بتوانند کار خود را انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'm afraid I can't catch up on how things are in that region.
[ترجمه گوگل]می ترسم نتوانم به وضعیت اوضاع در آن منطقه پی ببرم
[ترجمه ترگمان]متاسفانه نمی توانم بفهمم که اوضاع در آن منطقه چگونه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I need to catch up on some sleep .
[ترجمه گوگل]باید کمی بخوابم
[ترجمه ترگمان] باید یه کم بخوابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

جبران کردن کارهای عقب افتاده
I gotta stay in the company and catch up on my works
مجبورم تو شرکت بمونم و کارهای عقب افتاده ام رو جبران کنم.
رسیدگی کردن
پیگیری کردن
1 -
catch someone up on something
To give someone the latest news or information about something
آخرین اخبار یا اطلاعات در مورد چیزی را به کسی دادن
Can someone catch me up on the latest developments?
...
[مشاهده متن کامل]

I missed the first half of the meeting; can you catch me up on what decisions were made?
2 -
catch up on something
To do something that you have not been able to do recently
انجام کاری که اخیراً نتوانسته اید انجام دهید.
I have to catch up on my reading
I didn't get a chance to finish my work yesterday, so I'm going to stay late today and catch up on it
After my surgery, I had to take a few days off from exercising, but now I'm feeling better and ready to catch up on my workouts

✔️ رسیدگی کردن ( به کار یا عملی عقب مانده )
✔️ جبران مافات کردن و انجام دادن کاری ( غفلت شده )
?What do you usually do on your days off
On my days off, I usually relax and unwind by spending time with my family, ⭐catching up on my favorite TV shows⭐, and engaging in hobbies like reading or playing sports
...
[مشاهده متن کامل]

آخرین اطلاعات آپدیت را به کسی دادن.
آخرین اطلاعات آپدیت را گرفتن.
جبران کردن
اطلاعات تازه به دست آوردن
( از اتفاقات ) آگاه شدن
( از اتفاقات ) اطلاعات کسب کردن
رسیدگی کردن ( به کار یا عملی )
به کار عقب مانده رسیدگی کردن
انجام دادن
جبران کردن چیزی
I used Saturday to catch up on my sleep
مطلع شدن. . . آمار گرفتن
to learn about ( recent events )
to do ( something ) that one could have done earlier
قاپیدن
گرفتن
رسیدگی کردن
انجام دادن یه تکلیف یا وظیفه
خبر گرفتن حال همدیگر
We do not see each other oftentimes but we try to catch up on regular basis a year.
جبران مافات کردن
جبران عقب ماندگی کردن در کاری
در جریان بودن ، اطلاع گرفتن ، مطلع و باخبر شدن
مطلع شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس