cant wait

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to feel extremely excited in anticipation of something.

- He's getting his driver's license soon, and he just can't wait.
[ترجمه گوگل] او به زودی گواهینامه رانندگی خود را می گیرد و نمی تواند صبر کند
[ترجمه ترگمان] او به زودی گواهی نامه رانندگیش را می گیرد و او نمی تواند منتظر بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The children can't wait for Christmas morning!
[ترجمه گوگل] بچه ها نمی توانند تا صبح کریسمس صبر کنند!
[ترجمه ترگمان] بچه ها برای کریسمس نمی تونن صبر کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She can't wait to go off to college.
[ترجمه گوگل] او نمی تواند صبر کند تا به دانشگاه برود
[ترجمه ترگمان] او نمی تواند صبر کند تا به دانشکده برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My sister couldn't wait to tell me the news that she's pregnant.
[ترجمه گوگل] خواهرم حوصله نداشت تا خبر بارداریش را به من بدهد
[ترجمه ترگمان] خواهرم نمی توانست صبر کند تا خبر مرگش را به من بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

بی تابی کردن ، بی قراری کردن ، بی صبری کردن
لحظه شماری کردن
مشتاقانه منتظر بودن
بی صبرانه منتظر ( کسی ) ماندن

بپرس